#عقیق_شعر
تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را
منظّم میکند گیسوی او آشفته حالی را
تجلی کرد و از یک جلوهاش عالم پدید آمد
خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را
نجفرفته چه داند حال ما دور از نجفها را
چه داند اهل دریا، حس و حال خشکسالی را؟!
مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او
به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را
به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن
کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را
خجالت از عبادت بیشتر مقبول میافتد
به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را
به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم
سلیمان نیز از صحن علی بُردهست قالی را
اگر ساقی تو باشی، جان فدای جام میسازم
که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را
علی و عالی و اعلی، علی و عالی و اعلی
که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟!
برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است
تقبل کن ز لطف، از ما، همین اشعار لالی را
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#عاصی_خراسانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
پاسخی میدهدت بیحد و اندازه، فقط
به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس...
راز مقبولیت بندگی حق را از
«اَشهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُ الله» بپرس
یازده آینه تفسیر کرامات علیست
آخرین آینه پنهان شده، از آه بپرس
چارده قرن گذشت و غم مولا جاریست
در دلش بغض عمیقیست که از چاه بپرس
یوسف فاطمه زندانی بیمهری ماست
ابر را پس بزن ای منتظر! از ماه بپرس
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#علی_سلیمیان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
صفحه شعر عقیق را در پیامرسانهای مختلف دنبال کنید
💠https://t.me/aghighpoem
💠http://eitaa.com/aghighpoem
💠https://ble.ir/aghighpoem
💠https://rubika.ir/aghighpoem
💠https://instagram.com/aghighpoem?igshid=ZDdkNTZiNTM=
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
لب باز کردی تا بگویی اَوّلینی
آری نخستین پیرو حبلالمتینی
عاشقترین آغوشِ دنیایی و باید
در چهرۀ او عشق را تنها ببینی
وا میکنی آغوش خود را عاشقانه
مضمون برای شعر من میآفرینی
حالا خودت هم ایستادی سمت قبله
وقتی چنین محو امیرالمؤمنینی
لب باز کردی تا بگویی وصف او را
سخت است اگرچه واژه از جنّت بچینی
ای کعبه! تو با حق و حق با توست آری
حالا که با آیینۀ حق همنشینی
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#علی_گلی_حسین_آبادی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام:
📣🇮🇷سومین شب از چهارمین دوره شب های شعر انقلاب
دهه فجر ۱۴۰۱
کرمان
🔆با حضور و شعرخوانی:
محمود اکرامیفر
جواد محمدزمانی
احمد بابایی
حامد عسکری
علی داوودی
محمود حبیبی کسبی
فاطمه طارمی
حامد حسینخانی
محمدحسن اسفندیارپور
شیما مظهری صفات
اکرم توکلی
🔸️یکشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۸
🔸️کرمان، بلوار شهید عباسپور، موزه دفاع مقدس ، سالن اجتماعات
#مجمع_شاعران_اهل_بیت_علیهم_السلام
#شب_های_شعر_انقلاب
#دهه_فجر_۱۴۰۱
#کرمان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
با غیر بگو : ثواب در دست علیست
دنیاست سراب و آب در دست علیست
چرخاندن ذوالفقار در جای خودش
چرخاندن آفتاب در دست علیست
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عاصی_خراسانی
#رباعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
ای خوانده تو را به چشم تر، طفل یتیم
ای مهر تو دلگرمی هر طفل یتیم
دلتنگ توییم یا علی! هر شب و روز
آنگونه که در روز پدر، طفل یتیم
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#میلاد_عرفانپور
#روز_پدر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
قصیدهایست برآورده از گریبان هیچ
کدام هیچ؟ سری پایماچ هیچان هیچ
قصیدهای به مثل ذوالفقار نغمهشکار
مجال دررو از این آبدار برّان هیچ
قصیدهای همه از فقر و فخر مالامال
گدای آب گوارا و گردهی نان هیچ
قصیدهای نه خریدار شر نه خیرفروش
نشسته بر در دکّان نامسلمان؟ هیچ
