eitaa logo
آموزش جذّاب مکالمه عربی
671 دنبال‌کننده
92 عکس
91 ویدیو
33 فایل
آموزش مکالمه عربی با شیوه انیمیشن، کلیپ، سرودو.... #مرحله_مقدماتی تلگرام: https://t.me/afsahollesan ایتا: https://eitaa.com/afsahollesan110
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
45 حدیث حول الحوار بین الاصدقاء انضموا إلینا👇🫱 🆔https://t.me/afsahollesan https://eitaa.com/afsahollesan110
تعلم الفارسية- حديث حول الحوار بين الاصدقاء نحييكم اعزاءنا المستمعين، أجمل تحية، ونرحّب بكم في حلقة أخري من سلسلة حلقات برنامجكم "تعلّم الفارسية". في هذه الحلقة، أيضاً، سنتعلّم مفردات وعبارات جديدة من خلال حوار دار بين محمد وصديق له، يدعي ناصر. ناصر هذا دعا محمداً الي شقته الواقعة في الطابق العلوي بأحد الابراج شمال طهران. ينظر الاثنان من خلال النافذة الي الجبال الشاهقة والخلابة في هذه المنطقة، ويتحدثان حولها. تعالوا نستمع اليهما، لكن بعدما نتعلّم المفردات التي يستخدمانها: ✍️جبل: کوه ✍️جبال: کوه ها ✍️زیبا: جمیل ✍️زیبایی: جمال ✍️هست: موجود ✍️میگویند: یسمون ✍️برف: ثلج ✍️کدام: أي ✍️ببین: انظر ✍️آنجا: هناک ✍️دیدم: رأیت ✍️بلند: عالی ✍️نیست: لا یوجد ✍️سرد: بارد ✍️کاش: لیت ✍️روزی: یوما ✍️برویم: نذهب ✍️فکر خوبی: فکرة جیدة ✍️تابستان: الصیف ✍️بلندترین: أعلی ✍️برنامه ریزی میکنیم: نضع برنامجاً ✍️پر است: مملوء بـِ ✍️دور: بعيد ✍️با هم: معاً
✍️محمد: در شمال تهران چه كوه هاي زيبايي است! 📝محمد: ما أجمل الجبال في شمال طهران! ✍️ناصر: بله. به اين كوه ها البرز مي گويند. 📝ناصر: نعم يسمّون هذه الجبال البرز. ✍️محمد: الآن تابستان است. اما آن كوه پراز برف است. 📝محمد: الآن صيف. أمّا ذلك الجبل مملوء بالثلج. ✍️ناصر: كدام كوه؟ 📝ناصر: أيّ جبل؟ ✍️محمد: آن كوه، ببين، آنجا. 📝محمد: ذلك الجبل، أنظر، هناك. ✍️ناصر: بله. ديدم. اسم آن كوه دماوند است. 📝ناصر: نعم. رأيتـُه. اسم ذلك الجبل دماوند. ✍️محمد: دماوند؟ 📝محمد: دماوند؟ ✍️ناصر: بله آن كوه دماوند است. بلندترين كوه در ايران. 📝ناصر: نعم ذلك الجبل هو دماوند. أعلي جبل في ايران. ✍️محمد: پس دماوند از تهران خيلي دور نيست. 📝محمد: إذنْ دماوند ليس بعيداً جداً عن طهران. ✍️ناصر: نه دور نيست. اما آنجا خيلي سرد است. 📝ناصر: لا ليس بعيداً. لكنَّ الجوَّ هناك بارد جداً. ✍️محمد: خيلي زيباست. روزي با هم به كوه دماوند برويم. 📝محمد: جميلٌ جداً. نذهب معاً يوماً الي جبل دماوند. ✍️ناصر: فكر خوبي است. براي آن روز برنامه ريزي مي كنيم. 📝ناصر: فكرة ٌ جيدة ٌ. نضع برنامجاً لذلك اليوم. ✍️محمد: حتماً. 📝محمد: حتماً.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
46 حديث حول الجبال الشاهقة في طهران انضموا إلینا👇🫱 🆔https://t.me/afsahollesan https://eitaa.com/afsahollesan110
حديث حول الجبال الشاهقة في طهران تحياتنا أعزاءنا المستمعين الكرام. واهلاً ومرحباً بكم في لقاء جديد وحلقة جديدة من برنامجكم "تعلّم الفارسية". في الحلقة السابقة دار الحوار حول الجبال الشاهقة والجميلة شمالي طهران ومنها تحديداً جبل دماوند، والذي هو أعلي جبل في ايران. ونتذكر أنّ محمداً وصديقه ناصراً قرّرا الذهاب الي جبل دماوند، ونفذا قرارهما لا لأجل التسلّق طبعاً، بل للجلوس في سفح الجبل ومشاهدته عن كثب. وهناك التقيا شيخاً، وأخذ محمد يسأله عن دماوند. ونحن أيضاً سنتابع ما يدور من حوار بينهما بعد تعلّم المفردات الجديدة. فكونوا معنا. ✍️عم: عمو ✍️تفضّلا: بفرمایید ✍️شكراً: متشکرم ✍️هنا: اینجا ✍️منزلي: خانه من ✍️فی الأعلی: در بالا ✍️جدا: بسیار ✍️جمیل: قشنگ ✍️الصيف: تابستان ✍️الشتاء: زمستان ✍️بارد: سرد ✍️جداً: خیلی ✍️هناك: آنجا ✍️أنتَ تعيش: تو زندگی میکنی ✍️نظيف: تمیز ✍️أنتَ تعرف: تو میدانی ✍️ما أروع!: چه جالب ✍️هم يروون القصص: آنها داستان میگویند ✍️جميل: زیبا ✍️أجمل: زیباترین ✍️قصة: داستان ✍️قصص: داستان ها ✍️الأم: مادر ✍️الأمّهات: مادرها ✍️الطفل: بچه ✍️الأطفال: بچه ها ✍️أية ُ قصص ؟: چه داستانهایی ✍️حول: در مورد ✍️يوجد: هست ✍️طبعاً: البته
✅✅نستمع الآن إلي الحوار.✅✅ ✍️محمد: سلام عمو! 📝محمد: مرحباً يا عمّ! ✍️شيخ: سلام بفرمائيد. 📝الشيخ: مرحباً. تفضّلا. ✍️محمد: متشكرم. تو اينجا زندگي مي كني؟ 📝محمد: شكراً. أنتَ تعيش هنا؟ ✍️شيخ: بله. خانه من در بالاست. آنجا. 📝الشيخ: نعم. منزلي في الاعلي. هناك. ✍️محمد: اينجا بسيار قشنگ است. هوا هم خيلي تميز است. 📝محمد: هذا المكان جميل جداً. الهواء أيضاً نقيّ ٌجداً . ✍️شيخ: بله. اينجا در تابستان خيلي قشنگ است. اما در زمستان خيلي سرد است. 📝الشيخ: نعم. هذا المكان جميل جداً في الصيف. أمّا في الشتاء فهو بارد جداً. ✍️ محمد: عمو! در مورد كوه دماوند چه مي داني؟ 📝محمد: يا عم! ماذا تعرف عن جبل دماوند؟ ✍️شيخ: دماوند زيباترين كوه در دنياست. دماوند، كوه داستانهاست. 📝الشيخ: دماوند أجمل جبل ٍ في الدنيا. دماوند، جبل القصص. ✍️محمد: چه جالب! 📝محمد: ما أروعه! ✍️شيخ: بله. مادرها براي بچه ها در مورد دماوند داستانها مي گويند. 📝الشيخ: نعم. الأمهات يروين قصصاً للاطفال حول دماوند. ✍️محمد: چه داستانهايي؟ 📝محمد: أية قصص؟ ✍️شيخ: داستانهاي زيادي در مورد دماوند هست. 📝الشيخ: توجد قصص كثيرة حول دماوند. ✍️محمد: كتاب هم در مورد دماوند هست؟ 📝محمد: توجد كتبٌ أيضاً حولَ دماوند؟ ✍️شيخ: بله. البته. همه نوع كتاب. شعر وداستان هم هست. 📝الشيخ: نعم. طبعاً. كلّ انواع الكتب. يوجد شعر وقصة أيضاً.
✍️سنقضي شَهْرًا كاملاً فِي مَزْرَعَةِ الْجَد 📝یک ماه کامل را تو مزرعه پدربزرگ خواهیم گذروند ✍️ليْس شَهْرًا كَامِلًا فَقَط تِسْعَةٌ و عِشْرُون يومًا 📝یک ماه کامل نیست، فقط بیست و نه روز ✍️الْفَارِق بَسِيط يَا أَبَا صُعود 📝فرق کمه ابو صعود ✍️أنَا أُحبّ الدِّقَّة كَمَا تَعْلَمِين 📝همون طور که میدونی من دقت را دوست دارم ✍️إذَا كَانَ هَكَذَا فسنقضي ثَمَانِيَةً و عِشْرِين يوماً و خَمْسَ عَشَرَة سَاعَة 📝 اگه اینطوره، پس بیست و هشت روز و پانزده ساعت می گذرونیم ✍️أمِّي هَل سيسمح لَنَا الْجَدّ باستخدام الحواسب اللوحية؟ 📝مامان، بابا بزرگ اجازه می ده از تبلت هامون استفاده کنیم؟ ✍️بالطَّبْع 📝البته ✍️ولَكِن لِمُدَّة يَوْمًا وَاحِدٍ فِي نِهَايَةِ الْأُسْبُوعِ ! 📝اما برای یک روز در آخر هفته ✍️خسارا 📝چه خسارتی!! ✍️ألَم تَكْتَفي بِاللَّعِبِ طِوَال الطَّرِيق؟ 📝آیا بازی در طول راه کافی نبود برات؟ ✍️أنَّا لَمْ أَكُنْ أَلْعَب مِثْل صُعُود 📝من مثل صعود بازی نمیکردم ✍️كنْت أُرَاجِع الفيديو الَّذِي اعددناه سَوِيَّا عَلَى اليوتيوب 📝داشتم فیلمی را که با هم برای یویتوب آماده کردیم، مرور میکردم ✍️هي لَا ترفعيه عَلَى اليوتيوب حَتَّى أُرَاجِعُه معكِ 📝هی، تا زمانیکه با تو مرورش نکردم، رو یوتیوب بارگزاریش نکنی!! ✍️باقِي لَنَا سَاعَةٌ مِنْ الْأَرْبَعِ سَاعَات الَّتِي نَقْضِيهَا يَوْمِيًّا فِي الْإِجَازَةِ 📝 از چهار ساعتی که همیشه تو تعطیلات می گذراندیم، یک ساعت باقی مونده ✍️حسَنًا لَقَد وَصَّلْنَا ، اسْتَعْدَوْا للهبوط 📝خیلی خوب!!! رسیدیم، آماده فرود باشید ✍️هبُوط ! 📝فرود؟؟ ✍️هل تحورت السَّيَّارَة إلَى طَيَّارَةِ؟! 📝آیا ماشین به هواپیما تبدیل شد؟ ✍️اسْمُهَا طَائِرَة لِمَاذَا تَنْظُرُونَ إلَيَّ هَكَذَا؟! 📝اسمش هواپیماست. برا چی اینطور به من نگاه میکنید؟ ✍️حمْدًا لِلَّهِ عَلَى سلامتكم، هَلْ كَانَتْ الرِّحْلَةُ مُجْهدَة؟ 📝خدا رو شکر به خاطر سلامتی تون، آیا سفر سختی بود؟ ✍️أشْعَر و كَأَنَّنِي مَا زِلْت أمْسِك الْمِقْوَد هَكَذَا .. 