فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ تربیت رسانه ای نسل منتظر ۱۹
🔶 اقتدار پدر و مادر در تربیت رسانه ای فرزندان
🔹 برشی از درسهای سواد رسانه #استاد_نصرالله_پور
┅══❉♦️❉══┅
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#نادیدنی_ها
‼️🤔 آستانهٔ برزخ
▪️قبر
▫️معمولا انسانها دو قبر دارند
🎞️ مشاهدهٔ قسمت ۱
📢 #نَشـــــــر = صــــدقه جاریه 🌱
انسان شناسی 139.mp3
12.05M
#انسان_شناسی ۱۳۹
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
ـ تعریف شما از پدیدهای به نام "مرگ" چیست؟
ـ در لحظهی وفات، برای انتقال انسان به جهانِ دیگر چه اتفاقاتی رخ میدهد؟
ـ آیا من بعد از مرگ هم، برای زندگی نیاز به بدن دارم؟
اگر پاسخ مثبت است، جنس آن بدن از چیست؟
اگر پاسخ منفی است، پس زندگیِ در آن جهان، چگونه ممکن است؟
#قسمت_پنجاه_و_سوم_رمان_نسل_ سوخته: تاج سر من
مادربزرگ با اون چشم های بی رمقش بهم نگاه می کرد ... وقتی چشمم به چشمش افتاد ... خیلی خجالت کشیدم...
- ببخشید جلوی شما صدام رو بالا بردم ...
دوباره حالتم جدی شد ...
- ولی حقش بود ... نفهم و بی عقل هم خودش بود ... شما تاج سر منی ...
بی بی هیچی نگفت ... شاید چون دید ... نوه 15 ساله اش... هنوز هم از اون دعوای جانانه ... ملتهب و بهم ریخته است ...
رفتم در خونه همسایه مون ... و ازش خواستم کمک خواستم ... کاری نبود که خودم تنهایی بتونم انجام بدم ...
خاله، شب اومد ... و با ندیدن اون خانم ... من کل ماجرا رو تعریف کردم ... هر چند خاله هم به شدت ناراحت شد ... و حق رو به من داد ... اما توی محاسبه نفس اون شب نوشتم...
- امروز به شدت عصبانی شدم ... خستگی زیاد نگذاشت خشمم رو کنترل کنم ... نمی دونم ولی حس می کنم بهتر بود طور دیگه ای حرف می زدم ...
اون شب پیش ما موند ... هر چند بهم گفت برم استراحت کنم ... اما دلم نمی خواست حتی یه نفر دیگه ... به خاطر اون بو و شرایط ... به اندازه یک اخم ساده ... یا گفتن کوچک ترین حرفی توی دلش ... حرمت مادربزرگ رو بشکنه ... حتی اگر دختر مادربزرگ باشه ... رفتم توی حمام ... و ملحفه و لباس ها رو شستم ...
نیمه شب بود ... دیگه قدرت خشک کردن و اتو کردن شون رو نداشتم ... هوا چندان سرد نبود ... اما از شدت خستگی زیاد لرز کردم ...
خاله بلافاصله تشت رو از دستم گرفت ... منم یه پتوی بزرگ پیچیدم دور خودم ... کنار حال، لوله شدم جلوی بخاری ... از شدت سرما ... فک و دندون هام محکم بهم می خورد ... حس می کردم استخوان هام از داخل داره ترک می خوره ...
3 ساعت بعد ... با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم ... دیدم خاله ... دو تا پتوی دیگه هم روم انداخته ... تا بالاخره لرزم قطع شده بود ...
.
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حضرت هود.mp3
6.15M
#آی_قصه_قصه_قصه
#قصه_های_پیامبران
#حضرت_هود_ع
🌺 حضرت هود 🌺
✨ با اجرای نورالزینب جون
🌸با قرائت حنانه خانوم خلفی🌸
📚 قصه های پیامبران
نویسنده : محمود پور وهاب
🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏
52.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸سرباز کوچک 🇵🇸
داستان بچه های فلسطینیه که پدر و مادرشون رو اسرائیلی ها اسیر می کنند😞
اما
اونها نمیترسن...
ناامید نمیشن...
ورویاهاشون رو می سازن🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
با تلاوت آیات نورانی قرآن، دلها را روشن کنیم و از این سرچشمهی رحمت و هدایت الهی بهرهمند شویم✨📖
▪️نعمت های بی مانند خداوند به انسان
▫️سوره مبارکهٔ طـه - آیات ۵۳ و ۵۴
#تلاوت_قرآن
#نور_هدایت
📢 #نَشـــــــر = صــــدقه جاریه 🌱