eitaa logo
عقیق شعر
1.5هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان كودک غزه را اگر در دل خواب كشته‌ايد خورده ترک ز آه او گنبد آهنينتان كوچ كنيد صف به صف چون كه نشسته هر طرف مرگ در انتظارتان حادثه در كمينتان رو به ديار خود كنيد ای به عبث نشستگان! تا سر پاست اسبتان تا نشكسته زينتان خيره‌سری‌ست كارتان دربه‌دری‌ست بارتان حيله‌گری‌ست يارتان بدگهری‌ست دینتان.. مرد ظفر كه نيستيد اهل خطر كه نيستيد هست حريف طفل و زن، غيرت آتشينتان؟!.. دل بكنيد زين سرا ورنه به روز ماجرا نيست به خاک قدس جز فاجعه هم‌نشينتان.. يا به همين زبان خوش پس بدهيد قدس را يا كه رسد دمی دگر لحظۀ واپسينتان! 🔹عقیق شعر @aghighpoem
پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود گفتی «آیا کسی یار من نیست؟» قفل بر دست و دندان من بود لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد بی‌تو آن خیمه زندان من بود کاش می‌شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی‌خواست تا که در خیمه بیمار باشم ماندم و در غروبی نفس‌گیر روی آن نیزه دیدم سرت را ماندم و از زمین جمع کردم پاره‌های تن اکبرت را ماندم و تا ابد دادم از کف طاقت و تاب، بعد از اباالفضل ماندم و ماند کابوس یک عمر خوردن آب، بعد از اباالفضل ماندم و بغض سنگین زینب تا ابد حلقه زد بر گلویم ماندم و دیدم افتاد بر خاک قاسم آن یادگار عمویم گفتم ای کاش کابوس باشد گفتم این صحنه شاید خیالی‌ست یادم از طفل شش‌ماهه آمد یادم آمد که گهواره خالی‌ست پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود   ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود گفتی «آیا کسی یار من نیست؟» قفل بر دست و دندان من بود لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد بی‌تو آن خیمه زندان من بود کاش می‌شد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم کاش تقدیرم از من نمی‌خواست تا که در خیمه بیمار باشم... ماندم و تا ابد دادم از کف طاقت و تاب، بعد از اباالفضل ماندم و ماند کابوس یک عمر خوردن آب، بعد از اباالفضل ماندم و بغض سنگین زینب تا ابد حلقه زد بر گلویم ماندم و دیدم افتاد بر خاک قاسم آن یادگار عمویم گفتم ای کاش کابوس باشد گفتم این صحنه شاید خیالی‌ست یادم از طفل شش‌ماهه آمد یادم آمد که گهواره خالی‌ست پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem