eitaa logo
آفتابگردان‌ها
525 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
پناه‌جوی شبم، آفتاب می‌خواهم چقدر تشنه بمانم؟ شراب می‌خواهم! حساب کن چقَدَر غم به این و آن دادی ولی من از تو غم بی‌حساب می‌خواهم سوالِ هستی من از تو نیست غیر از عشق سوال کرده‌ام و یک جواب می‌خواهم چه کار با دل من کرده‌ای که بی عشقت نه لب به نان زده حتی نه آب می‌خواهم؟ برای من اگر این بار هدیه آوردی دو شاخه گل وسطِ یک کتاب می‌خواهم به آسمان برو ای آه! ای دعای نجات! که مثل قبل تو را مستجاب می‌خواهم از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
چشمه‌ای در حوالی دل ماست گریه‌ی ما، زلالی دل ماست می‌شناسیمش از قدیم و ندیم غم یکی از اهالی دل ماست اشک _ این نکته‌نکته طبعِ روان _ طرح نازک‌خیالی دل ماست اشک گاهی غم است و گاهی شوق شرحِ حالی‌به‌حالی دل ماست می‌دود بی‌هوا و می‌افتد شاهدِ خردسالی دل ماست اشک تحفه‌ست، تحفه‌ی درویش همّت دستِ خالی دل ماست اشک _ این میهمان ناخوانده _ غزل ارتجالی دل ماست از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری می‌رسی درست روبروی یادمان کربلای پنج انتهای بولوار حاج حیدر تراب کوچه‌ی شهید فاطمی‌نسب خانه‌ی من است درد‌آور است؛ نیست؟ این‌که این‌همه شهید بر سر تمام کوچه‌های شهر ایستاده‌اند تا نشانی مسیر خانه‌های ما شوند این‌که این‌همه شهید رفته‌اند تا بهانه‌ی ترانه‌های ما شوند درد‌آور است؛ نیست؟ از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
مبارک است آسمانِ آبی، مبارک است آفتاب و باران خوشا جوانه، خوشا شکفتن، خوشان‌خوشانی‌ست در بهاران بریز از منقل زمستان، هر آنچه ته‌مانده‌ است از اسفند بریز تا گل کند دوباره، بلوغِ پُرجوشِ شاخساران سلام کردم به نرگسی مست، جواب از بلبلی شنیدم به جز محبّت، به جز ملاحت، ندیدم از این بزرگواران چقدر شادند غم‌فروشان، پر از هیاهو همه خموشان به باده‌ریزی و نوش‌نوشان حواس‌جمع‌اند میگُساران به سبزوار درخت رفتم؛ سلام کردم به جان‌به‌کف‌ها کفن‌به‌تن آمدند گل‌ها، کفن‌به‌تن ‌مثل سربداران فقط نه این دید و بازدید است؛ فقط نه تبریک‌های عید است بهار یعنی به خود رسیدن، به رغم گمگشتِ روزگاران بهار یعنی همین گسستن ز خویش و در خویش تازه‌ گشتن بهار این است؛ ای زمستان! بهار این است؛ ای بهاران! بهارها آمدند و رفتند ولی تو می‌مانی ای همیشه! من آمدم تا تو را ببینم؛ خودِ خودت را به من بباران! از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
یک هر لحظه دچار امتحانی دیگر دلخوش به عبور کاروانی دیگر در هر راهی که می‌روم می‌بینم چاهی دیگر، برادرانی دیگر دو ورد سحرم، ذکر شبانگاهم کو؟ سوزم، اشکم، آینه‌ام، آهم کو؟ من کی؟ وَ کجا؟ چگونه اینگونه شدم؟ آن من، منِ خوبِ ناخودآگاهم کو؟ سه سیل هیجان، میل تماشایم کو؟ ذوق ضربان، شوق سراپایم کو؟ در خاکیِ کوچه، از پی پاکی خویش می‌گردم و نیست، کودکی‌هایم کو؟ از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