📝احساس میکنم هنوز فرمان ماشین را این طور گرفتم... ✍️جدِّي ههههههه، سأُعانق جَدِّي أَوَّلَا يَا دَانَا 📝پدر بزرگ.... ای دانا اول من پدربزرگ را بغل خواهم کرد ✍️احْتَرَس يَا صَعود، الحاسبة 📝مراقب باش صعود، لپ تاپ... ✍️أحْسَنْت يَا مومو ،قِردٌ ذُكِّي يَعِيشُ عَلَى هَذِهِ الشَّجَرَةِ و يُسَاعِدُنِي أَحْيَانًا 📝احسنت مومو... میمون باهوش که روی این درخت زندگی میکنه و گاهی کمکم میکنه ✍️شكْرًا لإنقاذك جَهَازِي ،هَيَّا نَاوِلْنِي إيَّاه 📝از اینکه دستگاه منو نجات دادی متشکرم، اونو به من بده ✍️في الْحَقِيقَةِ سيناولهُ لِي 📝در واقع اون را به من میده
✍️وكَذَلِك أَنْت ياصعود ستعطيني جَهَازَك 📝و همچنین تو صعود دستگاهت را به من میدی ✍️ولَكِن ياجَدّي !! 📝اما پدر بزرگ!! ✍️ اسْمَع كَلَام جَدّك يَا صَعود 📝صعود به حرف پدر بزرگت گوش کن ✍️وأَنْتُمَا أَيْضًا هَيَّا ناولاني هواتفكما 📝و شما هم بیایید و گوشی هاتون را به من بدید ✍️ماذا؟ 📝چی ✍️هذِهِ هِيَ الْقَوَاعِدُ هُنَا، سنقضي الْوَقْت مَعًا. 📝اینها قواعد اینجاست،ما با هم وقتمون را میگذرونیم ✍️نصْفُ ساعَةٍ مَرَّتْ بِدُون حَاسبٍ لِوحي ، سأُصاب بِالْجُنُونِ 📝نیم ساعت بدون تبلت گذشت، دارم دیوونه میشم ✍️لا أَعْرِفُ كَم وَصَل عَدَد الْمُشَاهَدَات لمقطع الفيديو الْأَخِير . 📝نمیدونم ویدیوی آخر چقدر بازدید داشته!! ✍️يجِبُ أَنْ نَصْل لاجهزتنا 📝باید به دستگاه هامون برسیم ✍️و كَيْف ستفعل هَذَا يَا عَبْقَرِيّ ؟ ! 📝 چطور این کار را خواهی کرد، نابغه؟ ! ✍️امممم سَمِعْتُ جَدِّي يَقُول لمومو أَنْ يَضَعَ الأَجْهِزَة فِي مَخْبَأ بِجِوَارِ حَضِيرَة الدَّجَاج 📝ممم شنیدم پدربزرگم به مومو میگفت وسایل را در یک مخفیگاه کنار طویله مرغ ها بذاره ✍️اممم وَكَيْف ستعثر عَلَى المخبأ ! ؟ 📝و چگونه مخفی گاه را پیدا خواهی کرد؟ ✍️اممم سنبدأ بِالْبَحْث عِنْد حَضِيرَة الدَّجَاج،هَيَّا بِنَا 📝از مرغداری شروع به جست و جو میکنیم، بیا بریم ✍️إلَى أَيْنَ يَا فَيصل ؟ 📝کجا میری فیصل؟ ✍️ سأذهب لتنزه قَلِيلًا فِي الْمَزْرَعَةِ . 📝میرم کمی تو مزرعه قدم بزنم/ هوا بخورم ✍️سألحق بِك بَعْدَ قَلِيلٍ . 📝به زودی به تو ملحق خواهم شد ✍️اها هَل تَرَيْن هَذَا السَّهْمِ يَا دَانَا ؟ 📝آها... این فلش را میبنی دانا؟ ✍️شيْءٌ غَرِيب ، لِمَاذَا يُفْصح جَدِّي عَنْ مَكَانِ المخبا بِهَذِهِ السُّهُولَةِ 📝 عجیبه، چرا پدربزرگ به این راحتی مخفی گاه را لو میده؟ ✍️انْظُرِي هَا هُوَ بَابُ المخبأ 📝نگاه کن این درِ مخفیگاهه ✍️ولَكِنْ أَيْنَ الْمِفْتَاح ؟ ! 📝اما کلید کجاست؟ ✍️ماذَا تَفْعَلَان هُنَا ؟ 📝اینجا چه کار میکنید؟ ✍️في الْحَقِيقَةِ كُنَّا نبحث عَن أجهزتنا المخبئة 📝در واقع دنبال وسایل پنهان شده مان میگشتیم ✍️ولَكِن مَاذَا تَفْعَل أَنْتَ أَيْضًا يَا أُبَي؟ 📝اما تو هم اینجا چه کار میکنی پدر؟ ✍️في الْحَقِيقَةِ أَنَا أبْحَث عَنْ هاتِفِي أيضاً 📝در واقع منم دنبال گوشیم میگردم ✍️وأَنَا سأنضم مَعَكُم 📝و منم "همراه شما" می پیوندم ✍️سأنضم إلَيْكُم وَلَيْس مَعَكُم . 📝"به شما" می پیوندم نه همراه شما ✍️أوْه مَعَكُم إلَيْكُم الْمُهِمّ أَن نَصْل للأجهزة 📝اوووه، با شما، به شما.... مهم اینه که به گوشی هامون برسیم ✍️آه مَكْتُوبٌ هُنَا أَنَّ الْمِفْتَاح مُخْبَأ فِي قِنّ دَجَاجَة 📝آه.. اینجا نوشته که کلید تو لونه مرغ پنهون شده ✍️يوجَد أَكْثَر مِنْ خَمْسِينَ قِنّاً للدجاج 📝بیش از پنجاه تا لونه مرغ هست ✍️حسَنًا ، سنَقُوم بِعَمَل فَرِيقِ بَحْث 📝خیلی خوب، یه تیم جست و جو تشکیل میدیم ✍️أنَا سارفع الدَّجَاج ، و صُعُود و دَانَا يَرْفَعُون الْبَيْض ، ثُمّ تَبْحَث أُمّكُم عَن الْمِفْتَاح . وَهَكَذَا... 