هدایت شده از بر پا
زن مکشوفه زیر عبا
☘امسال برگشتنم از اردوی جهادی با هواپیما بود، از فرودگاه بندرعباس، جایی که مسافرانش بیشتر سفرهایشان توریستی و حال و هوایشان با ما متفاوت است، سر که میچرخانی از هر پنج شش خانم توی فرودگاه یکی مکشوفه است. عموما هم یک آخوند با کفش و عبای خاکی و قیافه ای که اصلا با سرتاپای مهمانها و فروشنده های لوکس فرودگاه نمیسازد، روی مخشان است.
☘من البته راضیم. احساس میکنم همین چرخیدنم توی فرودگاه با لباس طلبگی تبلیغ است و امر به معروف. اما امسال فرق میکرد. خبر نداشتم قرار است چه بلایی سرم بیاید. وارد هواپیما که شدم روی بلیطم نوشته بود ۱۶ d ، جلو رفتم تا به صندلیم رسیدم. یا حضرت عباس، کنار صندلی من یک خانم مکشوفه بی حجاب از اون سانتی مانتال هاش نشسته بود، کنار او نیز پسر بچه ای نشسته بود که ظاهرا بچه اش بود. همون اول به ذهنم رسید به صندلیهای اطراف نگاه کنم، تلاش بی ثمری بود، همه خانوادگی بودند قطعا از هم جدا نمیشدند، به فرض هم خانوادگی نبودند، چه باید میگفتم بهشان؟ روم نمیشد. با یک احساس مصیبت و خجالتی کنار اون خانم نشستم.
هزار فکر و خیال از ذهنم گذشت. تصور کنید، در هواپیمایی که مسافرها را میچپونند تو هم تو هم که پول بیشتری در بیاورند. یک روحانی ملبس، کنار یک خانم مکشوفه. یا خدا. بدتر از این نمیشد.
☘چطور بود به اون خانم تذکر بدم. اما چیزی نداشت روی سرش بیندازد، اصلا چه کار میتوانست بکند با آن وضع. اگر داد و بیداد راه میانداخت هم یک وضع دو قطبی و درگیری درست میشد. خدا نگذره از این مسوولین. به مسوولین چه مربوط. خوب من خودم طلبه ام مسوولم. توی این شرایط احساس کردم زن میخواهد جایش را با بچه اش عوض کند، خوشحال شدم. پرسیدم میخواهید جایتان را تغییر بدید؟ خیلی سفت گفت نه خیر. هیچ.
☘به نظرم رسید، این احساس بیگانگی از من آخوند هم چیز بدی است. چرا احساس خجالت نمیکنند از این وضعشان. معذب بودم. واقعا کنار چنین خانمی نشستن حدود یکی دو ساعت سخت است. قرآنم را در آوردم. گفتم هم حواسم را پرت کنم هم قرآنم را بخوانم هم با رفتارم به او و همه حالی کنم که متوجه خدا باشند. گاهی رفتار آدم میتواند زبان گویایی باشد. مثل همین لباسهای آخوندی.
☘غافل از اینکه آیات قرآن اما احساس بزرگی و پدری را در جانم زنده میکرد. احساس میکردم من مقابل این خانم و دیگران نیستم. من بنا است در جایگاه دین و پدری جامعه باشم. تکاپوی درونم آرام و آرام تر شد. احساس میکردم قرآن خواندن علنی ام فضا را تلطیف میکرد اما بیشتر از آن جانم را جلا میداد و آرام میکرد. در همین حین احساس کردم پسر به مادرش میگوید، سردش شده. آنقدر نزدیک بودیم که کاملا بشنوم. مادر سعی میکرد چیزی پیدا کند که روی پسر بکشد تا گرمش کند. خنده دار بود اما
☘نمیدانم چطور به ذهنم زد، عبایم را از شانه برداشتم، به آن خانم و پسرش دادم، با تعجب نگاهم کردند، گفتم تعارف نکنید، گرمتان میشود. زن عبا را روی پسرش کشید و البته روی خودش. احساس میکردم خانواده خودم را مراقبت کرده ام. تصور کنید در کل مسیر آن خانم مکشوفه سانتی مانتال زیر عبای خاکی جهادی یک آخوند، با بچه اش ماوی گرفتند. و من قرآنم را میخواندم. حال خوشی داشتم. احساس میکردم امر به معروف و نهی از منکرم را انجام داده ام. هم با دو قطبی مبارزه کردم هم با کشف حجاب.
☘وقتی هواپیما در حال نشستن بود، زن با احترام عبا را برگرداند. هواپیما نشست، بدون آنکه کلامی حرف بزنم عبا را روی شانه کشیدم و پیاده شدم. من معتقدم با کشف حجاب باید مبارزه کرد اما این مبارزه باید همراه با مقابله با دوقطبی باشد. و برای چنین تقابلی باید خیلی فکر کنیم. سخت است اما شدنی است.
