eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ از بچگی عاشق بهم ریختن رابطه پدر مادرم بودم خوشم میومد دعوا کنن، گاهی اوقات مامانم میگفت سارا تو با اینکه خیلی بچه ای ولی خیلی سیاست داری و بلدی چیکار کنی نزدیک اومدن بابام که میشد کل خونه رو بهم میریختم تا ببینه خونه مرتب نیست و دعواشون بشه زمان گذشت و من بزرگ شدم تو راه مدرسه پسری نبود که باهاش دوست نشده باشم و بازیش ندم با اینکه دبیرستان بودم و سنم‌ کم بود ولی خوب بلد بودم ادما رو بازی بدم سنم که یکم رفت بالاتر با ی پسری به نام حمید اشنا شدم برعکس ما اوضاع مالی خوبی داشت و با بابام متفاوت بود بابام همیشه به من و مامانم شک داشت و نمیذاشت جایی بریم ولی حمید اینجوری نبود من حتی یواشکی بابام میرفتم سرکار بعد از اینکه از خونه میرفت بیرون میرفتم سرکار و قبل از برگشتنش برمیگشتم خونه ❌کپی حرام ⛔️
۲ چون مامانم باهام همکاری میکرد همه چیز راحت بود توی ی مزون لباس عروس کار میکردم و گاهی منجوق و ملیله دوزی لباس های مجلسی و عروس و میاوردم خونه مامانم انجام میداد و پولشو بهش میدادم حمید برادر یکی از مشتری هامون بود و من واقعا بهش علاقه داشتم انقدر با سیاست رفتار کردم که ازم خواستگاری کرد و با خانواده ش اومد خونمون خواستگاری بابام اولش مخالف بود اما‌وقتی از اوضاع مالیشون خبر دار شد و دید که خانواده خوبی هستن موافقتش رو اعلام کرد و ما موفق شدیم عقد کنیم خمید و خانواده ش خیلی با محبت بودن منم با تعریف و پاچه خواری خودمو عزیز کردم اما با خودم‌گفتم باید دورشون خالی بشه کم کم شروع کردم به تفرقه افکنی و دعوا درست کردن بین فامیل جوری که حمید و خانواده ش فکر میکردن همه ادمهای بدی هستن ❌کپی حرام ⛔️
۲ چون مامانم باهام همکاری میکرد همه چیز راحت بود توی ی مزون لباس عروس کار میکردم و گاهی منجوق و ملیله دوزی لباس های مجلسی و عروس و میاوردم خونه مامانم انجام میداد و پولشو بهش میدادم حمید برادر یکی از مشتری هامون بود و من واقعا بهش علاقه داشتم انقدر با سیاست رفتار کردم که ازم خواستگاری کرد و با خانواده ش اومد خونمون خواستگاری بابام اولش مخالف بود اما‌وقتی از اوضاع مالیشون خبر دار شد و دید که خانواده خوبی هستن موافقتش رو اعلام کرد و ما موفق شدیم عقد کنیم خمید و خانواده ش خیلی با محبت بودن منم با تعریف و پاچه خواری خودمو عزیز کردم اما با خودم‌گفتم باید دورشون خالی بشه کم کم شروع کردم به تفرقه افکنی و دعوا درست کردن بین فامیل جوری که حمید و خانواده ش فکر میکردن همه ادمهای بدی هستن ❌کپی حرام ⛔️
