40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یه_قاشق_کتاب
به روایت
زهرا قاسمی
#کتاب_پدر_عشق_و_پسر
با تشکر از
کتاب شهر ایران شعبه شهرضا
#اربعین #پیاده_روی_اربعین #موکب #زوار_الحسين #هلبیکم #هلبیکم_یا_زوار_الحسین #مشایه_الاربعین #کربلا
@ketabshahr_shahreza
@aghajamal_jashnvareh
30.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یه_قاشق_کتاب
به روایت
اشکان قدمیان
#کتاب_چای_عراقی
با تشکر از
کتاب شهر ایران شعبه شهرضا
#اربعین #پیاده_روی_اربعین #موکب #زوار_الحسين #هلبیکم #هلبیکم_یا_زوار_الحسین #مشایه_الاربعین #کربلا
@ketabshahr_shahreza
@aghajamal_jashnvareh
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨
#یه_قاشق_کتاب
برشی از کتاب بعد از من
حکایت های از زندگی امام جواد علیه السلام
#آقا_جمال
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹━
@aghajamal_jashnvareh
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب📚
#کتاب_موقعیت_ننه📚
🖌نویسنده: رمضانعلی کاوسی
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨━
📚موقعیت ننه، شامل 62 خاطرۀ طنز از رزمندگان دفاع مقدس است.
قسمتی از کتاب
... بچه ها به فرمانده گروهان گفتند ما که عربی بلد نبودیم، کاظمی با اسرای عراقی صحبت کرد. اسدی که باورش نمیشد من هم عربی بلد باشم با تعجب بهم گفت: «علیرضا، تو واقعاً عربی بلدی؟!» لبخندی زدم و گفتم: «آقای اسدی، شما خیلی منو دست کم گرفتیا!» گفت: «خیلی خوب، از اونا بپرس از کدوم تیپ و لشکرن و کجا اسیر شدن.» چون معادل عربی تیپ و لشکر را بلد نبودم از عراقیها پرسیدم: «أنتالخِشونی؟ فیتفیت کِشونی؟!» چون سؤالاتم هیچ پایهواساسی نداشت، آنها فقط توی چشمهای من نگاه میکردند! بچه ها از خنده روده بر شده بودند. اسدی که منتظر پاسخ آنها بود با عصبانیت به من گفت: «پس چرا جواب نمیدن؟» داشتم ضایع میشدم. دل به دریا زدم و به بعثیها گفتم: «فلان فلان شده ها، بگید ببینم شما کجا اسیر شدین؟ مال کدوم تیپ و لشکرین؟!» اسدی اخمهایش را در هم کشید و گفت: «تو که فارسی باهاشون حرف زدی؟» صدایم را بالا آوردم و گفتم: «پدر آمرزیده، من پدرم عربه یا مادرم که عربی بلد باشم!؟» نگاه غضب آلودی کرد، اسلحه را از دست یکی از بچه ها گرفت تا با قنداق تفنگ حسابم را برسد. معطل نکردم؛ مثل فنر از جا پریدم و پا به فرار گذاشتم... .
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹__
@aghajamal_jashnvareh
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب📚
#کتاب_موقعیت_ننه📚
🖌نویسنده: رمضانعلی کاوسی
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨━
📚پرواز با بال شکسته
کتاب "پرواز با بال شکسته" دومین اثر تألیفی اینجانب است. این کتاب حاصل مصاحبۀ من با همرزمانِ جانبازِ شهید حاج سیدجمال طباطبایی است که بچه های جنگ او را آقاجمال صدا میزدند. از افتخاراتم این است که توانستهام تک تک کلمات این کتاب را با عشق به این فرماندهٔ شهید فقط با یک انگشت تایپ کنم.
این کتاب را انتشارات ستارگان درخشان در سال 1393 چاپ کرده است. خوشبختانه تیراژ 3000 جلدی این کتاب ظرف یکسال به فروش رفته و به چاپ مجدد هم رسید. بیش از 70 خاطره به نقل از همرزمان شهید در این کتاب درج شده است. هرکدام از این خاطرهها به نحوی صداقت، شجاعت، ایثار و فداکاری آقاجمال را به تصویر میکشد.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم، آقاجمال در شهریورماه 1361 در خط پدافندی زید بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش مجروح و مدال رفیع جانبازی گردن آویز قامتاش می گردد. او بعد از زخمی شدن یازده روز بیهوش بوده. وقتی به هوش میآید، متوجه میشود طرف راست بدنش از کار افتاده است.
ظاهراً در زمان جنگ، هرکس جانباز 70 درصد میشد برای همیشه از رفتن به جبهه ناامید میگردید. با مطالعه ی این کتاب درمی یابیم که آقاجمال یک استثنا بوده است. او بعد از چند ماه، با گذراندن دوران نقاهت، زمانی که توانست با عصا راه برود، آتش غیرت از وجودش شعله ور شد و دوباره عازم جبهه گردید.
