آقامحمودرضا
🔴تلنگر ❗️ ▪️عمرسعد قبل از جنگ اقرار میکند؛ میدانم که اگر برای حسین بجنگم؛ اهل سعادتم، و اگر با
🔴تلنگر ❗️
🌷یاریدادن امام حسین علیه السلام به این است که آمادگی یاریاش را داشته باشی؛ و آمادگی، چه غریب است با پرخوری و تنآسایی!
حتماً میدانی، مردمان جبههی معاویه، ترسیدند از رفاه و تنپروریشان، جدا شوند و به هر تسلیمی تن دادند؛
تو اما ؛
آمادگیات را برای #ظهور حضرتش نگهدار.
🆔 @Agamahmoodreza
4_6019173460188594399.mp3
4.04M
استاد رائفی پور:
مقام بالای منتظران ظهور
عالی ترین مقام شهدا مربوط به ...
@Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠حاج حسین کاجی می گفت: رفتم سر مزار رفقای شهيدم فاتحه خوندم ،اومدم خونه، شب تو خواب رفقای شهيدم رو د
💠استاد پناهیان:
🌷از #شهدا_مدد_بگیرید !!
مدد گرفتن از شهدا رسمِ
دست به خاک قبر شهدا بگذاریم
بگیم #حسین!
به حق این شهدای خودت به ما نگاه کن
واسطه قرار بدیم شهدا رو ..
🍃🌸شهدا را یادکنیم با ذکرصلوات🌸🍃
🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🌷محمود رضا در ازدحام کار ها با آموزش ها و ماموریت ها تمام قد در خدمت خانواده بود و هر بار به تبریز م
💠ظاهراً همه چیز عادی بود.
طبق معمول #محمودرضا دست پدر و مادر را بوسید
مادر بالای سرش را قرآن گرفت و رفت اما سرکوچه که رسید دنده عقب برگشت،از ماشین پیاده شد، پاهایش را جفت کرد و به هم کوبید.
انگار احترام نظامی می گذارد.
گفت : بابا ؛ مامان ؛ حلال کنید ..
تعجب کردن. پدر گفت:نکنه قصد سفر مکه و کربلا داری؟
یک هفته نشده بود که دوباره زنگ زد...
و این آخرین تماس محمودرضا بود .
🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠ظاهراً همه چیز عادی بود. طبق معمول #محمودرضا دست پدر و مادر را بوسید مادر بالای سرش را قرآن گرفت و
🍃🌸آذرماه 92 عمه شان در میانه فوت کرد.پدر برای مراسمات به میانه رفته بود.آنجا بود که محمودرضا زنگ زد.بابا منم میخوام بیام میانه.لازم نیست من اینجا هستم،عذری برای شماها نیست.تو به کارت برس.اما او اصرار کرد بابا اجازه بده بیام و بهانه آورد که با پسر عمه ام حرف زده ام و دوست دارم بیایم.پدر اجازه داد.پدر بی خبر بود که محمودرضا هدف دیگری دارد.محمودرضا می دانست همه فامیل آن جا جمع هستند و می توانست همه را،همه را ببیند.با همان پراید سفید رنگش آمد.همه را دید،با همه خداحافظی کرد.بعد از مراسم پدر گفت محمودرضا بریم تبریز؟بله بابا.
آمدند ... ماندند.... فردا هم مادر گفت محمود امروز هم میتوانی بمانی؟گفت چشم،
ماند.
فردای آن روز جمعه بود.پدر میخواست به عادت دیرین به کوه برود.کوه های زیادی را در اینجا رفته بود.بارها بچه هایش را هم برده بود.محمود گفت بابا من را هم بیدار کن.صبح میخواهم با تو به کوه بیایم.صبح پدر بالای سرش که رفت دید خوابیده است.چند دقیقه ایستاد و نگاهش کرد.خیلی زیبا خوابیده بود.خیلی آرام،عمیق.دلش نیامد بیدارش کند.تنها رفت.وقتی برگشت محمودرضا پرسید پدر چرا بیدارم نکردی؟و بعد به لباس های پدر اشاره کرد و گفت پدر لباسات خیلی نازک نیست؟برای کوه مناسب نیست.پدر گفت همین نزدیک رفته بودم.محمودرضا گفت پدر من برایت لباس میخرم.پدر گفت نه میخوام لباس کلار بخرم.محمود گفت من از تهران میخرم و برایت میفرستم.