یک در خواب چمن، در تپش آهو بود در عطر شکفته‌ی گل شب‌بو بود هر لحظه مرا شکار می‌کرد کسی دیدم، دیدم، دیدم او را، او بود دو ناگاه زمان حکایتی غمگین شد تقدیر بخیل و بخت سرسنگین شد آن ساختمان باد و باران خورده تو بودی و خانه بود، رفتی، این شد سه جز اشک چه منزلی‌ست با بنده‌ی تو؟ با بنده‌ی سربار پراکنده‌ی تو آیا به امید چیست چشمی که نمی چشمی که نمی نبوده شرمنده‌ی تو؟ از مجموعه رباعی انتشارات @Aftab_gardan_ha
شرشر رود و من و کشف و شهود تازه‌ای چشم‌هایم چشمه‌ای، جاری‌ست رود تازه‌ای شور در گل‌های شیپوری شکوفا می‌شود گوش کن داوود می‌خواند سرود تازه‌ای رشته‌ای از پنبه‌ی خورشید را نخ می‌کنم تا ببافم جامه‌ای با تار و پودِ تازه‌ای در زمانی بی‌زمان و در مکانی لامکان باز هم بودم گرفتار قیود تازه‌ای خسته‌ام از این که هستم، کاش می‌شد یک نفس در خودم ایجاد می‌کردم وجود تازه‌ای از مجموعه شعر انتشارات @Aftab_gardan_ha
تو می‌توانستی در آصلاندوز یا ترکمنچای اسبت را زین کرده با کلاهی پشمی پشت عباس میرزا باشی شکست هم خورده بودی اگر نامت ننگی به پیشانی این قوم نمی‌شد. یا می‌توانستی چوپانی باشی عشقت را به رود می‌سپردی اگر پیغمبر قبیله‌ات می‌شدی. امّا تو سربازی خاکی بودی با لهجه‌ی سرد آذری و داغ‌دیده از آفتاب جنوب و داغ‌دیده از مردمی که به 《قاف》تو می‌خندند چون تو سیمرغ‌شان بودی. خنده‌دار است که این روزها قرص ها حرف‌های زیر زبانت را می کِشند و نامه‌ات روی میز اداره‌ها گم می‌شود امان از چرخ‌های ویلچر که دیگر تاول دست‌هایت از شیمیایی نیست! بلند شو پدر خاک لباست را بتکان دستی به موهایت بکش و راحت بمیر تو گم‌نام شدی تا بزرگی نامت کمر سنگ مزار را نشکند. از مجموعه شعر سپید انتشارات @Aftab_gardan_ha
مجموعه رباعی سروده انتشارات نشانی غرفه در سی و دومین : شبستان اصلی، سالن ناشران عمومی، راهروی ۱۷، غرفه ۱۸ @Aftab_gardan_ha
یک آزاده و از خویش رها باید بود در چشم غریب و آشنا باید بود ای کاش مرا به نام تو بشناسند در عاشقی انگشت‌نما باید بود دو ای گلدان‌ها! جوانه برمی‌گردد پرواز به آشیانه برمی‌گردد دنیا که همیشه بر مدار شب نیست روزی ورق زمانه برمی‌گردد سه تخمه، تشویق، فحش‌ها، انسان‌ها گریه، تشویش، فاتحه، قرآن‌ها برداشت یک: صدای استادیوم برداشت دو: سکوت قبرستان‌ها از مجموعه شعر انتشارات @Aftab_gardan_ha
۱۳۹۸ فهرست کتاب‌های شاعران عضو دوره‌های مختلف در سی و دومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران انتشارات : مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر (۱۳۹۳) مجموعه شعر (۱۳۹۳) مجموعه رباعی (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۵) مجموعه شعر (۱۳۹۵) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه رباعی (۱۳۹۸) مجموعه رباعی (۱۳۹۸) مجموعه شعر (۱۳۹۸) مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۸) مجموعه غزل (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۲) مجموعه شعر (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه رباعی (۱۳۹۳) مجموعه شعر (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه تک بیت (۱۳۹۸) (گردآورنده) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۵) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : گزیده شعر (۱۳۹۸) (گردآورنده) انتشارات : مجموعه رباعی (۱۳۹۳) این فهرست در حال تکمیل شدن است... @Aftab_gardan_ha