📝من مرغ ها را بلند میکنم، صعود و دانا تخم مرغ ها را بر میدارند و سپس مادرتون دنبال کلید میگرده... ✍️اووه هَا هُوَ وَجَدْته 📝هاااا... پیداش کردم ✍️ههههه أَحْسَنْتُم 📝باریک الله به شما ✍️ لقَد جَعلتُكم تلعبون مَعًا لُعبةِ البَحْثِ عَنْ الْمِفْتَاح 📝من شما را وادار کردم با هم بازی پیدا کردن کلید را انجام دهید ✍️هاا كُنت تَعرف مِن الْبِدَايَة ؟ 📝هااا... از اول میدونستی؟ ✍️بالطَّبْع ، وَلَكِن لَا تُنْكِرُوا استمتاعكم بِالْبَحْثِ مَعًا ؟ ! 📝البته، اما منکر نیستید که از جست و جو لذت بردید!! ✍️الحَقِيقَة كَانَ أَمْرٌ مُمْتِعًا 📝حقیقتا جالب بود ✍️كنت سأصنع فِيديُو رَائِع عَنْ هَذِهِ الْمُغامَرَة 📝میخواستم یه ویدیوی عالی در مورد این ماجراجویی بسازم ✍️ولَكِن لماذا لَا تَعْمَل الأَجْهِزَة ! 📝اما برا چی دستگاه ها کار نمیکنن؟ ✍️في الْحَقِيقَةِ لَقَد خَبَّأْت الأَجْهِزَة هُنَا واعطيتُ البطاريات لمومو 📝راستش وسایل را اینجا مخفی کردم و باطری ها را به مومو دادم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
47 حوار بين اعضاء فريق تسلق الجبال انضموا إلینا👇🫱 🆔https://t.me/afsahollesan https://eitaa.com/afsahollesan110
تعلم الفارسية 47 حوار بين اعضاء فريق تسلق الجبال مستمعینا الکرام فی کل مکان، أسعد الله اوقاتكم بألف خیر، وأهلاً ومرحباً بكم الي حلقة جديدة من برنامجكم "تعلیم الفارسية". تذكرون أنّ محمداً وصديقه ناصر ذهبا لمشاهدة جبل دماوند الشاهق، شمال شرقي طهران، عن كثب، وهناك تحدّث محمد مع شيخ حول الجبل. وفي هذه الحلقة نستمع الي حوار دار بين محمد وأحد أعضاء فريق تسلّق في مطعم قرب الجبل حيث يهيّيء الفريق لصعوده. لكن قبل الاستماع الي الحوار نتعلّم المفردات الجديدة، فكونوا معنا. ✍️تصعد: تو صعود میکنی ✍️أعلي: بالا ✍️أعلي الجبل: بالای کوه ✍️أنا أظنّ: من فکر میکنم ✍️أنت لستَ: تو نیستی ✍️غداً: فردا ✍️صديق: دوست ✍️أصدقاء: دوستان ✍️أصدقاؤك: دوستانت ✍️اصدقائي: دوستانم ✍️نحن نصعد: ما صعود میکنیم ✍️عشرة: ده ✍️عشرة أشخاص: ده نفر ✍️أربعة: چهار ✍️عالي: بلند ✍️أنتم متی تعودون: شما کی برمیگردید ✍️أسبوع: هفته ✍️التالي: بعدی ✍️الأحد: یکشنبه ✍️أنا احب: من دوست دارم ✍️مثل هذا الجبل: مثل این کوه ✍️فقط: تنها ✍️یوجد: هست ✍️یوجدون: هستند ✍️ینادی: صدا میزند ✍️فی أمان الله: خدا حافظ
✍️محمد: سلام. 📝محمد: مرحباً. ✍️كوهنورد: سلام. 📝متسلّق: مرحباً. ✍️محمد: تو به بالاي كوه صعود مي كني؟ 📝محمد: أنت تصعد إلي أعلي الجبل؟ ✍️كوهنورد: بله. فردا صبح من ودوستانم به بالاي كوه صعود مي كنيم. 📝متسلّق: نعم. غداً صباحاً. أنا وأصدقائي نصعدُ إلي أعلي الجبل. ✍️محمد: فكر مي كنم تو ايراني نيستي. درست است؟ 📝محمد: أظنّ أنك لست إيرانياً. صحيح؟ ✍️كوهنورد: بله. من ايراني نيستم. من هندي ام. 📝متسلّق: نعم. أنا لستُ إيرانياً. أنا هندي. ✍️محمد: دوستانت هم هندي اند؟ 📝محمد: أصدقاؤك أيضاً هُنود؟ ✍️كوهنورد: ما ده نفريم. چهار ايراني، دو هندي و چهار آلماني. 📝متسلّق: نحن عَشَرةُ أشخاص. أربعة ٌ ايرانيون، اثنان هنديان وأربعة ٌ آلمانيون. ✍️محمد: كوه دماوند خيلي بلند است. كـِي بر مي گرديد؟ 📝محمد: جبل دماوند عال ٍ جداً. متي تعودون؟ ✍️كوهنورد: هفته ي بعد، يكشنبه. 📝متسلّق: الأسبوع َ القادم، الأحد. ✍️محمد: موفق باشيد. 📝محمد: موفقين. ✍️كوهنورد: متشكرم. شما هم به بالاي كوه صعود مي كنيد؟ 📝متسلّق: شكراً. أنتما أيضاً تصعدان إلي أعلي الجبل؟ ✍️محمد: نه، نه. من كوه دماوند را دوست دارم. خيلي زيباست. 📝محمد: لا، لا. أنا أحبّ جبل دماوند. أنـّه جميل جداً. ✍️كوهنورد: بله. خيلي زيباست. تنها دو كوه در دنيا شبيه اين كوه هستند. 📝متسلّق: نعم. إنـّه جميل جداً. يوجد في الدنيا جبلان فقط مثل هذا الجبل. ✍️محمد: آن مرد صدايت مي زند. 📝محمد: ذلك الرجل يناديك. ✍️كوهنورد: خدا حافظ. 📝متسلّق: في أمان الله. ✍️محمد: خدا حافظ. موفق باشيد. 📝محمد: في أمان الله. موفقين.
