سوار، نامهی تاریک روبهان آورد
سوار نامه ز افرنگ اینزمان آورد
فریب بود و فریب و فریب بود و فریب
سوار، آنچه فریبانه بود، آن آورد
سوار از خود ما بود، درد ما این است
که دوست لطمه به یاران و دوستان آورد
دروغنامهای از گرد راه باز رسید
بهار بود به ظاهر، ولی خزان آورد
به رخت و چوب شبان، گرگِ فتنهپرورده
به رنگِ دوست چه نیرنگها میان آورد
چه رنگها و چه نیرنگها؟! دورویی، نه!
هزار روی و ریا بود آنچهمان آورد
دریغِ مردی و آزادگی! دریغ و دریغ!
نفاق، جُربزه دزدید و بیمِ جان آورد
نفاق، دغدغهی خان و مان و مال و عیال،
نفاق راحتِ جان، دردِ آب و نان آورد
سرانِ ما را سودای سود در سر بود
سوادِ نامه ولی سَربهسَر زیان آورد
چنان به خطّ سیاه سوار دل بستند
کأنّ حضرتِ حق وحی از آسمان آورد
کدام امید و چه تدبیر؟! سخت دلگیریم
از آنچه جمعِ بزرگان به ارمغان آورد
ولی خیانت اینان نه راه ما را بست
نه خم به ابروی مردان کاروان آورد
خوشا کسی که علمدار روشنیها شد
سرِ نترس به میدان امتحان آورد
اگر حسین، امام است و راه، کرب و بلاست
هزار واقعه را تاب میتوان آورد
#مرتضی_کریمی_قهفرخی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_ایران_قوی_ایران_عزیز 🇮🇷
امید، سروِ سترگیست موجِ طوفان را
امید، سدّ بزرگیست سیلِ طغیان را
امید، شوقِ بهار است و سایهسارِ سُرور
که آفتاب، سبک میکند زمستان را
دل -این کویرِ ترکخورده- سخت محتاج است
نمِ ترنّمی از گریههای باران را
اگر عجوزۀ دنیا به عشوت و رشوت
نشانده بر سرِ یک سفره گرگ و چوپان را،
از این سراچۀ ذلّت هراس نیست، عزیز!
که گاه مأمنِ یوسف کنند زندان را
قراولانِ تباهی وگر کرورکرور،
امید، صبحِ سپید است شامِ حرمان را
هجومِ موجِ تباهی وگر کلافکلاف،
امید، کشتیِ نوح است بحرِ بحران را
امید، پیکرِ کوه است اگرچه یک پرِ کاه
امید، قوّتِ زانوست مردِ میدان را
نگاهِ آینهها سوی شهرِ زنگازنگ
شکانده شیشۀ سنگینِ خوابِ انسان را
کشانده سرخیِ قَد قامتِ سلحشوران
به خاکمالِ شقاوت بُروتِ شیطان را
هماره عرصهٔ بَدعهدِ کوفه، میطلبد
وفای مالک و قلبِ سلیمِ سلمان را
صدای روشنِ «بیدار باشِ!» قاسمها
نگاهِ نافذِ عبّاسهای دوران را
شهامتِ قَرَنی، همّتِ جهانآرا
صفای روحِ بُرُونسی، رجای چمران را
که دوره، دورۀ غربالِ حقّ و ناحقّ است
جهان به درک رسیدهست کفر و ایمان را
به یاد دار شبی را که ذوالفقارِ قیام
شکافت معنیِ «با خاکِ مرگ یکسان» را
غبارِ شوکتشان را به یادِ باد سپرد
به «چشمِ شیر» چشانید طعمِ پیکان را
زدهست فاتح و سجّیل و رعد و قدر و شهاب
کلنگِ جادۀ آزاد قدس-تهران را
به تیغِ خشمِ مقدّس بریده دستِ کسی
رگِ تعفنِ عفریتِ اَنگَلستان را
زوالِ روبهِ پیر است، مرگِ گرگِ جوان
کسی گرفته از این قوم چنگ و دندان را
کسی به خونِ سراسر خروشِ خویش سرود
میانِ واقعه جولانِ پایکوبان را
شکست رونقِ بازارِ شامِ رنگ و سلاح
کسی بههم زده سودای شبنشیان را
فضای دهکده را عطر نور او پر کرد
بهار شد تب این زمهریر سوزان را
دو دست صفشکنش را هدیه داد و نداد
به دست اهرمن انگشتر سلیمان را
دو چشم در شطی از خون تپیده دید و ندید
نگاه خیرۀ خصم دژم، مسلمان را
الا که بخت شهادت نصیب مرد خداست
هلا! که وقت هلاک است کدخدایان را
#مرتضی_کریمی_قهفرخی
#ایران_قوی #ایران_عزیز 🇮🇷
@aftabgardan_ha
#ویژهنامه_ایران_قوی_ایران_عزیز 🇮🇷
نگاه کن!