به کف‌بین نبود اما آینده را شبیه کف دست می‌شناخت پیری ندیده‌ایم آن‌سان زمان‌شناس که او بود با این‌که در نظر مشغول درس و بحث و سؤالات خویش بود اما هزار سال از مردم زمانه‌ی خود پیش بود ما فکر کرده بودیم آمیزه‌ی کنایه و شعر و اشاره‌اند هربار گفته بود: سربازهای من در گاهواره‌اند از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
می‌خراشد زخم‌هایم را صدای خنده‌ای! گریه کردم، گفت:《پس معلوم شد بازنده‌ای!》 اشک هم نم‌نم نمک پاشید روی زخم من باز شد از شوربختی در دلم پرونده‌ای محو شد در مِه کسی، دیروز شد هر روز من شد رونده! هر زمانِ تاکنون آینده‌ای گفتی و از تلخی حرفت دلم کفری نشد آن‌قَدَر گفتی که شک کردم خدا را بنده‌ای بین ما دیگر فقط یک واژه صحبت می‌کند در سکوت خود تو هم مانند من یک‌دنده‌ای؟ ■ کودک لجباز! لطفا ترک کن این کوچه را سنگ‌هایت را اگر با شیشه‌ها واکنده‌ای! از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
به ناله‌ات در نفس باد، مکرّر گم شد گریه‌ی تو وسط خنده‌ی لشکر گم شد سوره‌ای بود سپاهم که تلاوت کردم آیه‌ای پشت سر آیه‌ی دیگر گم شد ماند از سوره فقط آیه‌ی بسم الله‌اش آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد دور خوردی می شش‌ماهه‌ی من دست به دست دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد دست من منبر فریاد غم‌انگیزت بود آه! یکمرتبه در خون تو منبر گم شد زوزه‌ی تیر سه‌شعبه همه را ساکت کرد لحظه‌ای بعد صدای علی اصغر گم شد قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم از خجالت پدر پیر تو سردرگم شد کاش اجزای تو در قبر تو کامل باشند گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بی‌همتا شب است و خرده‌های خنده‌ی ماه از ورای ابر می‌افتد روی آب و می‌پرد خواب از سر دریا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام کمی از مانده‌های نور را بر سفره‌ی صحرا می‌اندازد فلک بر صورت خورشید روانداز و می‌خوابانَد او را روی پای خویش تا فردا شب است و آسمان پیراهنی از هاله‌ی مهتاب به تن کرده‌ست چون صوفی که بر تن می‌کند شولا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》 ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا؟ علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ بن ابی‌طالب مهیّا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا 《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا 《منم من زاده‌ی زهرا، منم آیینه‌ی حیدر》 ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا نمی‌گویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا چراغی نیست در دل -این پریشان‌خانه‌ی مغموم- که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