🍃🌸فردای آن روز صبح خداحافظی کرد و راه افتاد.ظاهرا همه چیز عادی بود.طبق معمول دست پدر و مادر را هم بوسیدمادر بالای سرش را قرآن گرفت و رفت اما سرکوچه که رسید دنده عقب برگشت،از ماشین پیاده شدپاهایش را جفت کرد و به هم کوبید.
انگار احترام نظامی می گذارد.
گفت : بابا ؛ مامان ؛ حلال کنید ..
تعجب کردن.
پدر گفت: نکنه قصد سفر مکه و کربلا داری؟خنده کوچکی روی صورت محمودرضا شکفت.چیزی نگفت.
نشست پشت فرمان و رفت که رفت.آنقدر آرام و عادی که آب در دل پدر ومادر تکان نخورد.یک هفته نشده بود که دوباره زنگ زد. بابا من اینجا میخواهم برات لباس بخرم ولی جنسی که شما می خواهید نیست. یک چیز پرز دار دیگه دارند، اجازه میدید بخرم؟
پدر گفت نه خودم بعدا میخرم و این آخرین تماس #محمودرضا بود .
#ادامه_دارد...
🆔 @Agamahmoodreza
🍃🌸صلی الله علیک یا اباعبدالله
از وقتی رفتی صد بار دور گودالت گشتم
دیگه از پا افتادم از بس دنبالت گشتم
#یاصاحب_الزمان_آجرک_الله
🆔 @Agamahmoodreza
roozeh.mp3
11M
استادمیرزامحمدی و حاج مهدی سلحشور
ای مصحف ورق ورق ، ای روح پیکرم ، آیا تویی برادرم ...؟؟؟
@Agamahmoodreza
💠السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ
▪️سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره میيابند.
💠بعد از #واقعه_عاشورا حدودا سه مرتبه سه گروه به ندای هل من ناصر #امام_حسین علیه السلام(بخوان اَيْنَ عمار) لبیک گفتند:
🍃گروه اول #توابین بودند.
همانهایی که روز عاشورا و قبل از آن سکوت کردند، همگی قیام کردند تقریبا همه کشته شدند؛ 5000 نفر
«اما دیر شده بود»
🍃 گروه دوم، #مردم_مدینه بودند
بعد از عاشورا قیام کردند و همگی کشته شدند؛ حدود 10000 نفر.
یزید گفت لشکری که به مدینه حمله کند سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برایش حلال است.
آورده اند اهل بیت #امام_سجاد(ع) را در این زمان از مدینه خارج کردند، در یک صحرا، تا در مدینه شاهد جنگ نباشند. و لشکریان جنایتکار یزید از هیچ جنایت و خیانتی کوتاهی نکردند و 10000 نفر هم شهید شدند.
«اما دیر شده بود»
🍃گروه سوم، #مختار بود که بعد از جنگهای فراوان و کشته شدن حدود 15000 نفر شکست خورد و حدود 7000 نفر هم از اسرا گردن زده شدند. مجموعا حدود 20000 نفر کشته شد
«اما دیر شده بود»
⭕️مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین علیه السلام همراهیش نکردند و مردمی که هنگام ورود امام حسین علیه السلام به کوفه یاری اش نکردند، همه #بعد_ها به کمک امام رفتند
«اما دیر شده بود»
● امام سجاد (ع) هم استقبال خاصی از این حرکتها نمی کردند
«چون دیر شده بود»
● حدود 35000 نفر کشته شدند
«اما دیر شده بود»
● خیلی فرق هست بین آن 72 نفری که به موقع به یاریِ امامشان رفتند
با این 35000 نفری که بعد از شهید شدن امام حسین(ع) قیام کردند.
👈مراقب باشیم ازیاریِ امام خود عقب نیفتیم..
🆔 @Agamahmoodreza