eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
689 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 💕 ❤️ 📱 📌 🖇 ✨ 📚 * نجمه خانوم امروز زنگ زد و گفت می‌خوان بیان خوستگاری سمیرا هم معطل نکرد و زنگ زد به مادر و پدرش تا توجلسه خواستگاری حضور داشته باشن. اونا هم لطف کردن و امروز رسیدن تهران. یه غمی تو دلم بود دلم میخواست خانواده خودم،فاطمه ،توی مراسم خواستگاریم حضور داشته باشن ** حدود ساعت 4بود داشتم با سمیرا میوه ها رو میشستم که مادر سمیرا اومد داخل آشپزخونه گفت -ارمیتا جان برو لباساتو بپوش الانه که بیان +چشم رفتم تو اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم نگاهم افتاد به قاب عکسایی که رو دیوار بود .. اولیش یه عکس چهارتایی از من و فاطمه و سارا و سمیرا بود ،همون روزی که جشن گرفتیم برا اینکه قرار بود برگردن شهرشون.. یادش بخیر .. بعدیش یه عکس ماله چندسال پیش بود من و بابا..مامان ..مادربزگم پدربزرگم.. زمانی که نمی دونستم قراره همچین اتفاقایی تو زندگیم بیافته و فکر می کردم همیشه از مدرسه پیش مادربزرگ و پدربزرگم بازی میکنم و خوش میگذرونم تا مامان و بابام شب از سر کار بیان منو ببرن خونه .. و تا اخر همینه.. -آرمیتاا بیا بدو +هیع مگه اومدن؟ -آره بدو سریع چادر رنگیمو انداختم روی سرمو رفتم‌ جلودر سلام و احوال پرسی کردیم و بعد با سمیرا رفتیم آشپزخونه نشستیم +چایی بریزم؟ -نه بابا زوده سرد میشه گوشی سمیرا زنگ خورد +کیه؟ -ساراس‌تماس تصویری گرفته +وابیی آخه الان؟جواب ندی ها -چرا؟ بیا جواب دادم -سلام سارا +بابا یواش میشنون +سلام -چطوری؟خوبی؟بیا برات از تجربیاتم بگم +مسخره بازی درنیار دیوونه -بالاخره من ۴تا خواستگار بیشتر دیدم +بابا تو با زتگ زدنت انقدر استرس دادی که اینا با اومدنشون ندادن ... -کی من؟ +من برم چایی بریزم صدام زدن -برو برو بعدا برات میگم تلفن و قطع کردیم و با سمیرا سریع چایی ریختیم بسم الله گفتم‌و رفتم چایی و تعارف کردم..... .... :✍ و کپی تا پایان فصل دوممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