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹__
@aghajamal_jashnvareh
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آقا_جمال
#لحظه_ناب
#یه_قاشق_کتاب
#ررمنده
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨
🔹لحظه ناب
اهدای #کتاب_موقعیت_ننه توسط #جانباز_رمضانعلی_کاوسی به #جانباز_شهید_عبدالحسین_جاوری
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹━
@aghajamal_jashnvareh
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب 📚
#کتاب_سیراب_از_عطش📚
🖌نویسنده: #رمضانعلی_کاوسی
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨━
📚 سیراب از عطش
کتاب «سیراب از عطش» به خاطرات جانباز ۷۰ درصد «#احمد_شیروانی» می پردازد. این رزمندۀ داوطلب از سن ۱۵ سالگی عازم جبهه میشود و در عملیات های مختلفی شرکت می کند. شیروانی، دو بار مجروح می شود و از سال ۱۳۶۵با عصا و با یک پای قطع شده به جبهه می رود و به دلیل تسلطش به زبان عربی، سال ها در واحد استراقِ سمع خدمت میکند.
او در حال حاضر یکی از راویان قدَر و مسلط دفاع مقدس است و با بیان زیبا و لهجه شیرین اصفهانی اش خاطرات رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی را به نسل کنونی منتقل می کند.
نکته جالب این که رمضانعلی کاوسی نویسنده اثر، خود نیز جانباز قطع نخاع از ناحیه گردن است. او به دلیل ضعف در دست ها و انگشت ها، تمام کلمات کتاب را تنها با انگشت سبابه دست چپش تایپ کرده است. او حدود شش سال برای پدیدآوردن این اثر تلاش کرده است. کاوسی پیش از این دو اثر به نام «سهم من از عاشقی» و «تیغهای گل رز» را در سوره مهر به چاپ رسانده است.
کاوسی معتقد است اگر خواننده، مطالعه «سیراب از عطش» را آغاز کند، بعد از خواندن چند صفحه دیگر نمی تواند کتاب را رها کند و تا انتها پیش می رود. مخاطبان اصلی کتاب، جوانان و علاقمندان به موضوعات دفاع مقدس هستند. به گفته نویسنده، با توجه به فراز و نشیب روایت و گیرایی آن، «سیراب از عطش» میتواند سوژه خوبی برای فیلمسازان حوزه دفاع مقدس باشد.
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹__
@aghajamal_jashnvareh
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب 📚
#کتاب_بامداد_روز_شانزدهم📚
🖌نویسنده: #رمضانعلی_کاوسی
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨━
📚 #کتاب_صوتی بامداد روز شانزدهم
کتاب «بامداد روز شانزدهم»، مجموعه خاطرات آزاده جانباز «دکتر فرامرز صادقی» به نویسندگی جانباز دفاع مقدس «رمضانعلی کاوسی» به کوشش پایگاه کتاب گویای ایرانصدا شنیدنی شد.
به همت ایران صدا، کتاب بامداد «روز شانزدهم» در 15 فصل برای مخاطب روایت شده که از این فصلها میتوان به «جهنمی به اسم تموز»، «اردوگاه عنبر» و «در آرزوی فردا» اشاره کرد.
کتاب «بامداد روز شانزدهم» کتاب خاطرات آزاده جانباز دکتر فرامرز صادقی است که رمضانعلی کاوسی نوشته و روایت داستان این کتاب را به عهده د اشته است.
این کتاب 416 صفحهای به خاطرات نوجوان 14 سالهای به اسم فرامرز صادقی میپردازد که بعد از گذراندن دوره آموزش نظامی، داوطلبانه و بدون اذن والدین به جبهه میرود. قهرمان داستان ما در عملیات محرم شرکت میکند و در مرحله دوم این عملیات پای راستش از زیر زانو قطع میشود و به ناچار به اسارت دشمن در میآید. بعد از تحمل 16 ماه اسارت در اردوگاههای عنبر و رمادی، آزاد میشود، ادامه تحصیل میدهد، پزشک میشود و اکنون مشغول طبابت هموطنان خود است.
بامداد روز شانزدهم در اپلیکیشن ایران صدا 🔊🔊👇👇👇👇👇
http://book.iranseda.ir/DetailsAlbum/?VALID=TRUE&g=576144
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹__
@aghajamal_jashnvareh
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب 📚
#کتاب_سهم_من_از_عاشقی📚
🖌نویسنده: #رمضانعلی_کاوسی
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨━
📚 سهم من از عاشقی کتابی از خاطرات رمضانعلی کاووسی جانباز آسیب نخاعی اصفهانی با موضوع انقلاب و دفاع مقدس است. او در این کتاب با روایتی صادقانه و مستند خاطرات دوران رزم و جانبازی خود را بازگویی کرده است.
«سال ۱۳۵۷، همزمان با اوج تظاهراتِ مردم علیه رژیم پهلوی، من دوم هنرستان بودم. اولِ سال، یکی دو ماه درس خواندیم. بعد، ما هم، مثل بقیهٔ دانشآموزان شهر، اعتصاب کردیم و سر کلاس نرفتیم. توی حیاط هنرستان شعار میدادیم. سردستههای ما بیشتر بچههای کلاس چهارم بودند. دفتر رئیس هنرستان طبقهٔ اول بود. او با تظاهرات و شعاردادن ما مخالف بود. هر روز، موقع مراسم صبحگاه، سر صف، ما را دعوت به آرامش میکرد. همچنین برایمان از بلندگو ترانه پخش میکرد تا شاید آرام شویم.»