دوباره اتّفاقِ تازهای
-که تازه نیست-
شرارهای فکنده بر وجود شهر
دوباره دستِ اژدهای رنگرنگِ قهر
پیالهٔ شرنگِ زهر
نگاه کن!
رسانههای شبمرام، بیدرنگ، بیتفنگ، بیفشنگ، با سلاحِ پرهیاهویی به اسمِ شایعه،
گلولههای چند تکّهٔ دروغ،
سیاهجامگانِ جبههٔ فریب،
صداقتِ چراغِ صبح را نشانه رفتهاند
نگاه کن!
نگاهِ تازهای به روزگارِ هم سپید و هم سیاه کن!
نگاهی از عمیقِ روشنی
به سوی ماه کن!
نگاه کن!
من و تو در میانهٔ نبردِ واپسین عصر ایستادهایم
نشانِ تیرهای زهربارِ مکر و حیلهایم
من و تو همتبار و همنژاد و همعشیرهایم
من و تو ریشهدار در وجودِ خاکِ پاکِ این قبیلهایم
نگاه کن!
که در کدام جبهه ایستادهایم؟
که دل به صحبتِ کدام دادهایم؟
نگاه کن!
به پرچمی که باشکوه و باوقار و استوار و جاودان
عَلَم شدهست در جهان
عَلَم شدهست در زمین و آسمان
نگاه کن!
به پیشرفتِ لشکرِ خدا به قلبِ سرزمینِ کفر و کین
به نوجوانههای هستیآفرین
به صبرِ سرخِ آرمان و آرتین
به آرمانِ کودکانِ این بلندْسرزمین
نگاه کن!
به مادری که سالهاست
نگاه میکند به در
که شاید از عزیزِ او کسی بیاورد خبر
ولی...
نگاه کن!
به دخترِ شهیدِ امنیت که سایهٔ سرش
برای انقلاب و کشورش
مسیرِ آسمانِ عشق را -به اعتقاد- انتخاب کرد و رفت...
فرشتهٔ عروج را مجاب کرد و رفت...
که انقلاب کرد و رفت...
نگاه کن!
به سینهٔ تباهِ غرب
به کشتیِ به گل نشستهاش
به خندههای زهربارِ این فرشتهٔ پلید
به مشتهای محکمِ گرهگره
که بر سر سیاه ابرهای سرد و سایهآوری فرود
که آسمانِ زندگی شود سپید
نگاه کن!
که چشمِ آفتاب سوی کیست؟
نگاه کن که پرچمِ امید،
به دست کیست؟
نگاه کن که روشنِ امید بردمید!
زمانِ دیگری رسید
نگاه کن!
شُکوهِ جاودان از آنِ ماست
زمان، زمان ماست
غرورِ بیکران از آنِ ماست
زمان، زمانِ ماست
وطن...
وطن...
وطن...
همیشه سربلند،
همیشه سرفراز،
همیشه پرچمِ سهرنگِ تو در اهتزار
همیشه پُرشکوه
همیشه برقرار
همیشه نامِ نامیِ تو غرقِ افتخار!
#مرتضی_کریمی_قهفرخی
#ایران_قوی #ایران_عزیز 🇮🇷
@Aftabgardan_ha