eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده تا بیایی باز هم یک صبح زیبا پیش ما کوچه‌های دل برای مقدمت آذین شده از نسیم نام تو شب‌ها همه مهتاب بود از طنین گام تو این روزها شیرین شده سفرۀ یکرنگ ما نان و نمک می‌پروراند حیف شد، بعد از تو باز این سفره‌ها رنگین شده آن طرف سیل کبوترها که هم‌بال تواند این طرف ماییم، با پرونده‌ای سنگین شده از افق‌هایی که هم‌رنگ است با خون خدا باز می‌گردند روزی اسب‌های زین شده 🌐 shereheyat.ir 🔹عقیق شعر @aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دردانه ات که پا به به دل این جهان گذاشت ایزد به روی دامن توکهکشان گذاشت شعرخوانی در مدح  مادر بزرگوار در شب شعر https://aghigh.ir/fa/news/125100 ابن برنامه به همت موسسه فرهنگی و با مشارکت در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ما همه بنده‌ایم و مولا اوست كه علی با حق است و حق با اوست ما همه ذره‌ایم و او خورشید ما همه قطره‌ایم و دریا اوست محفل‌آرای بزم وادی طور مشعل‌افروز طور سینا اوست آنكه لعل لبش به وقت سخن كند احیا دو صد مسیحا اوست آنكه بیرون كشد ز چنگ غروب قرص خورشید را به ایما اوست آنكه در بارگاه قرب خداست محو رخسار حق سراپا اوست آنكه در گوش خاكیان گوید قصهٔ راز آسمان‌ها اوست از شرف آنكه روی دوش نبی جای دست خدا نهد پا اوست با نبی آنكه گفت در خلوت راز معراج آشكارا اوست آنكه هر دم ز حال قاتل خویش شود از روی لطف جویا اوست آنكه در حق دشمنان كرده‌ست رحمت و شفقت و مدارا اوست دل پروانه می‌تپد از شوق هر كجا شمع محفل‌آرا اوست.. 🔹عقیق شعر @aghighpoem
«سه روز» بود، که در مکّه بی‌قراری بود نگاه کعبه، پر از چشم‌انتظاری بود «سه روز» صبح شد و، سایبان «حِجر و حَجَر» سحابِ رحمت و ابرِ امیدواری بود به احترام شکوفایی گل توحید «سه روز» کار حرم عشق و رازداری بود زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل» در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود پس از «سه روز» از آن روی ماه پرده گرفت حرم که محرم اسرار کردگاری بود صفای آینه از چشم «مَروه» می‌تابید شمیم عاطفه از، «مُستَجار» جاری بود زمین به مقدم مولود کعبه، می‌نازید هوا هوای بهشتی، زمان بهاری بود فرشتگان خدا، در مقام ابراهیم سرودشان، غزل عشق و بی‌قراری بود سحر به زمزم توحید، آبرو بخشید علی، که زمزمۀ چشمه در صحاری بود :: قسم به وحی و نبوّت که در کنار نبی علی تمام وجودش، وفا و یاری بود نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری علی که جلوۀ آیات جان‌نثاری بود چگونه نخل عدالت نمی‌نشست به بار که اشک چشم علی، گرم آبیاری بود امیر ظلم‌ستیز، افسر یتیم‌نواز! یگانه آینۀ عدل و استواری بود همین نه «مکّه» از او عطر ارغوانی یافت «مدینه» از نَفَس او بنفشه‌کاری بود علی، تجسّم اخلاص و صبر بود و امید علی، تبلور ایمان و پایداری بود علی، به واژۀ آزادگی تَقدّس داد علی، تجلّی ایثار و بردباری بود جهان کوچک ما حیف درنیافت که او پر از کرامت فضل و بزرگواری بود!؟ قسم به کعبه که سجّادۀ گل‌افشانش زِ خون جبهۀ او باغ رستگاری بود... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو هر سو که چشم می‌رسد، آنجا حریم توست آخر کجای عالمِ ما نیست جای تو؟ هر لحظه در عروجی و هر دم فراتری کی می‌رسد عقاب تخیّل به پای تو؟ کشکول آسمان که پر است از ستاره‌ها چشمِ گشوده‌ای‌ست به روی عطای تو... دریای بی‌کرانۀ‌ عقل و شهود و عشق! ای آبروی عالم ما موج‌های تو هر شاعری که وصف تو گفته‌ست، دیده است تنها سکوت بوده سزای ثنای تو... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این حریم هیچ کسی بی مراد نیست بازار اهل معرفت اینجا کساد نیست شعرخوانی در مدح   در شب شعر https://aghigh.ir/fa/news/125103 ابن برنامه به همت موسسه فرهنگی و با مشارکت در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