✍️سلحوف ، أَرْجُوك سَاعدنِي 📝سلحوف، خواهش میکنم کمکم کن ✍️لا أَسْتَطِيعُ فِعلَ ذَلِكَ ، أَنَا أُشَاهِدُ التَّلْفاز 📝من نمیتوانم این کار را بکنم، دارم تلوزیون نگاه میکنم ✍️وأَنْتَ يَا سلحف ؟ 📝تو چی سلحف ✍️أنَا صَغِير لَا أَسْتَطِيع 📝من کوچیکم نمیتونم ✍️سلحوف وسلحف ، هَيَّا سَاعِدا أختكُما فِي تَنْظِيفِ الْبَيْت 📝سلحوف، سلحف بیایید خواهرتون را تو تمیز کردن خونه کمک کنید ✍️أرَاكُمَا مُتعَبين ، هَل جّربتُما الْعَمَل 📝میبینم که خسته اید، کار کردن را تجربه کردید؟ ✍️نعَمْ يَا أُمِّي كَمْ كَانَ الْأَمْرُ شَاقًّا 📝بله مامان چقدر کار سختی بود ✍️حسَنًا ، ساكافئكما بِقِصَّة جَمِيلَة تَحْمِلُ الْعِبْرَةَ فِي قَدِيمٍ الزَّمَانِ 📝خیلی خوب، بهتون با یک داستان زیبای پند آمیز از قدیم پاداش می دهم ✍️تعَالَ يَا ارنوب إلَى هُنَا، ماذَا تَفْعَل دَاخِلِ الْبَيْتِ ؟ 📝ارنوب بیا اینجا، تو خونه چه کار میکنی؟ ✍️انْتَظر يَا أُمِّي أن تُحضِري لِيَ بَعْضُ الْجزر الطَّازَج 📝مامان منتظرم تا برام یه مقدار هویج تازه بیاری!! ✍️بالْأَمْس أَحْضَرَتُ لَكَ الْكَثِيرِ مِنْ الْجزرِ 📝دیروز برات هویج زیادی آوردم ✍️ولَكِنْ لَمْ يَكُنْ طازجاً يَا أُمِّي ، وَطَعْمُه مُرّ 📝ولی مامان تازه نبودن و مزشون هم تلخ بود ✍️أشْعَر إنِّي مَرِيضَة مَا رَأْيِك أَنْ تَذْهَبَ و تَعْمَلَ فِي الْأَرْضِ يَا ارنوب 📝ارنوب، احساس میکنم مریض هستم، نظرت چیه بری و تو زمین کار کنی ✍️أمِّي لَا أَسْتَطِيعُ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ أُجّرب مِنْ قِبَلِ ، الْعَمَل شّاق و مُتعب ، سآكلُ هَذَا الْجَزَر.... لَا بَأْسَ 📝مامان من نمیتونم اینکارو بکنم تا حالا تجربه نکردم، کار سخت و طاقت فرسایست، این هویج رو میخورم.... هوووم.... اشکالی نداره ✍️أيْن ارنوبة ؟ 📝ارنوبه کجاست؟ ✍️ربَّمَا مازالَت نَائِمَة تَشْعرُ بِالتَّعَبِ يَا أُمِّي 📝شاید هنوز خوابه... احساس خستگی میکنه مامان ✍️ممَّ تشعرُ بالتّعب ؟ 📝از چی احساس خستگی میکنه؟ ✍️لقَد تَعِبنا بِالْأَمْس كثيراً 📝دیروز خیلی خسته شدیم ✍️هيَّا يَا ارنوبة استيقظي ، هَذَا يَكْفِي يَا صغيرتي 📝بیا ارنوبه از خواب بیدار شو، بسه دیگه دختر کوچولوم ✍️أمِّي أرجوكِ أُتركيني أَنَم قليلاً 📝مامان ازت خواهش میکنم بذار یه ذره دیگه بخوابم ✍️ماذَا سَأَفْعَل ! مَتَى سَيعتمدانِ عَلَى نفسيهما ، أَصْبَحَا كَبِيرَيْن ، لاَبُدَّ مِنْ حِلِّ سأذهب لَاَستشيرَ الْحَكِيمَة 📝چه کار کنم؟ کی رو پا خوشون وا میستن، دیگه بزرگ شدن، قطعا چاره ای هست، میرم تا با حکیم مشورت کنم ✍️مرحباً يَا حَكيْمَة 📝سلام حکیمه ✍️أهْلًا بصديقتي لَقَد اشْتَقْتُ إلَيْكِ كثيراً عَلَى مَا يَبْدُو أنَّك مُتْعَبة، تُرِيدِين قَوْلَ شَيْءٍ مَا 📝سلام دوست من، خیلی دلم برات تنگ شده بود، اون طور که پیداست تو خسته ای، میخوای چیزی بگی؟ ✍️صدَقْتِ يا حكيمة أَشْعُر بِتَعَب شَدِيد كَمَا تَعْلَمِين لَمْ أعُدْ صَغِيرَة ، أَرْنَب و ارنوبة لَا يَحُبَّان الْعَمَل 📝درسته حکیمه، خیلی احساس خستگی میکنم، همون طور که میدونی من دیگه جوان نیستم و ارنب و ارنوبه هم کار کردن را دوست ندارند ✍️ترِيدِينَ أَنْ يُغيّرا مِن تَصرُّفاتهما ويعتمدا عَلَى نفسيهما 📝میخواهی رفتارشون را تغییر بدن و متکی به خوشون باشن؟ ✍️هذَا مَا أُرِيدُ يَا حَكيْمَة 📝حکیمه این همون چیزیه که میخام ✍️حسَنًا اتركي الْأَمْر لِي أَنَا ساتصرَّف 📝خیلی خوب... کار را به من بسپار، من [رفتارشون را] تغییر خواهم داد
