eitaa logo
کاروان زیارتی آفاق گشت رباط کریم استان تهران
2.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
هدف از ایجاد کانال اطلاع رسانی از تورهای زیارتی ،سیاحتی ،نشر معارف اسلامی، مسابقات کتابخوانی با اهدا جوایز ارتباط با ادمین @yazahra_14125
مشاهده در ایتا
دانلود
31.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «ظهور بسیار نزدیک است» 👤آیت الله   🔺 ماجرای تشرف یکی از دوستان آیت‌ الله بهجت محضر امام زمان (عج) @afaggasht
🟢دولت‌ کریمه‌ی‌ امام‌ عصر ۲۰ 💠 حق به حق دار می‌رسد... 🔹پيامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرموده اند: «مهدی علیه السلام آن چنان رفع ستم از ستمديدگان ميکند که اگر حق کسی زير دندان کسی باشد، آن را پس می گيرد و به صاحب حق باز ميگرداند.» 📚 منتخب الاثر ص ۳۰۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹پیش ثبت نام ویژه سال آینده اول اردیبهشت ماه 1403 🌹ظرفیت کاروان زیارتی محدود میباشد برای رزرو زودتر اقدام کنید ۲روز نجف اشرف ۳ روز کربلا معلی ۱ روز سامرا و کاظمین گذری بهترین کیفیت و خدمات 😍 🍀به صورت نقد و اقساط چهار ماهه☺️ 🍀 بهترین قیمت با خدمات عالی الف و هتل های عالی 🍀مدیر مجرب و مسئولیت پذیر 🍀مداح با تجربه 🍀آشپز ایرانی با غذاهای متنوع ایرانی 🍀دسر و دو نوع میوه در سرو ناهار و شام 🍀جهت ثبت نام با شماره ی زیر تماس بگیرید 09383034903
۱_محمد محراب محمدی ۲_محمد طاها یادگاری ۳_محسن انصاری ۴_محمد کرم‌پور ۵_محمد رحمانی ۶_محمد مهدی شیخ ۷_محمد بهروزی ۸_امیر محمد یعقوبی ۹_محمد مهدی خزایی ۱۰_مهدی نوروزی 🌹 مبارکشون باشه 😍 🍀جهت دریافت جایزه خود به مدت یک هفته فرصت دارید به آیدی زیر پیام دهید @yazahra_14125
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۰ زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه پیدا کنم... نفسم را بند آورده بود،.. نیم خیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم. همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم.. که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده ام افتاده و تلاش میکردم باچادرم صورتم را ،... هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ میزدم.. تا بالاخره از حرم خارج شدم...✨ در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم، باورم نمیشد... شده باشم و هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده ... که قدمی میرفتم و قدمی وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند... پهلویم از درد شکسته بود،دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در و خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم.. که صدایی... از پشت سر تنم را لرزاند... جرأت نمیکردم برگردم... و دیگر نمیخواستم اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم.. و وحشتزده دویدم... پاهایم به هم میپیچید و هرچه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد.. و آخر کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم. کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس... و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم،.. خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت.. که صورتم به زمین خورد.. و زخم پیشانی ام آتش گرفت... کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که فریاد کشید _برا چی فرار میکنی؟ صدای ابوجعده نبود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
InShot_۲۰۲۳۰۶۰۲_۱۸۴۲۵۵۵۶۱_۰۲۰۶۲۰۲۳.mp3
13.18M
ا﷽ 🌸😇 ༺◍⃟💫჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد👈شناخت فضائل امام عصر عجل الله تعالی فرجه :معین‌الدینی ༺◍⃟🌸჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا