eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
679 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی برای فرج دعا کنید😔 آخرین جمعه ماه رمضان هم گذشت و مهدی نیامد😭💔😔
📚👓 قسمت بیست و نهم رمان تقدیم نگاهتون😊
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹#قسمت‌بیست‌و‌هشتم +چرا این همون پسر عمو منصوره منم امروز که فهمیدم
🌹 ❤️ 🌹 -اَلنکاحُ و سُنتی فَمَن رَغب عَن سُنَتی فَلَیس مِنی خانوم سمیه ملکی آیا بنده وکیلم شمارا به عقد دائم آقای محمد هاشمی با مهریه یک جلد کلام الله مجید ،یک دست آینه و شمعدان،۱۱۴سکه تمام بهار آزادی و یک سفر به کربلای معلی در بیاورم. آیا بنده وکیلم؟ فاطمه (خواهر داماد ) که داشت قند می سایید گفت : -عروس داره قـــــــ❤️ـرآن می خونـهـ من یه سر پارچه رو نگه داشته بودم و مژگان یه سر دیگشو عاقد دوباره گفت: -عروس خانوم ایا بنده وکیلم با مهریه ذکر شده شما را به عقد دائم آقای محمد هاشمی در بیاورم؟ فاطمه گفت: -عروس رفته از امام زمــــ❤️ـان اجازه بگیره چه قشنگ بود تا حالا نشنیده بودم تو عقد اینا رو بگن خاله اومد زیر لفظی رو به سمیه داد و صورتشو زیر چادر بوسید -عروس خانوم بنده وکیلم؟ -با اجازه ی امام زمان و بزرگترا..........بلـهـ البته خیلی آروم گفت 😁 فکر کنم فقط ماها که نزدیکش بودیم شنیدیم همه صلوات فرستادن و بعدشم دست زدن منم بهش تبریک گفتم و رفتم کنار زن عمو نشستم +تبریک میگم زن عمو -ممنون ایشالا عروس شدن خودت قربونت برم سرمو با خجالت پایین انداختم دیگه چیزی نگفتیم فقط فامیلای نزدیک اومده بودن محضر داشتن کادوهاشون و میدادن بقیه هم می رفتن خونه برای کیک و شام بلند شدیم بریم خونه یهو دیدم لب در کامران وایساده یه اشاره به من کرد و یه اشاره به چادرم پوزخند زد و رفت بیرون. من و بابا رفتیم سوار ماشین عمو شدیم راه افتادیم محضر نزدیک خونه بود به خاطر همین زود رسیدیم . قرار شده بود مردا برن طبقه بالا خونه ما خانوما هم پایین رفتم تو خونه یادم افتاد لباسام بالاس _آتنا جان چادرتو دربیار بیا کیک و ببریم +زن عمو لباسام بالاس -اخ ...یادت رفت بیاری +اره -اگه دمـ دسته بگم عمو یا امیر علی بیارن اگه نه که به بابات بگو یکم فکر کردم اخه من که آماده نکرده بودم لباسام و کدومو می گفتم بیاره +خودم باید برم -باشه پس تا بیشتر از این شلوغ نشده برو سریع بیا +باشه سریع چادرمو مرتب کردم و رفتم بالا در باز بود یاد کامران افتادم یه لحظه پشیمون شدم گفتم ول کن حالا مگه مانتوت چشه برگشتم که برم پایین یهو دیدم کامران جلوم وایساده -به به .....آتنااا خانوم بزار دو روز بیای بعد ریخت و قیافت و عوض کن فکر کردی این ریختی کنی خودت و مثلا میگم این تیپش به من نمی خوره برم رد کارم +چی کار به تو دارم...برو کنار می خوام برم -بسه هر چقدر فرار کردی خودتم میدونی ته این قضیه چی میشه مخصوصا الان که فامیل شدیم. مگه نه دختر عمو؟ +ته این قضیه هیچی نیست خودتمـ میدونی برو کنار می خوام برم پسر عمو با جعبه کیک اومد از پله ها بالا و ما رو دید -چیزی شده؟ -نه چیزی نشده از جلوی راهم رفت کنار گفت: -بیا برو حالا حالا هستیم در خدمتتون خانوم متحول شده سریع رفتم کنار پسر عمو با یه ببخشید رد شدم و رفتم پایین سراغ کیفم شماره بابا رو گرفتم بعد از چند تا بوق جواب داد : +الو سلام بابا -سلام دخترم ...بله کاری داشتی؟ +من لباس ندارم میشه خودتون یه چیزی انتخاب کنید بیارید کنار در برام -اره میارم ..فقط چی بیارم؟ +نمی دونم فرقی نمیکنه -باشه +ممنون تلفن و قطع کردم و رفتم کنار در واحد تا بابا بیاد -پخخخخخ +وای نمیری سمیه ترسیدم -تا تو باشی دختر عموت و تنها نزاری +الان لباسمو عوض کنم میام -باشه.پس من میرم زود بیا +باشه رفت سمت مهمونا دوباره برگشت -میگم خواهری +جونم؟ -کامران که تا الان سر به سرت نذاشته ؟ +اون که تازه اول اذیت کردناشه -غصه نخوری ها ...خودم به بابا میگم یه کاری بکنه لبخندی زدم اونم رفت بابا اومد -بیا بابا ببین خوبه نگاهی به لباسا کردم یه پیراهن ابی اکلیلی با ساپورتش اورده بود +واییی ممنون خیلی خوبه -برو بپوش دخترم .منم رفتم خداحافظی کردیم و رفت منم سریع رفتم تو اتاق سمیه تا اماده بشم این لباسو خودش برای تولدم اورده بود می گفت با رنگ چشمات ست میشه... لباسو سریع پوشیدم و یکم با وسایل آرایشی سمیه ارایش کردم و از اتاق رفتم بیرون. ... ✍🏻 : و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹@afsaranjangnarm_313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌷وصیت نامه شهید مدافع حرم «جواد محمدی» بر روی سنگ مزارش، اگر خداوند شهادت را نصیب من کند یقه بی حجاب ها را می گیرم...👆 🌺🍂 🌷رسول خدا (ص) : هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد، زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمی‌کند و همچنین موی سر و مچ [پای] خود را نمایان نمی‌سازد و هر زنی که این کارها را برای غیر شوهرش انجام دهد، دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت به خود خشمگین کرده است… (مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۵۴۹) 🌹@afsaranjangnarm_313🌹
4_5834665028111829279.mp3
9.36M
نمایـشنامہ 🌱🌸 بر اسـاس‌زندگۍشهید مدافع‌حـرم‌حمید سیاهکالی‌مرادۍبه‌روایـت‌همـسر🦋 💛 🙃 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
سلام دوستان🌼 دیروز چون یک روز مهم برای اسلام و مسلمین بود یکم پستای چنل زیاد شدن برای همین هم ازتون می خوایم ما رو کنید. یاعلی🤚
💠زمانےکارتون‌هایے مانند سفید برفے،سیندرلا،دیو ‌‌‌و دلبر‌ و... که‌‌‌‌‌نمادبیچارگی،سرخوردگی،تنهایی،آزار دیدگی بودند و با توسل به نیرو های غیر خدایے و سحر و جادوگرے به همه مشکلات فائق می آمدند و راه خوشبختےرا در پیش مےگرفتند،و به نوعی محبوب واقع‌میشدند، خوراک روزانه بود. 💠اکنون الگو هاے دیگری انتخاب شده و روزانه وارد بازار شده اند تا ذهن و روح بچه‌‌‌‌ها را به همان شکلی که سازندگان این برنامه،خواهانش هستند، بسازند. 💠کارتون‌‌‌های بسیاری که مروج زندگے و فرهنگ است. 📡🖥@afsaranjangnarm_313📡🖥