eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتابگردان‌ها
فراخوان کاروان پیاده‌روی اربعین سال ۹۸ ویژه آفتابگردان‌ها https://aftabgardanha.com/%D8%AB%D8%A8%D8%
به اطلاع اعضای محترم دوره‌های مختلف آفتابگردان‌ها می‌رساند مؤسسۀ شهرستان ادب، طبق سنت سال‌های گذشته و به شرط توفیق، قصد راه‌اندازی کاروان پیاده‌روی «شاعران و نویسندگان ایرانی» در اربعین را دارد. به همین وسیله از همۀ اعضای علاقه‌‌‌مند و آمادۀ حضور در کاروان دعوت می‌شود جهت ثبت نام از طریق فرم ثبت نام در همین صفحه اقدام نمایند توضیحات مهم: • با توجه به ، اولویت با کسانی است که زودتر ثبت نام کنند و هزینۀ سفر را به شماره‌ای که اعلام خواهد شد واریز کنند. •  با توجه به سختی شرایط بازگشت از مرز و با عنایت به فتاوای مراجع عظمای تقلید در خصوص توسع ایام اربعین، کاروان پیش از روز اربعین باز خواهد گشت. • با توجه به برنامه‌های فرهنگی و ادبی پیش‌بینی‌شده، همکاری با عوامل اجرایی کاروان در برگزاری این برنامه‌ها ضروری است. •  این سفر به صورت زمینی برگزار خواهد بود. •  در کاروان امسال، امکان حضور بانوان شاعر نیز مهیاست.  •  حضور اعضا در جلسۀ توجیهی، روز پیش از سفر ضروری است. •  امضای تعهدنامۀ سفر برای همۀ اعضا ضروری است. •  امضای رضایتنامۀ ولی (همسر یا پدر) برای بانوان شاعر ضروری است. توضیحات تکمیلی: •  هزینۀ سفر،‌ 600 الی 800 تومان خواهد بود (مبلغ دقیق به زودی و پس از محاسبات کامل هزینه‌های سفر اعلام خواهد شد) •  زمان سفر حدودا‌ً یازده روز قبل از اربعین خواهد بود (زمان دقیق و برنامۀ کامل سفر متعاقباً اعلام خواهد شد) • جهت کسب اطلاعات بیشتر از آقای مهدی درویش (آیدی تلگرام @Mdarvish65 ) جویا شوید. @Aftab_gardan_ha
دور از تو ببین از تک و تا افتاده این سایه که زیر دست و پا افتاده ای کاش بلافاصله می‌رفت از بین این فاصله‌ای که بین ما افتاده @Aftab_gardan_ha
پاشید خونِ ماه بر جامه‌ی پگاه افتاد پیکرش بر بام صبحگاه شعله کشید روز در گیسوان ابر آتش گرفت صبح از خونِ بی گناه بر چشم آسمان جا ماند ردّ تیغ بر تیغه‌ی شفق جا ماند خون ماه بارید آسمان با چشم‌های سرخ در قتلگاهِ ماه بر ماهِ قتلگاه سرمست‌تر ز می، لبریزتر ز خم می‌ریخت باده را از کاسه‌ی نگاه تاریک شد جهان، شب باز می‌رسید؟ یا روز می‌رسید با جامه‌ی سیاه؟ @Aftab_gardan_ha
آرزوها به دلم زار نمی‌زد ای کاش راز عریان مرا جار نمی‌زد ای کاش سقف غمخانه‌ی من داشت ترک برمی‌داشت تکیه بر شانه ی دیوار نمی‌زد ای کاش دل وامانده که از درد به تنگ آمده بود حرفی از لحظه‌ی دیدار نمی‌زد ای کاش باز آن بغض گلوگیر چه از من می‌خواست پیش چشم تو مرا دار نمی‌زد ای کاش در منِ مرده که هفتاد كفن پوسانده نبض یک خاطره هر بار نمی‌زد ای کاش @Aftab_gardan_ha
سلام من به تو ای رشته کوه بینالود شنیده می‌شود از چشمه‌هات نغمه‌ی رود به یاد کودکی‌ام آمدم به دامن تو برای کودکِ پیرت بخوان هزار سرود سروده می‌شود از قلبِ سنگ لاله‌ی داغ فروغ آن متجلی و شعله‌اش بی‌دود به جشنواره‌ی گل‌های داغ می‌آید کسی که نغمه‌ی توحید خوانده چون داوود بخوان که تازه شود عهد باستانی من 《کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود》* بگو ترانه بخوانم به یاد عهد قدیم مگر شکسته شود بغضِ آخرين بدرود * حافظ @Aftab_gardan_ha