اشعار ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/125122 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تداعی می‌کند ابروی او نازک خیالی را منظّم می‌کند گیسوی او آشفته حالی را تجلی کرد و از یک جلوه‌اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف‌رفته چه داند حال ما دور از نجف‌ها را چه داند اهل دریا، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب می‌سازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می‌افتد به جای فعل از ما می‌خرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی بُرده‌ست قالی را اگر‌ ساقی تو باشی، جان فدای جام می‌سازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی، علی و عالی و اعلی که معنا می‌دهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن ز لطف، از ما، همین اشعار لالی را 🔹عقیق شعر @aghighpoem
کیست الله؟ بیا از ولی‌الله بپرس مقصد قافله را از بلد راه بپرس پاسخی می‌دهدت بی‌حد و اندازه، فقط به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس... راز مقبولیت بندگی حق را از «اَشهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُ الله» بپرس یازده آینه تفسیر کرامات علی‌ست آخرین آینه پنهان شده، از آه بپرس چارده قرن گذشت و غم مولا جاری‌ست در دلش بغض عمیقی‌ست که از چاه بپرس یوسف فاطمه زندانی بی‌مهری ماست ابر را پس بزن ای منتظر! از ماه بپرس 🔹عقیق شعر @aghighpoem
صفحه شعر عقیق را در پیام‌رسان‌های مختلف دنبال کنید 💠https://t.me/aghighpoem 💠http://eitaa.com/aghighpoem 💠https://ble.ir/aghighpoem 💠https://rubika.ir/aghighpoem 💠https://instagram.com/aghighpoem?igshid=ZDdkNTZiNTM= 🔹عقیق شعر @aghighpoem
لب باز کردی تا بگویی اَوّلینی آری نخستین پیرو حبل‌المتینی عاشق‌ترین آغوشِ دنیایی و باید در چهرۀ او عشق را تنها ببینی وا می‌کنی آغوش خود را عاشقانه مضمون برای شعر من می‌آفرینی حالا خودت هم ایستادی سمت قبله وقتی چنین محو امیرالمؤمنینی لب باز کردی تا بگویی وصف او را سخت است اگرچه واژه از جنّت بچینی ای کعبه! تو با حق و حق با توست آری حالا که با آیینۀ حق هم‌نشینی 🔹عقیق شعر @aghighpoem
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام: 📣🇮🇷سومین شب از چهارمین دوره شب های شعر انقلاب دهه فجر ۱۴۰۱ کرمان 🔆با حضور و شعرخوانی: محمود اکرامی‌فر جواد محمدزمانی احمد بابایی حامد عسکری علی داوودی محمود حبیبی کسبی فاطمه طارمی حامد حسینخانی محمدحسن اسفندیارپور شیما مظهری صفات اکرم توکلی 🔸️یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۸ 🔸️کرمان، بلوار شهید عباسپور، موزه دفاع مقدس ، سالن اجتماعات 🔹عقیق شعر @aghighpoem
با غیر بگو : ثواب در دست علیست دنیاست سراب و آب در دست علیست چرخاندن ذوالفقار در جای خودش چرخاندن آفتاب در دست علیست 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ای خوانده تو را به چشم تر، طفل یتیم ای مهر تو دلگرمی هر طفل یتیم دلتنگ توییم یا علی! هر شب و روز آنگونه که در روز پدر، طفل یتیم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
