#پارت126
#قلب_های_نارنجی🧡
از اینکه تو گروه نمایش بودم خیلی خوشحال شد.
بعد که فهمید هم بازیگرم هم کارگردان کلی هیجان زده شد و گفت:« انگار تو داری به آرزوهای نرسیده ی من میرسی.»
*****
پری ورق زد.
روی یک صفحه مکث کرد و نیم نگاهی به ساده انداخت:« این صفحه همش درباره ی توعه. بخونم؟»
ساده سر تکان داد که نه.
پری اصرار کرد:« خیلی باحاله.»
ساده تایید کرد:« نه!»
پری دمغ شد و ورق زد و ورق زد:
*****
نیم ساعت دیگه میخوام سر قرار سوم برم.
حس عجیبی دارم.
انگار نه انگار سراغ کسی میرم که تا همین ۱۰ روز پیش از وجودش بی خبر بودم.
انگار یه آشناعه که میخواد منو به یه آشنای دیگه برسونه.
تا حالا خوب تونستم ظاهر قضیه رو حفظ کنم.
مامان بویی نبرده.
به قول ساده انگار راستی راستی بازیگر به دنیا اومدم.
شاید هم به خاطره اینه که من و مامان خیلی با هم حرف نمی زنیم.
اما احساس میکنم ساده از یه چیزایی بو برده.
باید مواظب رفتارم باشم.
گوش های ساده برای شنیدن حرف های بی صدای آدم خیلی تیزه.
*****
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
کپی فقط با نام نویسنده و ایدی کانال#منماسکمیزنم🍂
بھ ما بپیوندید
دختــــ♡آسماݩ♡ــــࢪاݩ
╔═══🌈🌻════╗
@adinezohour
╚═══💕🌿════╝