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست نگاه کن که خروج امام بعد مناست نگاه کن که چگونه به صحنه می‌آییم اگرچه باز به پای برهنه می‌آییم برهنه‌پایی ما انقلاب ساده‌ی ماست که زخم، همسفر پابه‌پای جاده‌ی ماست مسافرانِ سحرخیزِ جاده‌ایم هنوز به رغم حادثه‌ها ایستاده‌ایم هنوز   بگو به شیخ کمی بیشتر نظاره کند بگو که خیر ندارد که استخاره کند   بگو که خواب نمانَد، بگو شتاب کند بگو که وقت ندارد که انتخاب کند چه سود از اینکه برای دو کیسه، جان بدهد هزار مرتبه ایمان برای نان بدهد به هر طریق، بزرگ طریقتی باشد مجازِ روشنِ هر بی‌حقیقتی باشد بگو به شیخ دو خط هم بیاورد برهان که خسته‌ایم از این فقه‌های استحسان چقدر دیدن و فهمیدن و دوباره سکوت صدا شوید دمی، زنده‌های در تابوت! صدا شوید و بغرّید! تا به کی لالی؟! چقدر صورتک خنده‌های پوشالی   سلاح گریه ندارید پس خراب شود کمی کمیل بخوانید تا که آب شوید   «بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است» میان راه تو با راه اربعین فرق است پیاده رفتن ما مظهر رجزخوانی‌ست ولی همیشه رجز خواندن تو پنهانی‌ست میان قول و عمل‌ها بهانه می‌بینیم و دستخطّ تو را کوفیانه می‌بینیم    دم از مصالحه در مجلس یزید زدی  برای وعده‌ی گندم، دم از امید زدی بس است، توبه کنید آن‌چنان که حر باشید برای پاک شدن متصل به کر باشید   به‌ پا شوید که از دستتان زمان رفته اگر که دیر بجنبید کاروان رفته و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست نگاه کن که خروج امام بعد مناست   نگاه کن که چگونه به صحنه می‌آییم اگرچه باز به پای برهنه می‌آییم دوباره در سر ما شور عشق افتاده حبیب‌های غریبیم در دل جاده بدون واهمه افتاده‌ایم در این راه هر آنکه همسفر کربلاست بسم الله @Aftab_gardan_ha
این غلغله از کجا چنین می‌جوشد؟ از دور نگاه کن، زمین می‌جوشد با خاک عراق، جز فرات و دجله رودی دگر است، اربعین می‌جوشد @Aftab_gardan_ha
بر شاهراه آسمان پا می‌گذارم این کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم آورده‌ام آه دل جا مانده‌ها را سنگینی آن بغض‌ها شد کوله‌بارم آواره‌تر از رودها، صحرا به صحرا خود را به امواج خروشان می‌سپارم پاداش حج، در هر قدم! اجر کمی نیست شکر خدا این‌گونه طی شد روزگارم خرما تعارف می‌کند، لبخند شوقی از پینه‌های دست‌هایش شرمسارم تیر «هزار وسیصد و هشتاد و هشت» است تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم ذکر مصیبت می‌کند لب‌های خشکت بر زخم‌های تو چگونه خون نبارم؟ در کربلای غربت تو، تاب ماندن از کربلایت پای برگشتن ندارم من آمدم، بی شک تو هم می آیی آخر ای مهربان! ای روشنی‌بخش مزارم! از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز ... @Aftab_gardan_ha
من حال پس از سقوط را می‌فهمم آشفته‌ام این خطوط را می‌فهمم برگشته‌ام از بهشتِ بین‌الحرمین آدم شده‌ام ... هبوط را می‌فهمم @Aftab_gardan_ha
شعرخوانی شاعر عضو را در سایت آفتابگردانها تماشا کنید https://b2n.ir/55044 @Aftab_gardan_ha
یکی آورده با خود گریه‌های گاه‌گاهش را یکی در کوله‌بار کهنه‌اش بار گناهش را یکی پیداست عمری خادم این آستان بوده یکی هم بعد عمری تازه پیدا کرده راهش را یکی در هر قدم هرم نفس‌ها را بغل کرده یکی در حسرت راهی شدن سرمای آهش را یکی نذر شما کرده‌ست چندین گوسفندش را یکی وقف شما کرده‌ست تنها سرپناهش را بسوزان چهره‌ام را آفتاب داغ!، اربابم خبر دارم که می‌بخشد غلام روسیاهش را ببین موکب به موکب می‌شود تسخیر او قلبم چنان ملکی که پیدا کرده باشد پادشاهش را به هم می‌ریزد آری نظم نفرت‌آور دنیا امیر عشق تا آماده می‌سازد سپاهش را قدم‌ها محکم‌اند و عزم‌ها راسخ، چه غوغایی! نمی‌بندد شهادت تا قیامت شاهراهش را و در دیدار آخر مادرم با گریه می‌خندید و من آورده‌ام تا کربلا با خود نگاهش را @Aftab_gardan_ha
حاکم شده حسرت عجیبی بر شهر از عطر کسی پر شده سرتاسر، شهر دلتنگ کدام جاده‌ای ای دل من؟ با دیدن چای صلواتی در شهر... @Aftab_gardan_ha