✍️مرحباً يَا صغيريّ ، أَرَاكُمَا تلعبان 📝سلام کوچولوهای من... میبینم که دارید بازی میکنید ✍️نعَمْ يَا خَالَة نَحْن نَسْتَمْتِع بِاللَّعِب 📝بله خاله... ما از بازی کردن لذت میبریم ✍️ما رأيكما أَن نتشارك بِاللَّعِب سَوِيًّا 📝نظرتون چیه باهم بازی کنیم؟ ✍️الْخَالَة حَكيْمَة ! تُرِيد اللَّعِبَ مَعَنَا ! لَا أُصَدِّقُ ذَلِكَ كَمْ هُوَ مُمْتِع 📝خاله حکیمه... میخای با ما بازی کنی؟ من که باور نمیکنم... چقدر لذب بخشه ✍️نعَمْ لِمَ لَا إن كُنْتُمَا مُوَافِقَيْن سنبدأ غداً باكراً 📝بله... برای چی نه... اگه موافق هستید... بازی را فردا صبح زود شروع خواهیم کرد ✍️أنَا مُوَافَقَة 📝من که موافقم ✍️ وأَنَا مُتَحَمِّس لِذَلِك 📝منم خیلی مشتاقم ✍️حسَنًا ، سَأَكُون بانتظاركما صَبَاحًا 📝خیلی خوب... صبح منتظرتون هستم ✍️ها قَد وَصلْنَا... 📝ها... رسیدیم ✍️ماذَا سنفعل هُنَا؟ هَل سنلعب الكُرَة ؟ 📝چه کار خواهیم کرد اینجا؟ آیا توپ توپ بازی خواهیم کرد؟ ✍️لا يَا ارنوب يُوجَد كَنْز دَاخِل هَذِهِ الْأَرْضَ يَجِبُ أَنْ تبحثا عَنْهُ وَ تَجِدَاه 📝نه ارنوب... داخل این زمین گنجی هست که باید دنبالش بگردید و پیداش کنید ✍️لعبه شَيِّقة ، لَم العَبُها مِنْ قِبَلِ 📝بازی جالبیه.. قبلا بازی نکردم ✍️و مَا الْجَائِزَة الَّتِي سَيَحْصُل عَلَيْهَا الفَائِز ؟ 📝و جایزه کسی که برنده میشه چیه؟ ✍️اممم مُفَاجَأَة ، وَلَكِن اعدكما أَن تعجبكما كثيراً 📝هوم ... سورپرایزه.... ولی قول میدم خیلی خوشتون بیاد ✍️سنبدأ مِنْ الْغَدِ باكراً 📝فردا زود شروع خواهیم کرد ✍️أنَا قَبِلتُ التَّحَدِّي 📝من مسابقه را قبول کردم
✍️وجَدتُ الْكَنْز أَنَا الفَائِز 📝گنج را پیدا کردم، من برنده ام ✍️هههههه ما هذا يَا أرنوب ! إنَّهُ إنَاء قَدِيم عُد لِلْبَحْثِ 📝هههههه این چیه ارنوب؟ این یک ظرف قدیمی هست، برگرد به جستجو کردن ✍️أشْعُر بِالتَّعَب ما هذه اللُّعْبَة الْمُرْهِقَة ! 📝من احساس خستگی می کنم این چه بازی طاقت فرسایی است! ✍️سأذهب للحكيمة 📝من به سراغ حکیمه می روم ✍️هل وَجَدتُما الْكَنْز ؟ 📝آیا کنز را پیدا کردید؟ ✍️لا لَمْ نَجِدْهُ بَعْد ، هَلْ أَنْتِ مُتَأَكِّدَة إنَّهُ يُوجَد كَنْز دَاخِل تِلْكَ الْأَرْضِ ؟ 📝نه هنوز پیداش نکردیم، آیا تو مطمئنی که داخل این زمین گنج هست؟ ✍️طبعا هَل تفكّران بالانسحاب مِن اللُّعْبَة ؟ سنعلن إنِّي انتصرت عَلَيْكُمَا 📝قطعا، آیا به ترک بازی فکر می کنید؟ اعلام خواهیم کرد که من بر شما پیروز شدم ✍️لا أَنَا لَا اهْزم ساستيقظ غَدًا لاتابع الْبَحْث 📝نه من شکست نمی خورم، فردا بیدار میشوم و به جست و جو ادامه میدم ✍️ وَأَنَا كَذَلِكَ 📝منم همین طور ✍️وفِي الصَّبَاحِ البَاكِرِ انْطَلَق الإثْنَان لِلْبَحْث مُجَدَّدًا عَنْ الْكَنْزِ 📝 صبح زود، آن دو بار دیگر برای جستجوی گنج به راه افتادند ✍️نَبَش الإثْنَان الْأَرْض بأكملها ولَكِنْ دُونَ جدوى 📝آن دو کل زمین را کندند، اما فایده ای نداشت
