eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ یکی از اعضای هیئت امنای مسجد مقدس جمکران، که بیشتر از بیست ساله که توفیق خدمت به این مسجد رو دارن و بارها این اتفاقات براشون افتاده و از کرامات امام عصر زیاد برای من تعریف میکردن، برای من گفتن که دقیقا خاطرم نیست که سال ۵۱ بود یا ۵۲، شب جمعه بود و من طبق معمول به مسجد رفته بودم برای خادمی جلوی ایوون مسجد قدیمی، کنار مرحوم حاج ابوالقاسم که کارمند مسجد بود و مسئول جمع اوری هدایا بود نشسته بودم و مثل‌همیشه مباحث دینی میکردیم و گاهی هم از اوضاع مسجد میگفتیم که بعضی جاها باید تعمیر بشن . نماز مغرب و عشا تمام شد و جمعیت کم و بیش میرفتن بعضی هم مینشستن برای خواندن دعا، یک دفعه خانمی جلو امد... ... ❌کپی حرام⛔️
۲ دست دختر ۱۷ ساله اش را گرفته بود و پسر بچه ۹ ساله ای را هم در بغل داشت بغض سنگینی تو صداش بود نگاهش کردم و گفتم: بفرمایید؟ امری دارید؟ زن سلام کرد و بدون هیچ مقدمه ای گفت: من نذر کردم که اگر امام زمان علیه السلام امشب بچه م رو شفا بده، پنج هزار تومان بدم از دار دنیا همین دو بچه رو دارم که یکیش نمیتونه راه بره و فلجه خدا همه جوره تو تمام زندگیم کمکم کرده ولی فلج بودن پسرم منو خیلی اذیت میکنه دلم‌میخواد مثل بچه های هن سن و سالش سالم باشه، حالا اول می خوام هزار تومنش رو بدم. رو بهش پرسیدم: اومدی امتحان کنی؟ مگه به اقا شک داری؟ خیالت راحت اگر ازش چیزی‌ بخوای دست رد به سینه ت نمیزنه... ... ❌کپی حرام⛔️
۳ گفت: پس چیکار کنم؟ شما بگو چیکار‌کنم که گره از کارم باز بشه و شفای بچه م رو بگیرم گفتم: نقدی معامله کن بگو این پنج هزار تومن رو میدم و شفای بچه م رو میخوام! انشالله که امام زمان کمکت میکنه کمی فکر کرد و گفت: خیلی خب، قبوله. و پنج هزار تومن رو داد قبض رو گرفت و گفت انشالله که شفای بچه م رو بده و منو ببینه. آخر شب بود و من قضیه رو به کلی فراموش کرده بودم. از این چیزها زیاد بود که گاهی نذر میکردن و میرفتن، خانمی رو دیدم که دست پسر بچه و دختری رو گرفته بود و به طرف دکه می اومد. به نظرم اومد که قبلا دختر بچه را دیدم، ولی چیزی یادم نیومد. زن شروع به دعا کرد و تکرار میکرد: حاج آقا! خدا بهت طول عمر بده!... ... ❌کپی حرام⛔️
۴ خدا ان شاء الله به شما توفیق بده، شما باعث شدی تا اخر عمر دعات کنم و از خدا میخوام گره به کارت نیافته پرسیدم: چی شده خانوم؟ چرا اینجوری میکنی؟ گفت: این بچه همون بچه ای هست که وقتی اول شب اومدم بغلم بود و گفتم میخوام با امام معامله‌ کنم پاهای پسر بچه رو نشونم داد. کاملا خوب شده بود و آثری از ضعف یا فلج در پسر نبود. زن سفارش کرد که قسم تون میدم به خدا کسی نفهمه میخوام مثل ی راز بین ما باشه گفتم: خانم! این اتفاقات برای من عادیه، تقریبا همیشه از این جور معجزه ها رو می بینیم. خیالتون راحت گفت: هفته دیگه ان شاء الله با پدرش میاییم و ی گوسفند میاریم، تشکر کردم و رفتن، هفته بعد که اومدن، گوسفندی رو کشتن و خیلی تشکر کردن پدر بچه از خوشحالی اشک میریخت، بچه رو گرفتم و حسابی بوسیدم، کرامات حضرت عصر زیاد بوده ولی من نمیفهمم چرا بعضی از شیعیان اعتقاداتشون ضعیفه اگر‌ همه یک صدا اقا رو صدا کنیم بی شک ظهور اتفاق میافته کپی حرام