فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
اگه میخواۍ حُر بشی بلند بگو یا حسین...🖐🏻
🌴🌤@afsaranjangnarm_313🌤🌴
#انگیزشی.
#سبک_شهدا🌹♥️
📌🔖چفیهام را میاندازم و کتابهای درسیام را میآورم و شروع میکنم به جنگیدن و جهاد و عبادت و سرآغاز هر کار...
|بسم الله الرحمن الرحیم|
سراسر زندگی من شده جنگ #برای_تو فقط بگو راضی هستی ازم؟!
#مهدوی
🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
📱| #جـنگ_نرم
🔰 لوح | خوش خط و خالِ سمّی
🔻رهبر انقلاباسلامی: «فراعنه عالَم اصرار دارند با مواردی مثل همین سند 2030 در آموزش و پرورش کشورها نفوذ کنند؛ چون کارهایی را که به وسیله نظامی بهآسانی نمیتوانند انجام بدهند، با تأثیر آموزش و پرورش میتوانند انجام بدهند. متأسّفانه در کشور ما هم بعضی از اجزای 2030 به وسیله آدمهای ناباب یا غافل اجرا میشود.
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
#تلنگرانهـ ✨
چه قشنگ میگه...
🎙 #حاج_حسین_یکتا:
تو قلبی که جای شهید نیست
اون قلـ❤️ـب نیست
قبره...
#افسرانجنـگنــرم✌️🏼
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
سلام رفقا 🍃
خوبین ان شاالله؟🙃
میخوایم از5تا کانال 150_ با محتوای اخلاقی و مذهبی #حمایت کنیم☺️
به صورتی که شما اسم+ آیدی کانالتون +یه جمله کوتاه که تبلیغ کانالتون رو بکنه.. برای ما بفرستین و ما تو یه روز و ساعت مشخص لبست رو تو کانال قرار میدیم🌸
برای ارسال به ایدی زیر مراجعه کنید😉
@afsarnojavan_313
تا ساعت ۲۲ روزجمعه
#دخترانهـ🌸
اگر دخترها میدونستن که
همشون ناموس امام زمان(؏ج)
هستن...
شاید دیگه آتـ🔥ـیش به وجود مھدے فاطمه نمیزدن...
و با نامحرم ارتباط نداشتن و عکساشون رو از دست و پای نامحرم جمع میکردن...❗️
🌱@afsaranjangnarm_313🌱
15.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹به رهبر انقلاب عشق مےورزید.
سخنرانی های رهبری را با دقت گوش میداد و میگفت:أقا مظلوم است
🌹بعضی مسئولین فقط حرف هایش را گوش میدهند.عمل نمیکنند.
او اما به شنیدن اکتفا نکرده بود و همه اذعان دارند که توصیفات رهبر انقلاب از یک جوان مومن انقلابی همه در عباس متجلی بود.
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
موقعِخریدِجـهیزیهخانمفروشـندهبه عڪسِصفحهیگوشےاماشارهکردو پرسـید:
اینعڪسِکدومشَهـیده؟"خندیدمو گفتم"اینهـنوزشهیدنشدهشوهـرمه !"
برشےازکتابِقصـهدلبـری♥️✨
#مسیرعشق
#ازتبارشهادت
🌱 @afsaranjangnarm_313 🌱
💕 #بسم_رب_العشق 💕
❤️ #عشق_مجازی 📱
📌 #فصل_دوم 🖇
✨ #قسمت_هفدهم 📚
از عارفه و مامان باباش خداحافظی کردم و پیاده شدم کلید تو کیفم در آوردم و در رو باز کردم.
وارد حیاط شدم که دیدم نجمه خانوم روی تخت چوبی کنار حیاط نشسته و سفره انداخته در و پشت سرم و بستم و سلام کردم
+سلام زهرا خانوم
-سلام دخترم ..بیا برات شامکشیدم تو این ظرف
+آخه چرا زحمت کشیدین خودمیه چیزی درست می کردم
-چه زحمتی من که درست میکنم برا خودم و طاها
ممنونی زیر لب گفتم که زهرا خانوم گفت :
-راستی طاها کو؟
منم عین این بچه ها خنگ با چشمای متعجب گفتم
+طاها؟
-پسر نجمه رو میگم دیگه
+آها من باهاشون نیومدم
-عه چرا؟
+دوستم بود دیگه
-پس برم یه زنگ بهش بزنم
+باشه شب بخیر منم برم دیگه
غذا رو برداشتم و رفتم پایین با بوی این کوکو دلم ضعف رفت سریع لباسامو عوض کردم و یه سفره کوچیک انداختم و شروع کردم به غذا خوردن...
***
بسم الله گفتم و چادرمو سر کردم کیفمو برداشتم و رفتم بالا زهرا خانوم بیدار بود اومد جلو
-به سلامتی دخترم برو ایشالا موفق باشی
قرآن و گرفت بالا و من از زیرش رد شدم ،بغلش کردم ازش تشکر کردم و رفتم سمت در
امروز اولین روز کاریم تو شرکت جدید بود.شرکتی کلی اتفاق برام افتاد.شاید ضررهایی به هم وارد شد وقتی وارد اون شرکت شدم اما خوبیش هم این بود که باعث شد حداقل یکم بیشتر خدای خودمو بشناسم.
وارد محل کار جدیدم شدم رییسم منو به همه معرفی کرد و سایر همکارهام هم ورودم رو تبریک گفتن به شرکت جدید منم از همشون تشکر کردم.تو همین بین تشکرات و خوش آمد گویی ها حس کردم یه صدای آشنا شنیدم.سرم رو بلند کردم و دنبال صدای آشنا گشتم که با دیدن فرد روبه روم خشک شدم!!!
یعنی اونم اینجا کار میکنه ؟؟...
#ادامه_دارد....
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