✍️ماهذا الْوَحْل ! لَا أَسْتَطِيعُ إكْمَال اللَّعِب 📝این زحمت بیهوده چیه؟ نمیتونم بازی را تموم کنم ✍️ساذهب للحكيمة و أُعْلَن انسحابي 📝پیش حکیمه خواهم رفت و انصرافم را اعلام خواهم کرد ✍️و أَنَا كَذَلِكَ 📝منم همین طور ✍️جئْنَا إلَيْك لنعلن انسحابنا أَيَتُها الْحَكِيمَة 📝اومدیم پیش حکیمه تا اعلام کنیم منصرف شدیم ✍️لا بَأْسَ ، اذْهَبَا إلَى الْبَيْتِ وارتاحا ، سنتحدث لاحقاً 📝اشکال نداره، برید خونه و استراحت کنید، بعدا صحبت خواهیم کرد ✍️وبَعْدَ مُدَّةٍ مِنْ الزَّمَنِ ، أَتَت الْحَكِيمَة لِزِيَارَة الارنبين الصَّغِيرَيْن 📝وبعد از مدتی حکیمه به زیارت دو خرگوش کوچولو اومد ✍️مرحباً يَا صغيريّ 📝سلام کوچولوهای من ✍️أهلاً بالحكيمة 📝خوش آمدی حکیمه ✍️أيْن أُمُّكُمَا ؟ 📝مادرتون کجاست؟ ✍️أهْلًا بصديقتي الْغَالِيَة 📝خوش آمدید دوست عزیز ✍️أرِيد مِنْكُم الْمَجِيء مَعِي جميعاً 📝میخام همه با من بیایید ✍️علَى الْفَوْرِ يا حكيمة نَحْن قادمون 📝الان حکیمه، ما اومدیم ✍️إنَّه ذَات الطَّرِيقِ الَّذِي ذَهَبْنَا مِنْهُ إلَى الْأَرْضِ المشؤومة 📝این همون راهی هست که به زمین نحس رفتیم ✍️ لَا نُرِيدُ اللَّعِب مجدداً أَيَتُها الْحَكِيمَة 📝حکیمه دیگه نمیخواهیم مجددا بازی کنیم ✍️اتبعانا فَقَطْ وَ ستريان 📝کافیست دنبال من بیایید و خواهید دید ✍️ما هَذِهِ الخضروات الشَّهيَّة يَا حَكيْمَة ؟ ! 📝این سبزی های خوشمزه چی هستن حکیمه!! ✍️هذَا هُوَ الكنز الَّذِي بَحَثَ عَنْهُ أَرْنَب و ارنوبة 📝این همون گنجی هست که ارنب و ارنوبه دنبالش میگشتند ✍️نحْنُ منْ فِعْلَ هَذَا ! 📝ما این کار را کردیم؟!!! ✍️بالطَّبْع يَا أَبْنَائِي ، هَيَّا تَقَدَّمَا لتأكلا مِن تعبكما 📝البته ای فرزندانم، بیایید از دست رنجتون بخورید ✍️هذَا أَطْيَب طَعَام تذوقته فِي حَيَاتِي 📝این بهترین غذایی است که در طول زندگیم چشیده ام ✍️مَعَك حَقّ ، لِأَنَّنَا نَأْكُلُ مِنْ تعبنا 📝حق با تویه چون از دست رنج خودمون میخوریم ✍️تَقْدَمِي يَا أُمِّي و تَذُوقِي 📝بیا مامان و مزه کن ✍️كم هُو لَذِيذٌ بِالْفِعْل لَم اتذوق أَطْيَبُ مِنْ هَذَا الطَّعَام فِي حَيَاتِي ، كَم انْتَظَرْت حَتَّى آكَل مِنْ جَهْدِ أَبْنَائِي . 📝چقدر خوشمزه است، قطعا در عمرم غذایی بهتر از این را نچشیده ام، چقدر منتظر بودم از تلاش بچه هایم بخورم ✍️تقْدَمِي يَا حَكيْمَة و شاركينا 📝حیکمه بیا جلو و با ما شریک شو ✍️انْتَظَرُ أَنْ يَأْذَنَ لِي أَصْحَاب الطَّعَام 📝منتظرم تا اینکه صاحبان طعام اجازه بدن ✍️بالطَّبْع يَا خَالَة تَفَضُّلِيّ 📝البته که خاله... بفرما ✍️شكراً لكِ يَا خَالَة الْآن فَهِمْنَا مَا تقصدين بِالْكَنْز 📝ممنونم خاله، الان فهمیدیم منظورت از گنج چیه ✍️أمِّي مِنْ اليوم فَصَاعِداً أَنَا سَأُعْمِل فِي الْأَرْضِ وَأَنْت ستبقين فِي الْمَنْزِلِ 📝مامان از امروز من تو زمین کار خواهم کرد و تو در منزل باقی خواهی موند ✍️شكراً لَكُمَا يَا صغيري ، شُكْرًا لكِ يَا حَكيْمَة أفكاركِ عَظِيمَةٌ و رَائِعَة 📝ممنون کوچولوهای من، تشکر حکیمه، افکارت عالی و جذاب است ✍️لا دَاعِيَ لِلشُّكْر يَا صديقتي فَهُمَا أَبْنَائِي أيضاً . 📝نیازی به تشکر نیست دوست من، چرا که اینها بچه های منم هستن ✍️هل فَهِمْتُم الْمَغْزَى يَا أَبْنَائِي . . . 📝بچه های من، آیا پندم را متوجه شدید؟
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
48 حدیث حول زيارة كبار افراد العائلة انضموا إلینا👇🫱 🆔https://t.me/afsahollesan https://eitaa.com/afsahollesan110
