شرمندهام، از اینکه به تلخی زبانزدم
از اینکه بین خلق، به عصیان سرآمدم
بدخُلقم و لجوجم و در بین دوستان
يك گوشه مینشینم و در جمع، مفردم
دیگر کسی جواب مرا هم نمیدهد
در چشم شیخ شهر، مسلمانِ مرتدم
بیچارهام که هیچ مرا جز تو چاره نیست
دلگیرم از زمانه و دلتنگ مشهدم
هفتاد منزل از دل من تا تو راه بود
چشمم به جاده است، میآيم قدم قدم
بابالجواد جلوهی بابالرضای توست
بین دو بابِ روضهی رضوان، مرددم
《در بارگاه قدس که جای ملال نیست》*
غمگینترین کبوتر بر گرد گنبدم
رویم سیاه و زشت، چه دخلی به دیگران؟
بر آستان لطف امامِ خود آمدم
#محمدسجاد_احمدی_سرشت
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha