فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستانی کوتاه درباره غربت #امام_زمان ارواحنافداه
#انتشار_صدقه_جاریه_است
هدایت شده از کاروان زیارتی آفاق گشت رباط کریم استان تهران
🌹پیش ثبت نام ویژه سال تحویل کربلا شروع شد
🌹ظرفیت کاروان زیارتی سال تحویل محدود میباشد برای رزرو زودتر اقدام کنید
۲روز نجف اشرف
۳ روز کربلا معلی
۱ روز سامرا و کاظمین گذری
بهترین کیفیت و خدمات😍
🍀مدیر مجرب و مسئولیت پذیر
🍀مداح با تجربه
🍀آشپز ایرانی با غذاهای متنوع ایرانی
🍀دسر و دو نوع میوه در سرو ناهار و شام
🍀جهت ثبت نام با شماره ی زیر تماس بگیرید
09383034903
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬توصیه بزرگان در اهمیت فقط یک «صلوات»
چرا غافلیم از یک صلوات؟؟
🎙️حجت الاسلام #فقیهی
@afaggasht💽
4_721038705925555396.mp3
2.25M
🎬باطن بداخلاقی در خانواده
🎙️حجت الاسلام #عالی
💽@afaggasht💽
🇮🇷دستاوردهای انقلاب اسلامی(11)
#دستاورد
💽@afaggasht💽
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 به برکت این توسل خدا دست تو میگیره
#امام_زمان
┈┄┅═✾•••✾═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 به چه علت ما از وجود نازنین #امام_زمان ارواحنا فداه کم بهره می بریم ؟
👤حجت الاسلام جعفر ناصری
@afaggasht
💚دولت کریمهی امام عصر ۱۱
💠مژدهی ظهور به منتظران داخل قبر
🔹سيف بن عميره می گويد که حضرت امام باقر عليه السلام به من فرمودند:
هنگامی که قائم علیه السلام قيام ميکند، مومن در قبر خود مُخَيَّر مي شود و به او گفته ميشود:
«سَروَر شما ظهور کرده است. اگر دوست داری در رکاب او باشی پس برو و اگر ميخواهی در سايه ی کرامت الهی بمانی، پس بمان.»
📚 دلائل امامه طبری - ص ۴۷۹
💙به سمت خدا✨
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۹
نمیدانستم خودش هم راهی این لشگر میشود که صدایم لرزید
_تو برا چی میری؟
در این مدت هربار سوالی میکردم،..
فریاد
میکشید..
و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود..
که به آرامی پاسخ داد
_الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدنشون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!
جریان خون در رگ هایم به لرزه افتاده.. و نمیدانستم با من چه خواهد کرد..
که مظلومانه التماسش کردم
_بذار برگردم ایران!
و فقط
ترس از دست دادن من میتوانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد
_فکر کردی میمیرم که میخوای بذاری بری؟
معصومانه نگاهش میکردم تا دست از سر من بردارد..
و او #نقشه_دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد
_ولید یه خونواده تو داریا بهم معرفی
کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.
_سپس از کیفش #روبنده و #چادری_مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت
_این خانواده #وهابی هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.
و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد،..
با لحنی محکم هشدار داد..
_اگه میخوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه #ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابی های افغانستانی!
از میزبانان وهابی تنها خاطره #سربریدن برایم مانده..
و از رفتن به این خانه تا حد مرگ وحشت کرده بودم..
که با هقهق گریه به پایش افتادم
_تورو خدا...بذار من برگردم ایران!
و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود.. که با هر دو دستش شانه ام را به سمت خودش کشید..
و صدایش آتش گرفت
_چرا نمیفهمی نمیخوام از دستت بدم؟
خودم را از
میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