نذر بی هیچ استعاره بیا شاعری کنیم در سوگ شیرخواره بیا شاعری کنیم بر جسم پاره پاره بیا شاعری کنیم روح‌القدس! دوباره بیا شاعری کنیم حرفی نگفته مانده اگر با قلم بگو از روزگار قافله با محتشم بگو باید دوباره گفت چه با کاروان شده زخمی هزار ساله هم‌اکنون جوان شده از چشمِ آسمان و زمین خون دوان شده هنگامِ راه‌بستنِ آبِ روان شده شاعر! پر از اصالت خون کن دوات را از سر بگیر روضه‌ی شطّ فرات را: قلب حرم شده هدف دشمنان، هلا برخاسته‌ست بانگ کف دشمنان، هلا آواز دف د دف ددف دشمنان، هلا بسته‌ست راه آب صف دشمنان، هلا شاها! وزیر اول دربار را بخوان وقتش رسیده است علمدار را بخوان دریای دردهای تو را ساحل است او در شام غربتت قمر کامل است او الحق که مرز بین حق و باطل است او سقای کربلاست، ابوفاضل است او دارد به سوی خیمه‌سرا مشک می‌برد دشمن به استقامت او رشک می‌برد در کربلا گذاشته سنگ تمام دست آورده است تا دم آخر دوام دست هرگز نخواست تا بکشد از امام دست آورده است آب ولی با کدام دست؟ مشکی پر از فرات به دندان گرفته است مجنون دوباره راه بیابان گرفته است زخمی چنان عمیق نشاندند بر تنش گویی هزار اسب دواندند بر تنش گلّه به گلّه گرگ رهاندند بر تنش دردا بگو چه‌ها گذراندند بر تنش مانده‌ست جای خالی یک دوست در حرم طفلی هنوز منتظر اوست در حرم طفلان بی‌نوا چه کشیدند بعد از او روی خوش از زمانه ندیدند بعد از او دل از دل فرات بریدند بعد از او تا گوشه‌ی خرابه رمیدند بعد از او می‌خواست رود را بکشاند به خیمه‌ها خود را نه! مشک را برساند به خیمه‌ها ویرانه دشت معجزه‌آباد را ببین در قتلگاهِ معرکه میلاد را ببین گلبرگ‌های پرپر در باد را ببین طوفان خطبه‌خوانی سجاد را ببین ناگاه بانگ خطبه‌ی زینب بلند شد از قعر چاه‌ها مه نخشب بلند شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
خدا گواه که حیرانم، حسین کیست؟ نمی‌دانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، خدا گواه که حیرانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که من از این نام اگر نگویم و ننویسم، تمام عمر پشیمانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که در این ایام مگر غمش کند آرامم، که من همیشه پریشانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که همه کفرم اگر به دور سرش دل را، طواف‌وار نگردانم حسین کیست؟ نمی‌دانم، فقط همین که خدای من! دلم که می‌لرزد، دارم من از حسین تو می‌خوانم از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
تقدیم به حضرت علمدار (ع) سینه‌اش به تنگ آمده بود پا به میدان که گذاشت راه‌بلد بود یک‌سر به سوی شط دست که به آب زد رود دریا‌زده شد مشک داشت لب تَر می‌کرد شاید صدای آب به گوش بنات برسد آسمان هم آنقدرها رو سیاه نبود باران بارید اما تنها عباس(ع) بود که فهمید تیرباران را بسم الله الرحمن الرحیم دست راست دست چپ پای گره افتاده در رکاب صورت سائیده بر خاک تیمم بدل از غسل شهادتش کامل شد اما اسب راه‌بلدِ خیمه‌ها نبود. از مجموعه شعر سپید انتشارات @Aftab_gardan_ha
یک این زمزمه‌ی روشن با حنجرِ کیست؟ این خونِ شریفِ مستمر، محشرِ کیست؟ از کیست جهان چنین دچارِ تب و تاب؟ این کشمکشِ همیشگی بر سرِ کیست؟ دو آوازِ حزینِ باد، پیغمبرِ کیست؟ خورشید، چنین سرخ، روایتگرِ کیست؟ هشیارتر از شهود، سرشارِ شکوه در خاک تپیده پیکری، پیکرِ کیست؟ سه بوده‌ست پذیرای غمت آغوشم از نامِ تو سرشار، لبالب، گوشم اما شب و روز در هراسم، نکند یک موی تو را به مُلکِ ری بفروشم از مجموعه شعر رباعی انتشارات @Aftab_gardan_ha