قصیدهای به تن از کسوت ریا عاری
به باد داده لباس ریا و عریان هیچ
قصیدهای سر از افلاک برکشیده عُنُق
قصیدهای همه عصیان و طوق طغیان هیچ
قصیدهای زده در خاک درد ریشه غم
که نیست واهمهاش از قفای طوفان هیچ
قصیدهای به تماشای خویش ابن سبیل
نه اهل هند و عراقست و نز خراسان هیچ
قصیدهای که اگر جامه افکند بر موج
رطوبتی نپذیرد از آب عمّان هیچ
نخوانمش به کسی چون که درک مینکنند
نوای یاسین را ز امتیاز رحمان هیچ
بر این جماعت خرفهم بیتمیز جهول
که هیچ بوده فراوانشان، فراوان هیچ
بر این قبیلهی انعامخوی بل هم اضل
که زعفران نشناسند از سپستان هیچ
سوار جملهی خلقاند و خود ستوروشاند
شتر فکنده مگر چشم خود به کوهان هیچ
که از عدم نگذارند پا به ملک وجود
که از نبود نبردند پی به امکان هیچ
اگر به عُدّه پُراناند هم تهیدستاند
وگر به عِدّه زیاداند هم کماکان هیچ
فقیر جلوت شاهانهاند و مستغنی
رفیق خلوت پیمانهاند و پیمان هیچ
به شکلِ کاری ایشان ندیدهام کس را
به کجمداری اینان ندیده دوران هیچ
کجاند و تا به ثریاست کجمداریشان
که خواجهوار نبینند غیر ایوان هیچ
که خواجگان سراپردهاند و پردهدران
نه هیچ مردعیاراند و نی ز نسوان هیچ
چنین که دست به مینای لغو میآزند
به جز تری چه نصیبستشان به دامان؟ هیچ
سبکسرند و تهیتوشهاند و خالیمغز
نه باکشان ز قیامت نه بیم میزان هیچ
به هر کجا صلتی افکنند کاسهبلیس
قصیدتی نسرودند مفت و مجّان هیچ
قصیدتی نسرودند جز به قصد شهان
مدیحتی ننوشتند جز به خاقان هیچ
خوشم اگر که قلم بر قصیده میگیرم
نیاورم سخنی جز علیّ عمران هیچ
به پیش فضل علی، مدح دیگری هرگز
خدای را نشوم فضلهخوار بهمان هیچ
صراط سیرت او بود و بیعلی هرگز
نمیبرند و نبردند ره به قرآن هیچ
طواف کعبه اگر بیولای اوست چه سود
چون آسیا که ندانست ز آسیابان هیچ
اگر وجود مرا ذرّهذرّه بشکافند
به غیر مهر علی برنیاید از آن هیچ
هرآنطرف که ببینم، فثمّ وجه الله
بدین دلیل شدهست از علی چه پنهان هیچ
ندیدم ارچه ورا، گفتمش مرا بنگر
همای سعد از این نحس رو مگردان هیچ
به جلوه آمد و ما را به قهقرا انداخت
شما و آینه، ماییم و صد بیابان هیچ
به قول بیدل ما، نقشبند عالم شعر
که هست در برش این نظم سستبنیان هیچ:
اگرکه دشمن او در لباس کعبه رود
از آن لباس نبیند به غیر قطران هیچ
برای او که قدیمست نیست آغازی
برای او که بسیطست نیست پایان هیچ
نیافت فرصت ادراک نور او را نار
چنانکه نرمی گلبرگ را مغیلان هیچ
نوالهچین علی بوده از ازل غزلم
مباد تا به ابد بگذرم از این خوان هیچ
مراست شوق نفس با فمن یمت یرنی
جز این هوا چه مگر خواست مرگم از جان؟ هیچ
از اینکه میدهدم دست دیدنش دم مرگ
مراست خاطر مجموعی و پریشان هیچ
همین عدم که منم را میآورد به حساب
کز اوست هستی این ذرّهی نه چندان هیچ
نبود جذبهی او جوهرم فراری بود
نمینشست کلامم به جان دیوان هیچ
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#مجید_لشکری
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
شانه میزد تا به گیسوی علی، بنت اسد
میشنید از هر سرِ مو: «قل هو الله احد»
مست شد از عطر جاری در هوای خانهاش
به! چه عطری! خوش به حال شانه و دندانهاش
شانه میزد حلقه حلقه، شانه میزد مو به مو
مو به مو، توحید حق و حلقه حلقه، سِرّ هو
میرسند عشاق حق و حلقه بر در میزنند
حلقه بر این در، فقط با عشق حیدر میزنند
عالمی چون کعبه، از حیرت، دهانش باز شد
با محمد، «یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد»
مانده سر در آوریم از کار این گیسو، هنوز
از هزاران نکتهی باریک تر از مو، هنوز
عاشق تیغ تو را، با هر خم ابرو چه کار؟
مست را با نکتهی باریکتر از مو، چه کار؟
پیچ و تاب راه عشق ، از پیچ و تاب زلف توست
ﻟﻴﻠﺔ القدر، آن هزارش، با حسابِ زلف توست
یا علی! دستان تو، کاری خدایی کرده است
عالمی را ﻟﻴﻠﺔ الزلفت، هوایی کرده است
آن صراطی را که گفت احمد، زِ مو نازکتر است
در معاد عاشقان، یک تار موی حیدر است
سر «سبحان الذی اسرا»، شبِ گیسوی توست
آیهی «انا فتحنا»، نقش بر بازوی توست
تیغِ کج، شد عاشقانت را «صراط المستقیم»
یک دعا ما را ست، آن هم: «یا علی و یا عظیم»
من نه آن اللهیام، مولا! نه این اللهیام
جای من، امن است در ایمان، «امین اللهی»ام
عاقلان در مکه، گرمِ علم و آگاهی شدند
عاشقان وجه رب، سوی نجف راهی شدند
ساقیِ بزمِ «سَقاهُم رَبُّهُم» هستی، علی!
