eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
637 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻...
مشاهده در ایتا
دانلود
♥ ❣ 📱 ✨ برگشتم تو رستوران و رفتم تو سرویس بهداشتی اول سریع آرایشمو پاک کردم که اگه تصویری گرفتن بتونم صحبت کنم. شمارشون و گرفتم که قطع کردن *وا چرا این جوری میکنن این دوتا* دوباره خواستم بگیرم که تصویری گرفتن +سلام چرا اینجوری میکنید -بابا می خوایم‌خودتو ببینیم +سمیرا کو؟ سمیرا اومد جلو دوربین و سلام کرد -چطوری آرمیتا؟ +در فراق شما می سوزم -اوووو -کجایی؟ +سرویس بهداشتی -خاااک آدم اینجا با رفیقاش صحبت میکنه؟ +به خودتون بگید که یهویی زنگ میزنید -چه خبر ؟از فاطمه خبر نداری؟ دوباره حالم گرفته شد +نه -ناراحت نباش بابا دسته جنعی اون هفته عروسی دعوتیم +عروسی کی؟ -منظورش عقده +آها داداش فاطمه یه صدای پا شندیم از ترس اینکه نکنه خواهر یا مامان عرفان باشه سریع گفتم +من برم دیگه ،خودم زنگتون میزنم -باشه -خداحافظ +خداحافظ خواستم برم بیرون که یادم افتاد آرایشمو پاک کردم *ضایه نباشه این جوری میرم؟ یه وقت فکر نکنن به خاطر اونا پاک کردم ؟ وای خود در گیری گرفتم* برگشتم و کیف لوازم آرایشمو در اوردم و مثل قبل آرایش کردم و رفتم بیرون دیدم بلند شدن و می خوان برن منم بعد از خداحافظی و این حرفا خواستم برم که عرفان گفت -بیرون منتظر باشین من الان میام‌می رسونمتون +نه خیلی ممنون مزاحم نمیشم -مزاحم چیه اومدم **** 《عرفان》 -خیلی تغییر کرده بود +چطور؟ -اونی که من تو بیمارستان دیدمش اصلا انگار یکی دیگه بود +اهان ولی میگم‌ خوب شد سوتی ندادی که قبلا دیدیش -آره حواسم بود ،وقتی گفتی دوست فاطمس نزدیک بود بگم میدونم +خب خوبه بازم یه بار عقلت رسید -برو بابا من همیشه عقلم میرسه +خب دیگه برو می خوام بخوابم فردا باید برم شرکت -منم باید برم دااانشگاه تو داری با من حرف میزنی ها +خیلی خب شب بخیر -شب بخیر از صفحه چت با عارفه اومدم بیرون که دیدم آرمیتا پیام داده +سلام .ممنون بابت امشب فقط میشه دلیل سوالاتون و بگین؟ -می خواستم بیام خواستگاری +چی؟.......... ...... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫 ❤️ @afsaranjangnarm_313 📱