@ali_mahdiyan
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ترسوندن اسرائیلی ها😊
وقتی بهشون میگیم موقعیتتون پیدا کردیم
🔺@aelallah🔺
هدایت شده از کاوش مدیا
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ سرهنگ بازنشسته آمریکایی:
📍نه ما و نه سعودیها از پس یمن برنیامدیم آنگاه از حمله به ایران سخن میگوییم؟!/فکر میکنند با نیروی هوایی میتوانند کار ایران را یکسره کنند اما نه، چنین چیزی شدنی نیست و فقط ما را گرفتار منجلاب میکند/ایران در هر جنگی دمار از روزگار ما را در میآورد...
🆔 @Kavoshmedia
هدایت شده از بر پا
مناظره "تنابنده" با "برادران لیلا"
❤️مجادله بهتاش فریبا با نقی معمولی یکی از موثرترین قطعههای پایتخت بود، در آن واحد، هم قلب و هم ذهن مخاطب را درگیر میکرد، آن قدر این درگیری آشنا و ملموس بود که خیلی ها را به فکر فرو میبرد. هر کس گویا دوست داشت درباره این گفتگو سخنی بگوید و تکلیف خود را روشن کند.
❤️به نظر من حتی تنابنده معترض هم چند سر و گردن از خیلی ها در عرصه هنر بالاتر است، این را با پایتخت ۷ دوباره ثابت کرد. من جای مسوولین کشور بودم، سراغ خیلی از این سرمایه ها میرفتم. ولو پر خطا باشند. سبک رفتار رهبر با هنرمندان از مجیدی و امیرخانی تا میرشکاک و حتی مرحوم نوذری را ببینید.
❤️کاش میشد دوباره مثلا "بیژن بیرنگ" برگردد، میدانم که فریاد زده از همه ساخته های قبلیم پشیمانم، اما سخن او را جدی نگیرید، همانقدر جدی نگیرید که قهر کردن تنابنده با تلویزیون را جدی نگرفتید. محصول هنری، خروجی جان هنرمند است، و جان آدمها به این سادگی عوض نمیشود، رامبد جوان هنوز هم خندوانه خواهد ساخت و بیژن بیرنگ هنوز هم همسران و خانه سبز، کیومرث پورحمد اگر زنده شود دوباره خواهران غریب و قصه های مجید خواهد ساخت، همانطور که مجیدی اثر فاخر محمدرسول الله ص را آنگونه زیبا سرود.
❤️همه منطق تنابنده در تقابل نقی معمولی با بهتاش فریبا فریاد زده شد، او نمیگوید نسل قبل و "هد فامیل" کم خطا است، خطاهای آنها را میبیند، ضعفها و بچگیهایشان را میبیند، اما آنها را به نام نامی "زندگی" ، قهرمان میداند، فریادهای هما بر سر بهتاش فریاد زندگی پر تلاطم و سختی بوده که نسل دهه چهل و پنجاه و شصت چشیده، نسلی که از دالان پر درد زندگی ایرانی مظلوم عبور کرده و الان قهرمان معمولی و گمنام این دوران پر رنج است.
❤️سیلی مادر بهتاش که مثل طوفانی همه غرور و منطق پسر را به چالش کشید پاسخ دندان شکنی بود به سیلی لیلا به صورت پدرش، دستش بشکند آن بازیگر و آن کارگردان و آن سینما همگی با هم، این را اشکهای مادر بهتاش و سکوت مظلومانه رحمت و تواضع نقی و همه چارچوب این نقاشی در آن سکانس هنرمندانه و مینیاتوری فریاد میزد. و تو هم قلبت و هم ذهنت همراه میشد و همین را فریاد میکشید.
❤️انگار منطقی بالاتر از حرفهای ظاهرا منطقی بهتاش وجود داشت که باید دیده میشد، منطقی گمنام به نام "حرمت"، منطقی مظلوم به نام "صبر"، حالا این "زن" و "زندگی" بود که عنان "آزادی" را میکشید، همیشه در ایران اینگونه بوده. به قول رهبر حکیم همین زنان عادی و کم حجاب آبروی آن فتنه را بردند. اینجا زن است که حق دارد از زندگی بگوید، از آزادی دم بزند، زن است که پشتوانه قهرمانهای گمنام و ساکت و معمولی است، قهرمانی ساکت که پشت همه سر و صداهایش حین بازی های مسخره روزمره دنیا، مرام پهلوانی اش و ایمان الهی اش یافتنی و خواستنی است.
چقدر این قطعه از پایتخت خوب بود.
@ali_mahdiyan
هدایت شده از علیرضا زادبر
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سریال پایتخت "چیزی" دارد که در بقیه سریالها، پلتفرمها و سینما یا کمرنگ است و یا اصلا جایگاه ندارد.
آن چیز "خانواده ایرانی" است.
خانواده ایرانی با مختصات خود
خانواده ای که در حال تضعیف است.
دفاع هما از نقی چقدر زیبا بود.
چقدر خانواده را محکمتر میکند.
چقدر جای این صحنه ها در سینما ما کم است!
در این سکانس بهتاش سیاه نمایی نکرد
مقصر را دیگری میدانست
تقصیری که بر عهده نقی هم نبود
اما با این وجود کارگردان و نویسنده خانواده را زنده نگه داشتند
چقدر از این لحظات در رسانه، در سینما در مجازی کم است.
#علیرضا_زادبر
https://eitaa.com/Politicalhistory