eitaa logo
افسران بصیر رهبری
175 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
8.3هزار ویدیو
139 فایل
🌹رهبر معظم انقلاب: ✅ در دنیایی که اساس کار دشمنان حقیقت فتنه سازی است، اساس کار طرفداران حقیقت باید بر بصیرت و راهنمایی باشد #پایگاه_ب_ط_محدثه 🔷️ارتباط با ادمین کانال👈 🌹 @yar313_yamahdi ⛔ارسال مطالب👈ترجیحاهمراه با پیوند بخاطرتبلیغ 🔶️پیوندکانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
باباشو برده دکتر از خستگی خواب رفته عشقی که در دست پدر پیداست...😍 🇮🇷@afsaranebasir
🔷پشت چراغ قرمز... 🌹🍃‏پشت چراغ قرمز بودم . پسرک گلفروش با دو تا دسته گل قشنگ اومد و یه لبخند بهم زد و گفت : خانم گل میخری؟ گفتم : عشق ندارم ، واسه کی بخرم؟ گفت: واسه عشقی که بزرگت کرد بخر ! 🌷 همه گل‌هاش رو خریدم .. 🇮🇷@afsaranebasir
زلزله تقریبا ده ثانیه احساس شد. 🔸 اما میلیون‌ها نفر به خیابان ریختند. نیمه‌برهنه، با دست‌خالی ، بدون سوئیچ ماشین، سند خانه، دسته چک و حتی مدارک شناسایی... 🔹 میلیون‌ها نفر همه آن چیزهایی که یک عمر برای داشتن‌شان جنگیدند، عرق ریختند یا خون دیگران را در شیشه کردند را بدون لحظه‌ای درنگ رها کردند و فقط جان ناقابل را برداشتند و به خیابان زدند... 🔺 میلیون‌ها زن طلاهای عزیزشان، چکمه‌هایی که روزها پاساژها را برای خریدن‌شان وجب کرده بودند، یخچالی که دوستش داشتند، دکوری که ده بار برای چه جور چیدنش با همسرشان جوری بحث کرده بودند انگار مهمترین اتفاق زندگی است، غذایی که برای پختنش از صبح زحمت کشیده بودند... را از یاد بردند و گریختند. 🔹 میلیون ها نفر حتی یادشان رفت کی هستند؟ تا دقایقی و مادر و همسر و فرزند از یادشان رفت. همه آن چیزهایی که یک روز با اطمینان می گفتند امکان نداره یه ثانیه از یادم بره! 🔸 هیچکس به فکر این نبود که فلان لباس مارک، فلان کفش گران قیمتش را با خودش بردارد. یا حتی مدرک تحصیلی و حکم انتصاب به عنوان مدیر فلان جای مهم که برایش زیراب صدها نفر را زده بود و... 🔺 میلیون‌ها نفر فقط فرار کردند، از ترس فرو ریختن سقفی که برای خریدنش، برای اجاره کردنش، برای پرداخت قسط‌هایش روزها و شب‌ها زحمت کشیده بودند.... از ترس سقفی که بخشی از عمر و سلامتی شان را برای داشتنش حراج کرده بودند. آن چند دقیقه محشری بود..... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿1﴾ آنگاه که زمین به لرزش [شدید] خود لرزانیده شود وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿2﴾ و زمین بارهاى سنگین خود را برون افکند وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿3﴾ و انسان گوید [زمین] را چه شده است یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿4﴾ آن روز است که [زمین] خبرهاى خود را باز گوید بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا ﴿5﴾ [همان گونه] که پروردگارت بدان وحى کرده است یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿6﴾ آن روز مردم [به حال] پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿7﴾ پس هر که هم وزن ذره‏ اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿8﴾ و هر که هم وزن ذره‏ اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید https://eitaa.com/joinchat/789119036C4e04908cf1
از ... در آمل در مسجد سبزه میدان مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم(در تعطیلات تابستان بوده که ایشان قم را ترک میکرده). روز دوم پس از نماز به منزل آمدم. پس از ناهار آماده شدم، ولی ها با سر و صدا و بازی نگذاشتند، من که خسته بودم با بچه ها و مادرشان دعوا کردم، در حالی که نباید می کردم، بالاخره در محیط خانواده باید با رفتار کند. پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که اشکم جاری شد. از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا شاید را به دست آورم و از ناراحتیم کاسته شود. الله صل الله علیه و آله و سلم فرمود: دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگینی شکست، با لحیم اصلاح نمی شد. زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمی توانم در بمانم. از آمل بیرون آمده، به قصد عزیمت به و محضر آقا سیدمحمدحسن الهی عازم تبریز شدم.  در منزل ایشان پس از لحظاتی احوالپرسی اظهار داشتند: من نمی دانستم شما قم هستید یا آمل؟ لذا می خواستم نامه ای به اخوی ( طباطبائی) بنویسم تا نامه را به شما برسانند. با تعجب عرض کردم: آقا چه اتفاقی افتاده که می خواستید مرا در جریان بگذاری؟ فرمودند: من خدمت آقای قاضی مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم. ولی حاج آقای ! (استاد خیلی مودب بودند و مرا حاج آقای آملی خطاب می کردند) ایشان از شما راضی نبودند. با شنیدن این جمله تا لاله سرخ شدم، عرض کردم: آقا چطور؟ چرا نبودند؟ فرمودند: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور این را دارد در حالی که با اش اینطور رفتار می کند؟ بعد فرمود: حاج آقای آملی! داستان رفتار با چیست؟ زبانم بند آمد و شد و بالاخره به ایشان را عرض کردم. فرمود: آقا! چرا؟ اینها خدا در دست ما هستند. به بازگشتم و کل ماجرا را نیز خدمت آقای طباطبائی عزیز عرض کردم و ایشان هم تعجب کرد و پس از سکوت زیادی فرمود: « .» 🔸در مهربانی با خانواده، رتبه ی دیگری برای ایمان است که در تداوم و آرامش زندگی نقش اساسی دارد. ╭┅────── ◇ ─────┅╮ ✾🇮🇷⁦افسران بصیر رهبری🇮🇷✾ https://eitaa.com/joinchat/789119036C4e04908cf1 ╰┅────── ◇ ─────┅╯