۳ من شدم عزیز خانواده و کسی بدون مشورت من حتی اب هم نمیخورد، میدونستم خاله م با ی نفر ده سال همو دوس دارن و نمیتونن بهم برسن بالاخره دایی هام موافقت کردن و خاله م با کسی که دوستش داشت نامزد کرد این ازدواج به مذاق من خوش نیومد برای همین رفتم و با برادر اون پسر دوست شدم و شروع کردم زیر اب خاله م رو زدم میگفتم که اون با همه دوست بوده و الکی میگفته که عاشق برادر توعه ازشم اتو داشتم و میدونستم که به کیی نمیگه من بهش گفتم انقدر گفتم و گفتم تا بالاخره خبر رسید که نامزد خاله م باهاش سرد شده و مثل قبل نیست طعم‌ پیروزی دهنم رو شیرین کرد از اینورم به خاله م میگفتم این قابل اعتماد نیست و ادمی‌ که هنوز هیچی نشده شروع کرده به سردی بعد ازدواج بدتره و تا جایی که تونستم زیر اب نامزدش رو زدم و موفق شدم نامزدی رو بهم‌ بزنم‌ اما این کافی نبود و شروع کردم زیر گوش دایی هام خوندم تا اینکه موفق شدم ی شر بزرگ به پا کنم و همه رو به جون هم انداختم و راه برگشت خاله و نامزدش رو بستم ❌کپی حرام ⛔️
۴ کارم‌ که با اون تموم شد اومدم سراغ خمید که ماشینش رو به نامم بزنه نمیدونم خاله م از کجا فهمید که تمام اون شر ها زیر سر من بوده و یواشکی با نامزدش عقد کرد تا خواستم واکنشی نشون بدم و کاری کنم حمید اومد خونمون و تا جایی که میتونست منو کتک زد بعد هم رفت از بین حرفهاش فقط ی چیزی فهمیدم گفت کسی که زندگی خاله ش رو خراب کنه زندگی خودشو نابود میکنه و من نمیخوامت گفت میدونم با برادر شوهر خاله ت دوست شدی و هزار کثافت کاری کردی وقتی که ابروم رفت بابام گفت حق نداری از خونه بری بیرون شش ماه گذشت و خبری از حمید نبود با هزار بدبختی وقتی بابام میرفت بیرون پشت سرش میرفتم دادگاه چون ممنوع کرده بود طلاق بگیرم، طلاقم رو گرفتم و حمید و انداختم زندان برای مهریه، باباش مهریه م رو داد اما به مامانم گفتم که بخشیدم تا هوس نکنه ازم پولی بگیره ❌کپی حرام ⛔️
۵ بابام دست و پام رو بسته بود نشستم زیر گوش مامانم که طلاقت رو بگیر و موفقم هم شدم وقتی طلاق گرفتن تنها برادرم رفت با بابام و منم با مامانم منتهی نتونستم مامانم رو کنترل کنم و اونم شروع کرد به کثافت کاری و میگفت از بابات راحت شدم به تو ربطی نداره منو از خونه ش بیرون انداخت با مهریه م تونستم ی خونه اجاره کنم و صاحبکارمم وقتی فهمید که من چه کارایی کردم اخراجم کرد و منم شدم یکی مثل مامانم‌ الان دارم با مواد فروشی خرجم رو میدم اگر از روز اول با اقوام اونجوری نمیکردم و زندگی خاله م رو خراب نمیکردم الان سر زندگیم بودم و حسرت زندگی خاله م رو نمیخوردم . ❌کپی حرام ⛔️
۵ بابام دست و پام رو بسته بود نشستم زیر گوش مامانم که طلاقت رو بگیر و موفقم هم شدم وقتی طلاق گرفتن تنها برادرم رفت با بابام و منم با مامانم منتهی نتونستم مامانم رو کنترل کنم و اونم شروع کرد به کثافت کاری و میگفت از بابات راحت شدم به تو ربطی نداره منو از خونه ش بیرون انداخت با مهریه م تونستم ی خونه اجاره کنم و صاحبکارمم وقتی فهمید که من چه کارایی کردم اخراجم کرد و منم شدم یکی مثل مامانم‌ الان دارم با مواد فروشی خرجم رو میدم اگر از روز اول با اقوام اونجوری نمیکردم و زندگی خاله م رو خراب نمیکردم الان سر زندگیم بودم و حسرت زندگی خاله م رو نمیخوردم . ❌کپی حرام ⛔️