♥ #بسم_رب_العشق ♥
❣ #عشق_مجازی 📱
✨ #قسمت_سی_چهارم
برگشتم تو رستوران و رفتم تو سرویس بهداشتی اول سریع آرایشمو پاک کردم که اگه تصویری گرفتن بتونم صحبت کنم.
شمارشون و گرفتم که قطع کردن *وا چرا این جوری میکنن این دوتا*
دوباره خواستم بگیرم که تصویری گرفتن
+سلام چرا اینجوری میکنید
-بابا می خوایمخودتو ببینیم
+سمیرا کو؟
سمیرا اومد جلو دوربین و سلام کرد
-چطوری آرمیتا؟
+در فراق شما می سوزم
-اوووو
-کجایی؟
+سرویس بهداشتی
-خاااک آدم اینجا با رفیقاش صحبت میکنه؟
+به خودتون بگید که یهویی زنگ میزنید
-چه خبر ؟از فاطمه خبر نداری؟
دوباره حالم گرفته شد
+نه
-ناراحت نباش بابا دسته جنعی اون هفته عروسی دعوتیم
+عروسی کی؟
-منظورش عقده
+آها داداش فاطمه
یه صدای پا شندیم از ترس اینکه نکنه خواهر یا مامان عرفان باشه سریع گفتم
+من برم دیگه ،خودم زنگتون میزنم
-باشه
-خداحافظ
+خداحافظ
خواستم برم بیرون که یادم افتاد آرایشمو پاک کردم *ضایه نباشه این جوری میرم؟
یه وقت فکر نکنن به خاطر اونا پاک کردم ؟
وای خود در گیری گرفتم*
برگشتم و کیف لوازم آرایشمو در اوردم و مثل قبل آرایش کردم
و رفتم بیرون دیدم بلند شدن و می خوان برن منم بعد از خداحافظی و این حرفا خواستم برم که عرفان گفت
-بیرون منتظر باشین من الان میاممی رسونمتون
+نه خیلی ممنون مزاحم نمیشم
-مزاحم چیه اومدم
****
《عرفان》
-خیلی تغییر کرده بود
+چطور؟
-اونی که من تو بیمارستان دیدمش اصلا انگار یکی دیگه بود
+اهان
ولی میگم خوب شد سوتی ندادی که قبلا دیدیش
-آره حواسم بود ،وقتی گفتی دوست فاطمس نزدیک بود بگم میدونم
+خب خوبه بازم یه بار عقلت رسید
-برو بابا من همیشه عقلم میرسه
+خب دیگه برو می خوام بخوابم فردا باید برم شرکت
-منم باید برم دااانشگاه تو داری با من حرف میزنی ها
+خیلی خب شب بخیر
-شب بخیر
از صفحه چت با عارفه اومدم بیرون که دیدم آرمیتا پیام داده
+سلام .ممنون بابت امشب فقط میشه دلیل سوالاتون و بگین؟
-می خواستم بیام خواستگاری
+چی؟..........
#ادامه_دارد......
#نویسنده:✍
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیکرد الهی دارد🚫
❤️ @afsaranjangnarm_313 📱