قصیده‌ای‌‌ست برآورده از گریبان هیچ کدام هیچ؟ سری پای‌ماچ هیچان هیچ قصیده‌ای به مثل ذوالفقار نغمه‌شکار مجال دررو از این آبدار برّان هیچ قصیده‌ای همه از فقر و فخر مالامال گدای آب گوارا و گرده‌ی نان هیچ قصیده‌ای نه خریدار شر نه خیرفروش نشسته بر در دکّان نامسلمان؟ هیچ قصیده‌ای به تن از کسوت ریا عاری به باد داده لباس ریا و عریان هیچ قصیده‌ای سر از افلاک برکشیده عُنُق قصیده‌ای همه عصیان و طوق طغیان هیچ قصیده‌ای زده در خاک درد ریشه‌ غم که نیست واهمه‌اش از قفای طوفان هیچ قصیده‌ای به تماشای خویش ابن سبیل نه اهل هند و عراق‌ست و نز خراسان هیچ قصیده‌ای که اگر جامه افکند بر موج رطوبتی نپذیرد از آب عمّان هیچ نخوانمش به کسی چون که درک می‌نکنند نوای یاسین را ز امتیاز رحمان هیچ بر این جماعت خرفهم بی‌تمیز جهول که هیچ بوده فراوان‌شان، فراوان هیچ بر این قبیله‌ی انعام‌خوی بل هم اضل که زعفران نشناسند از سپستان هیچ سوار جمله‌ی خلق‌اند و خود ستوروش‌اند شتر فکنده مگر چشم خود به کوهان هیچ که از عدم نگذارند پا به ملک وجود که از نبود نبردند پی به امکان هیچ اگر به عُدّه پُران‌اند هم تهی‌دست‌اند وگر به عِدّه زیاداند هم کماکان هیچ فقیر جلوت شاهانه‌اند و مستغنی رفیق خلوت پیمانه‌اند و پیمان هیچ به شکلِ کاری ایشان ندیده‌ام کس را به کج‌مداری اینان ندیده دوران هیچ کج‌اند و تا به ثریاست کج‌مداری‌شان که خواجه‌‌وار نبینند غیر ایوان هیچ که خواجگان سراپرده‌اند و پرده‌دران نه هیچ مردعیاراند و نی ز نسوان هیچ چنین که دست به مینای لغو می‌آزند به جز تری چه نصیب‌ست‌شان به دامان؟ هیچ سبک‌سرند و تهی‌‌توشه‌اند و خالی‌مغز نه باکشان ز قیامت نه بیم میزان هیچ به هر کجا صلتی افکنند کاسه‌بلیس قصیدتی نسرودند مفت و مجّان هیچ قصیدتی نسرودند جز به قصد شهان مدیحتی ننوشتند جز به خاقان هیچ خوشم اگر که قلم بر قصیده‌ می‌گیرم نیاورم سخنی جز علیّ عمران هیچ به پیش فضل علی، مدح دیگری هرگز خدای را نشوم فضله‌خوار بهمان هیچ صراط سیرت او بود و بی‌علی هرگز نمی‌برند و نبردند ره به قرآن هیچ طواف کعبه اگر بی‌ولای اوست چه سود چون آسیا که ندانست ز آسیابان هیچ اگر وجود مرا ذرّه‌ذرّه بشکافند به غیر مهر علی برنیاید از آن هیچ هرآن‌طرف که ببینم، فثمّ وجه الله بدین دلیل شده‌ست از علی چه پنهان هیچ ندیدم ارچه ورا، گفتمش مرا بنگر همای سعد از این نحس رو مگردان هیچ به جلوه آمد و ما را به قهقرا انداخت شما و آینه، ماییم و صد بیابان هیچ به قول بیدل ما، نقشبند عالم شعر که هست در برش این نظم سست‌بنیان هیچ: اگرکه دشمن او در لباس کعبه رود از آن لباس نبیند به غیر قطران هیچ برای او که قدیم‌ست نیست آغازی برای او که بسیط‌ست نیست پایان هیچ نیافت فرصت ادراک نور او را نار چنانکه نرمی گلبرگ را مغیلان هیچ نواله‌چین علی بوده‌ از ازل غزلم مباد تا به ابد بگذرم از این خوان هیچ مراست شوق نفس با فمن یمت یرنی جز این هوا چه مگر خواست مرگم از جان؟ هیچ از اینکه می‌دهدم دست دیدنش دم مرگ مراست خاطر مجموعی و پریشان هیچ همین عدم که منم را می‌آورد به حساب کز اوست هستی این ذرّه‌ی نه چندان هیچ نبود جذبه‌ی او جوهرم فراری بود نمی‌نشست کلامم به جان دیوان هیچ 🔹عقیق شعر @aghighpoem
شانه می‌زد تا به گیسوی علی، بنت اسد می‌شنید از هر سرِ مو: «قل هو الله احد» مست شد از عطر جاری در هوای خانه‌‌اش به! چه عطری! خوش به حال شانه و دندانه‌اش شانه می‌زد حلقه حلقه، شانه می‌زد مو به مو مو به مو، توحید حق و حلقه حلقه، سِرّ هو می‌رسند عشاق حق و حلقه بر در می‌زنند حلقه بر این در، فقط با عشق حیدر می‌زنند عالمی چون کعبه، از حیرت، دهانش باز شد با محمد، «یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد» مانده سر در آوریم از کار این گیسو، هنوز از هزاران نکته‌ی باریک تر از مو، هنوز عاشق تیغ تو را، با هر خم ابرو چه کار؟ مست را با نکته‌ی باریکتر از مو، چه کار؟ پیچ و تاب راه عشق ، از پیچ و تاب زلف توست ﻟﻴﻠﺔ القدر، آن هزارش، با حسابِ زلف توست یا علی! دستان تو، کاری خدایی کرده است عالمی را ﻟﻴﻠﺔ الزلفت، هوایی کرده است آن صراطی را که گفت احمد، زِ مو نازکتر است در معاد عاشقان، یک تار موی حیدر است سر «سبحان الذی اسرا»، شبِ گیسوی توست آیه‌ی «انا فتحنا»، نقش بر بازوی توست تیغِ کج، شد عاشقانت را «صراط المستقیم» یک دعا ما را ست، آن هم: «یا علی و یا عظیم» من نه آن اللهی‌ام، مولا! نه این اللهی‌ام جای من، امن است در ایمان، «امین اللهی‌»ام عاقلان در مکه، گرمِ علم و آگاهی شدند عاشقان وجه رب، سوی نجف راهی شدند ساقیِ بزمِ «سَقاهُم رَبُّهُم» هستی، علی‌! از همان روزی که پیمان، پایِ خُم بستی، علی! می‌‌کِشاند باز ما را عاشقی، سوی جنون در هوایت، می‌شویم «السّابقونَ السّابقون» می‌شویم السابقون، در عشقِ تو مولا! به صف می‌شویم السابقون، از شوقِ ایوان نجف 🔹عقیق شعر @aghighpoem
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی هله ‌ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری که ندیده‌ام به دو دیده‌ام ، چو تو گوهری چو تو جوهری هله ‌ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیده‌ای فَقرات نفس شکسته‌ای ، سُبحاتِ وَهم دریده‌ای همه دیده‌ای نه چنین بود شه من تو دیده‌ی دیده‌ای ز حدودِ فصل گذشته‌ای ، به صعودِ وصل رسیده‌ای ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف همه گفته‌اند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف بُلغای عصر به نطقِ خود ، شده‌اند لالِ تو یا علی تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود زیاده تورا یقین ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقه‌ی دنیوی أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخله‌ی موسوی ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانه‌ی معنوی که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی هله ‌ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی ز بروز جلوه ما‌خلق ، به مقام و رتبه مقدّمی به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی تو چه بنده‌ای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت رسدت ز مایه‌ی بندگی ، که رسی به پایه‌ی سلطنت همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت شده ختم دوره‌ی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی  تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک  شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنه‌ی مَلَک به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی تویی آن¬که تکیه‌یِ سلطنت ، زده‌ای به تخت مؤبّدی ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان به پیاله‌ی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو می‌فشان ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان نه منم ز باده‌ی عشق تو ، هله مست و بی‌دل و بی‌نشان همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم  ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم  به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم  شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم  نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی تویی آن¬که سِدره‌ی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان به مکان نیائی و جلوه‌ات ، به مکان ز مشرقِ لا‌مکان رسد استغاثه‌ی قدسیان ، به درت ز لانه‌ی بی‌نشان چو به اوج خویش رسیده‌ای ‌، ‌ز عِلوّ قدر و سُموشّان همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و ما‌یکون فلک و زمین به اراده‌ات ، شده بی‌ سکون شده با سکون تویی آن مُصوّرِ ما‌خَلَق ، که من الظّواهر و البطون بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت نشناخت غیر تو هیچ‌کس ، ازّلیتت ابدّیتت تو چه مبدأ‌یی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی  ...
