eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
687 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ ❤️ 📱 ✨ 📚 شالمو کشیدم جلو و موهامو پوشوندم در و آروم باز کردم و وارد رستوران شدم نگاهی به اطراف انداختم تا آقای دارابی رو پیدا کنم چندبار نگاه کردم اما دارابی نبود دوباره نگاه کردمهیچکس نبود رفتم سراغ گوشیم و شماره دارابی رو گرفتم و گذاشتم کنار گوشم یه آقایی با لباس گارسون اومد سراغم و گفت _شما مهمون آقای دارابی هستین؟ گوشیو قط کردم و گفتم: +بله با دست به راه پله گوشه سالن اشاره کرد و گفت -بفرمایید طبقه بالا از پله بالا رفتم و سلام کردم _سلام ،خوشحالم که می بینم تیپت برای همیشه اینجوری شده +برا چی باید خوشحال باشین؟ _پوووف...بیخیال بفرما بشین غذا سفارش بدیم +میشه بگین چی میخواستین راجب پدر و مادرم بگی؟ _نمیشینی؟نمیخوای چیزی سفارش بدی؟ با کلافگی نشستم و گفتم: +نشستم ،حالا میشه بگید؟ _پوففف...دختر مگه روزه ای!!!چرا یه جوری رفتار میکنی انگار تا حالا با هیچ مردی بیرون نرفتی +میشه بس کنید.من به این خاطر اومدم که شما گفتین قراره راجب خانوادم حرف بزنین -باشه خب.....امممم...راستش نمیدونم چه جوری بگم. +هرجوری که مایل هستید فقط بگین -خب راستش من پدر و مادرت و خوب میشناسم.قراره ببرمت پیش اونا با بهت به دارابی نگاه میکردم یعنی چی آخه؟!! +مگه اونا کجان؟ -جای خاصی نیستن +اصلا از کجا میدونین من می خوام اونا رو ببینم؟ -نمی خوای؟ با کمی مکث گفتم: +نه -ولی مجبوری بیای +چی؟!!! ..... :✍ و کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫 ❤️@afsaranjangnarm_313📱