بریدهای از کتاب سهم من از عاشقی
ناگهان صدای انفجار مهیبی شنیدم سرم سوت کشید. احساس کردم چند متر به هوا پرتاب شدم هم زمان احساس برقگرفتگی کردم با صورت کف کانال افتادم دیگر نتوانستم تکان بخورم تلاشم برای حرکتکردن بیفایده بود. شادی و شعفی وصفناشدنی سراغم آمد از ذهنم گذشت که دارم به آرزویم میرسم بوی خون تازه به مشامم خورد با خودم گفتم: وقتی تمام خون بدنم بیرون بره به دنبالش روح هم از تنم جدا میشه و شهید میشم.
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹__
@aghajamal_jashnvareh
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب 📚
#کتاب_تیغ_های_گل_رز📚
🖌نویسنده: #رمضانعلی_کاوسی
━✨ꙮ◯﷽◯ꙮ✨━
📚 تیغهای گل رز
خاطرات جمعی از جانبازان هفتاددرصد و آزادگان جانباز استان اصفهان
بریدهای از کتاب تیغهای گل رز
ناگهان با ویلچر کله پا شدم و به شدت با سر و صورت روی شاخه های گل رز باغچه افتاده و با موازنیکهای کف حیاط برخورد کردم. درد زیاد امانم را بریده بود بوی خون به دماغم خورد نمیتوانستم حرکت کنم همسرم به اتفاق دختر هشت ساله ام دویدند داخل حیاط دست و پایشان را گم کرده بودند. وقتی صورتم را برگرداندند. تعدادی از تیخهای گل رز در صورتم فرو رفته بود. اسیدهای باتری ویلچر هم داشت روی موزائیکها می ریخت. فقط چند سانتیمتر با اسیدها فاصله داشتم زیر بغلهایم را گرفتند و مرا روی زمین کشاندند تا فاصله ام با ویلچر بیشتر شود سر و صورت و پیراهن سفیدم پر از خون شده بود نمیتوانستند به تنهایی مرا روی ویلچر بگذارند. قطره های خون صورتم روی موزائیک های حیاط می چکید برادرم را خبر کردند و با کمک او مرا روی ویلچر گذاشتند همسرم با گریه یکی یکی تیغها را از صورت و پیشانی ام بیرون میکشید
━🌹ꙮ◯💫◯ꙮ🌹__
@aghajamal_jashnvareh
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═══💠❀ ﷽ ❀💠═══┅┄
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_قبله_کعبه_زاد
#کتابشهر_ایران
✨️معرفی کتاب قبله کعبه زاد
مجموعه کتاب «قبلهء کعبه زاد» اثر شیخ حامد کاشانی
این کتاب، گردآوری ۸۰ فضیلتِ برجسته از امام علی(ع) بر اساس سخنرانیهای حامد کاشانی در برنامه تلویزیونی «ماه من» است. با نثری روان و مستند به آیات قرآن، احادیث معتبر و منابع تاریخی، ویژگیهایی چون شجاعت، عدالت، علم بیپایان و تقوای امام اول شیعیان را بررسی میکند.
جهت تهیه کتاب به کتابشهر ایران به آدرس خیابان انقلاب اسلامی جنب اداره تبلیغات اسلامی شهرضا مراجعه نمایید.
به همت
علیرضا سلمانی . محمد رضا زمانزاد. محمد حسن رحیمی.میلاد محمد رضایی . مبینا سادات بحرینی.
┄┅═══❀💠💠💠❀═══┅┄
@aghajamal_jashnvareh
12.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═══💠❀ ﷽ ❀💠═══┅┄
#آقا_جمال
#یه_قاشق_کتاب
#معرفی_کتاب
#کتاب_ناقوس_ها_به_صدا_در_می_آیند
#کتابشهر_ایران
✨️معرفی کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند
"ناقوس ها به صدا در می آیند" روایتی است جذاب از شخصیت بزرگواری به نام علی بن ابیطالب (ع) که قطرهای از دریای اندیشه، کلام و زندگی آن حضرت را در قالب یک قصه گنجانده و حتی به بررسی مولفههای سیاسی و معنوی شخصیت حضرت علی (ع) میپردازد. این داستان پیوند میان مسیحیان و مسلمانان را عمیقتر میکند و همه اینها نتیجهی استعداد انکارناپذیر "ابراهیم حسن بیگی" در خلق اثری فراتر از یک داستان به نام "ناقوس ها به صدا در می آیند" میباشد..
به همت
علیرضا سلمانی . سعید رمانزاد. محمد حسن رحیمی.میلاد محمد رضایی . مبینا سادات بحرینی.
┄┅═══❀💠💠💠❀═══┅┄
@aghajamal_jashnvareh