الحوار حول زيارة كبار افراد العائلة نحييكم اعزاءنا المستمعين الكرام، ونرحّب بكم في هذه الحلقة من برنامجكم "تعلیم الفارسية". حيث يدور الحوار بين محمد وصديقه حميد، حول زيارة كبار افراد العائلة، وهي من العادات والتقاليد الحسنة الرائجة في المجتمع الايراني. ✍️فردا: غداً ✍️چه برنامه ای: أيّ برنامج ✍️داری: لديك ✍️خانه: بيت ✍️پدر بزرگ: جد ✍️مادر بزرگ: جدة ✍️دایی: خال ✍️من می روم: أنا أذهب ✍️آنها زندگی میکنند: هم یعیشون ✍️دور: بعید ✍️ماشین: سیاره ✍️دو ساعت: ساعتان ✍️هر هفته: کل اسبوع ✍️تو میروی: أنت تذهب ✍️مادر: أم ✍️پدر: أب ✍️خواهر: أخت ✍️بیمار: مریض ✍️دیدن: زیارة ✍️آنجا: هناک ✍️او گفت: هو قال ✍️آنها می آیند: هم یأتون ✍️ما می رویم: نحن نذهب ✍️بزرگترها: الکبار ✍️تلفن بزن: اتصل هاتفیا ✍️او تلفن میزند: هو یتصل هاتفیا ✍️هر روز: کل یوم ✍️کافی نیست: لیس کافیا ✍️همیشه: دوما ✍️او می رود: هو یذهب ✍️او زندگی میکند: هو یعیش ✍️فرهنگ: ثقافه ✍️سفارش: توصیه ✍️احترام به آنها: احترامهم
✍️محمد: براي فردا جمعه چه برنامه اي داري؟ 📝محمد: أيّ برنامج لديك لغدٍ الجمعة؟ ✍️حميد: به خانه پدربزرگم مي روم. 📝حميد: أذهب الي بيت جدّي. ✍️محمد: خانه پدربزرگت در تهران است؟ 📝محمد: بيت جدّك في طهران؟ ✍️حميد: نه. آنها در قزوين زندگي مي كنند. 📝حميد: لا. هم يعيشون في قزوين. ✍️محمد: قزوين نزديك تهران است؟ 📝محمد: قزوين قريبة من طهران؟ ✍️حميد: خيلي دور نيست. با ماشين ۲ ساعت است. 📝حميد: ليست بعيدة جداً. ساعتان بالسيارة. ✍️محمد: هر هفته به خانه پدربزرگت مي روي؟ 📝محمد: كلَّ أسبوع تذهب الي بيت جدك؟ ✍️حميد: بله. براي ديدن پدربزرگ ومادر بزرگم به آنجا مي روم. مادرم گفت، مادربزرگم بيمار است. 📝حميد: نعم لزيارة جدّي وجدّتي أذهب الي هناك. قالت أمّي، جدّتي مريضة. ✍️محمد: تنها به آنجا مي روي؟ 📝محمد: تذهب وحيداً إلي هناك؟ ✍️حميد: نه. پدر و مادر و خواهرم هم مي آيند. ما ايرانيها هميشه به ديدن بزرگترها مي رويم. 📝حميد: لا. أبي و أمي وأختي يأتون أيضاً. نحن الايرانيین نذهب دوماً لزيارة الكبار. ✍️محمد: كار خوبي است. اما قزوين دور است. تلفن بزن! 📝محمد: عملٌ جيد. لكنّ قزوين بعيدة. إتـّصلْ هاتفياً! ✍️حميد: تلفن؟! مادرم هر روز به مادر بزرگم تلفن مي زند. اما تلفن كافي نيست. 📝حميد: هاتفياً؟! أمي تتصل هاتفياً بجدتي كلّ يوم. لكن الهاتف ليس كافياً. ✍️محمد: دائي ات هم هميشه به ديدن پدربزرگ ومادربزرگت مي رود؟ 📝محمد: خالك أيضاً يذهب دوماً لزيارة جدّك وجدّتك؟ ✍️حميد: بله. در فرهنگ ما احترام به برگترها سفارش شده است. 📝حميد: نعم لقد أوصِيَ في ثقافتنا باحترام الكبار.
🔰دعا در حق برادران مؤمن 🔸 امام کاظم علیه السلام: ▫️ هرکس پشت سرِ برادر مومنش دعا کند، از عرش ندا می رسد: صد هزار برابرش نصیب خودت باد! 📕 کافی، ج۲ ص۵۰۸ 🌕 خوش به حال منتظرانی که امروز در دعای عرفه برای فرج و ظهور امام عصر ارواحنا فداه دعا می‌کنند. شک نکنیم که آثار این دعا به خودمان باز می‌گردد‌.
وكم عانيتُ للوصول إليه. ذهبت إلى مقر الحرس الثوري، إلى أحد البرادات، حيث توجد قاعةٌ مليئة بالأبواب الجرارة، فتوقفت قرب إحداها، فتحوا البراد وسحبوا أحد أدراجه ببطئٍ شديد، لأرى إبراهيم. لم يكن ذلك إبراهيم الذي اعتدت أن أراه، إذ لا أثر لعينيه الجميلتين، ولا لابتسامته الرائعة، بل لا أثر لرأسه على الإطلاق! • همت فاتح القلوب 📖 مذكرات زوجة الشهيد همت
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نشید زیبای - أنا ثائر ( احرار احرار من جند محمد ) - الرادود هادی فاعور
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاری زیبا و پُرشور برای همایش اربعین از آقای حسین خیرالدین. به زبان عربی است؛ ولی می‌شود منظورش را فهمید.🖤🥺 دعا از همه عزیزان🖤