بنگر [فؤاد] شکسته را ، به دَرَت نشسته به التجا اگرش بِرانی از آستان ، کُند آشیان به کدام جا به سخا و بذل تواش طمع ، به عطا و فضلِ تواش رجا ز پناهِ ظلِّ وسیع تو ، هم اگر رود برود کجا که محیط کون و مکان بُوَد فلکِ ظلالِ تو یا علی 🔹عقیق شعر @aghighpoem
باور نمی کنم که دلیلش حماقت است بدگویی از علی به خدا از حسادت است حیف از علی که با کَس و ناکَس قیاس شد آخر میان آتش و دریا چه نسبت است؟ این که علی میان اُحُد، مانْد، یک تَـنه این که فرار کرد فلانی روایت است مولای ما فرار نمی کرد وقت جنگ غیر از شجاعت آنچه علی داشت، غیرت است این که یگانه فاتح خیبرشکن علی ست معیارِ زور نیست که، حرف از لیاقت است این که به زورِ آتش و تیغ و طناب هم بیعت نکرده است، همین هم فضیلت است او را که هست تَحتِ کِسای پیامبر دیگر چه حاجتی به ردای خِلافت است؟ جز بین دست های یداللهی علی هرجا که رفته حُکمِ خِلافت، خیانت است از احمد بن حَنبل در مُسند آمدست فَضل علی زیادتر از فَضل امت است ابن ابی الحدید نوشته ست این علی از هر طرف که می‌نگرم دور از آفت است قول بخاری است، به اقرار او علی مُشرف ترین خلق خدا بر قضاوت است بر هر که جز علی بدهند این صفات را کذب است، سرقت است، دروغ است، غارت است فهمیدنِ بزرگی مولایِ ما علی بعضی اگر کتاب بخوانند، راحت است بی عرضه است هر که به دور علی نگشت آری که شرط لازم حج، استطاعت است یک لحظه هم جدا نشده از پیامبر آری خداگواه علی اهل وحدت است آن عده که معاویه باشد امیرشان عریان فرار کردنشان هم مهارت است فرقی بزرگ بین علی و معاویه ست فرقی که در دو واژه ی مرگ و شهادت است فرزند ارث از پدرش می برد، علی ارثی به جا گذاشت که نامش ولایت است آری یزید کیست؟ سیاهی مطلق است اما حسین کیست؟ چراغ هدایت است چیزی که مانده از علی اسلام ناب اوست چیزی که از معاویه مانده ست بدعت است نگذاشت شیعه پا به روی سنت الرسول با این حساب شیعه فقط اهل سنت است حشر مخالفان علی با معاویه تا هست این دعا چه نیازی به لعنت است؟ 🔹عقیق شعر @aghighpoem
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود شام غم‌های تو را لبخند فردایی نبود.. زخم دیدی، زخم خوردی، زخم سرتاپا، ولی پاسخ این زخم‌ها غیر از شکیبایی نبود خطبه‌ات شمشیر و شمر و نیزه را در هم شکست هیچ شعری این همه در اوج شیوایی نبود تو نبودی، صبر سرخ کربلا نایی نداشت تو نبودی، در گلوی نینوا نایی نبود عشق یعنی با وجود آن‌همه غم‌های تلخ کربلا در چشم‌هایت غیر زیبایی نبود ما مدافع... نه، پناه آورده‌ایم اینجا به تو سایه‌ای می‌خواستیم و جز حرم جایی نبود 🔹عقیق شعر @aghighpoem
چه رنج‌ها که به پیشانی تو دیده نشد  که غم برای کسی جز تو آفریده نشد چه بغض‌ها که گلوی تو را فشرد ولی صدای گریۀ تو لحظه‌ای شنیده نشد دلی نبود که هم‌رزم تیغ‌ها نشود گلی نماند که با دست زخم چیده نشد... به استواری لحن تو در حماسه قسم! به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد، قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز دلی صبورتر از زینب آفریده نشد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
"بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت لحظه‌ها را در تبِ داغِ جدایی زیستی خون‌جگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی بی‌زمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی آمدی از  «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی... غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق از اَلَستِ عاشقی قالوا بلایی زیستی... از نیستان دور ماندی، داغ غربت بر جگر در هوای ناله‌های نینوایی زیستی خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش‌به‌جان هم‌نَفَس با آیه‌های روشنایی زیستی... عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی پر بزن! وقتِ پریدن آمد ای که سال‌ها در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی"   🔹عقیق شعر @aghighpoem
"کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده" 🔹عقیق شعر @aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انقلاب عشق ▫️نماهنگی از شعرخوانی و گفت‌وگوهای آقای قادر طهماسبی متخلص به «فرید» با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در جریان دیدارهای شاعران در ماه رمضان ◻روز گذشته و در مراسم اختتامیه هفدهمین جشنواره شعر فجر، آیین گرامیداشت و تجلیل از این شاعر گرانقدر برگزار شد. 🔹عقیق شعر @aghighpoem
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود زینب اگر نهیب نمی‌زد علیه کفر نطق مدافعان ولایت رسا نبود زینب اگر اسیر نمی‌شد به راه دوست دین خدا ز قید اسارت رها نبود زینب اگر طلسم ستم را نمی‌شکست امروز صحبت از شرف اولیا نبود.. در شام و کوفه باز نمی‌کرد اگر زبان نام رسول بر سر گلدسته‌ها نبود اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام زینب اگر نبود کتاب خدا نبود 🔹عقیق شعر @aghighpoem