#عقیق_شعر
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
عالمی از جلوهات ز پای درآید
گر فکنی پرده یک طرف ز شمایل...
شوق وصال تو بال سالک عاشق
معرفت تو کمال عارف واصل
مست و خراب می تو عارف و عامی
عاشق و دیوانۀ تو عاقل و جاهل
سر به خط تیغ تو گذاشتن آسان
پای کشیدن ز آستان تو مشکل
مردنِ با توست زندگانیِ بر حق
زندگیِ بی تو مردن است به باطل
طاعتِ بی مهر تو بَتَر ز معاصی
خصم تو را نیست بهرهای ز نوافل
راه نبردهست بر حقیقت توحید
هر که نباشد به حق، به حقّ تو قائل...
اوفتد از آسمان به خاک مذلّت
هر که شود ذرّهای ز مهر تو غافل
ای که گواهی دهد به فضل تو قرآن
مهر تو شد محور تمام فضائل...
جان به تمنّای تو برون رود از تن
مهر تو هرگز برون نمیرود از دل...
پیر طریقت تویی قسم به حقیقت!
بیتو کسی ره نبرده است به منزل
موج ولای تو گر که دست نگیرد
غرق گنه کی رسد ز توبه به ساحل؟...
عدل الهی و روح نامتناهی
باطن موّاج و ظاهر متعادل
سرّ مگو، راز سر به مُهر خداوند
فیض نخست، از نخست اسوۀ کامل
جز تو که سر میدهد ندای «سَلُونی»؟
جز تو که آگه بوَد ز جمله مسائل؟...
کس نکند جرأت مقابله با تو
چون نگرد ذوالفقار را به مقابل
پای تو پوید طریق خانۀ مسکین
دست کریم تو میرود سوی سائل
بس که کشیدی به دوش، بار ضعیفان
شانۀ تو زخم شد ز بند حمایل
دیدۀ تاریخ چون تو باز نیابد
چرخ زند چرخ بی تو عاطل و باطل
عمر تو یک عمره بود اوّل و آخر
کعبه و مسجد تو را دو شاهد عادل
آه! که با این همه فضیلت و پاکی
سبّ تو میکرد خصم دون به محافل
نان جوین تو تر به خون دلت بود
شهد به کام تو، بود زهر هلاهل
خار به چشم تو، استخوان به گلویت
خون به دلت از جفای مردم جاهل...
فرق عدالت به تیغ ظلم دو تا شد
پایۀ دین شد در این میان، متزلزل
کیستی؟ ای مهربانْپدر! که به فرزند
تا دم آخر کنی سفارش قاتل...
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#سید_محمد_رستگار
🔹عقیق شعر
@aghighpoem