📌به دست آوردن فتواى مجتهد
✍🏻 پرسش: حاجاقا! چجوری فتوا و حکم مرجعم رو پیدا کنم؟!
💬 پاسخ : چهار راه دارد:
(اوّل) شنيدن از خود مجتهد.
(دوم) شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند.
(سوم) شنيدن از شخصى كه مورد وثوق است و ظنّ بر خلاف گفته او نيست ، يا به گفته او اطمينان دارد.
(چهارم) ديدن در رساله مجتهد در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.
#احکام_گرافیک
#تقلید
#آیت_الله_وحید_خراسانی
💯احکام ساده و روان
﷽
حضرت بقية الله الاعظم عجل الله:
شیعیان ما، به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند....
و نیز حاج محمد علی فشندی فرمود:
« در مسجد جمکران قم اعمال را بجا آورده و با همسرم می آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده و قصد دارند طرف مسجد بروند.
گفتم: « این سید در این هوای گرم تابستان از راه رسیده تشنه است ».
ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد؛ پس از آنکه ظرف آب را پس داد گفتم:
« آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک گردد».
فرمود: « شیعیان ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند، اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد ».
این را فرمود و تا نگاه کردم آقا را ندیدم. فهمیدم وجود اقدس امام زمان علیه السلام را زیارت کردم و حضرتش امر به دعا نموده است ».
منبع: شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و برکات حضرت ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف ( حکایات کتاب عبقری الحسان )
#برای_دیگران_ارسال_کنید
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۱
با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار داد و #بی_توجه_به_التماسم نجوا کرد
_اینو روش محکم نگه دار!
و باز به راه افتاد..
و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید..
تا به در فلزی قهوه ای رنگی رسیدیم...
او در زد..
و قلب من در قفسه سینه
میلرزید..
که مرد مُسنی در خانه را باز کرد...
با چشمان
ریزش به صورت خیس و خونی ام #خیره ماند..
و سعد
میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی #به_ظاهرمضطرب توضیح داد
_تو کوچه خورد زمین سرش
شکست!
صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت..
و به گریه هایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید
_چرا گریه میکنی؟.. ترسیدی؟
#خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان بان جدید جانم را به لبم رسانده بود...
و حتی نگاهم از ترس میتپید..
که 🔥سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید
_نه🔥 ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه!
بدنم به قدری میلرزید..
که از زیر چادر هم پیدا بود و 🔥دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی روح ارشادم کرد
_شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم..
و این خانه برایم #بوی_مرگ میداد..
که به سمت سعد چرخیدم و با لب هایی که از ترس میلرزید، #بیصداالتماسش کردم
_توروخدا منو
با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!
دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم..
که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد...
نفس هایش به تپش افتاده..
و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، #خیال_کردم دلش به رحم آمده
که هر دو دستش را...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
::
ی خبر خوش برای بچه های عزیزم
🔆از امشب
داستان زندگی حضرت مهدی عجل الله
تعالی فرجه
نذر ظهور مولای مهربونمون😍
::
@nightstory57.mp3
19.54M
#زندگی_اماممهدی_عجلالله_تعالی_فرجه
༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت
اماممهدیعجلاللهتعالیفرجه
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگی_اماممهدی_عجلالله_تعالی_فرجه
#گوینده:معینالدینی
کاروان زیارتی آفاق گشت رباط کریم استان تهران
📣📣📣از ثبت نام سال تحویل کربلا جا نمونی 📣📣📣
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و هر گاه نتوانستی به مستمندان کمک کنی...
#قرآن
┄┅═✾•▪️•✾═┅┄┈