eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
637 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻...
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 +اما من مهدی جون رو دوست داشتم - بلژیت بارها ازت خواهش کردم در مورد اون دختر جلوی من حرف نزنی +اما.... -اما نداره بلژیت بگو چشم و این بحث رو تموم کن +باشه.....چشم -افرین حالا هم استراحت کن من برم ی سری از کارای مربوط ب تو رو انجام بدم و برگردم به سمت در رفتم ک با صدای بلژیت متوقف شدم +بنوعا.....کی از اینجا میریم؟؟ با شنیدن این حرف دلم اتیش گرفت و بغض تو گلوم به وجود اومد. چه جوری بهش در مورد شیمی درمانی و جراحی میگفتم. باهر سختی ک بود بغضم رو مهار کردم و فقط یک کلمه گفتم - به زودی....به زودی بلژیت عزیزم. و به حالت دو خودم رو از اتاق بلژیت بیرون پرت کردم. حس میکردم که اتاق بلژیت اکسیژن برای تنفس من کم داره،احساس خفگی زیادی میکردم ♧♧♧♧♧♧♧♧♧ با دکتر بلژیت صحبت کردم و گفت مطمئن باشم که بلژیت خوب میشه؛اما دکتر فقط نگران هزینه های عمل و شیمی درمانی بود. خودمم نگرانش بودم اما دکتر رو مطمئن کردم. درسته ک سر کار میرم اما فک نکنم حقوق من کفاف این هزینه ها رو بده. اما من نا امید نمیشم،بلژیت باید خوب بشه ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