از همان روزی که پیمان، پایِ خُم بستی، علی!
میکِشاند باز ما را عاشقی، سوی جنون
در هوایت، میشویم «السّابقونَ السّابقون»
میشویم السابقون، در عشقِ تو مولا! به صف
میشویم السابقون، از شوقِ ایوان نجف
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#قاسم_صرافان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود زیاده تورا یقین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقهی دنیوی
أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی
ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخلهی موسوی
ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانهی معنوی
که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی
تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی
هله ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی
ز بروز جلوه ماخلق ، به مقام و رتبه مقدّمی
به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی
همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی
تو چه بندهای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت
احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت
رسدت ز مایهی بندگی ، که رسی به پایهی سلطنت
همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
شده ختم دورهی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی
تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک
پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک
شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنهی مَلَک
به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک
مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی
تویی آن¬که تکیهیِ سلطنت ، زدهای به تخت مؤبّدی
ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی
به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی
متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی
به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان
به پیالهی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو میفشان
ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان
نه منم ز بادهی عشق تو ، هله مست و بیدل و بینشان
همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی
منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم
ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم
به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم
شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم
نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی
تویی آن¬که سِدرهی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان
به مکان نیائی و جلوهات ، به مکان ز مشرقِ لامکان
رسد استغاثهی قدسیان ، به درت ز لانهی بینشان
چو به اوج خویش رسیدهای ، ز عِلوّ قدر و سُموشّان
همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی
تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی
نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی
به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی
نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی
تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون
به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و مایکون
فلک و زمین به ارادهات ، شده بی سکون شده با سکون
تویی آن مُصوّرِ ماخَلَق ، که من الظّواهر و البطون
بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی
تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت
نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت
تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت
نشناخت غیر تو هیچکس ، ازّلیتت ابدّیتت
تو چه مبدأیی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی
تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی
تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی
تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی
به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی
بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی
...
بنگر [فؤاد] شکسته را ، به دَرَت نشسته به التجا
اگرش بِرانی از آستان ، کُند آشیان به کدام جا
به سخا و بذل تواش طمع ، به عطا و فضلِ تواش رجا
ز پناهِ ظلِّ وسیع تو ، هم اگر رود برود کجا
که محیط کون و مکان بُوَد فلکِ ظلالِ تو یا علی
#امیرالمومنین_ع
#مدح
#فواد_کرمانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
باور نمی کنم که دلیلش حماقت است
بدگویی از علی به خدا از حسادت است
حیف از علی که با کَس و ناکَس قیاس شد
آخر میان آتش و دریا چه نسبت است؟
این که علی میان اُحُد، مانْد، یک تَـنه
این که فرار کرد فلانی روایت است
مولای ما فرار نمی کرد وقت جنگ
غیر از شجاعت آنچه علی داشت، غیرت است
این که یگانه فاتح خیبرشکن علی ست
معیارِ زور نیست که، حرف از لیاقت است
این که به زورِ آتش و تیغ و طناب هم
بیعت نکرده است، همین هم فضیلت است
او را که هست تَحتِ کِسای پیامبر
دیگر چه حاجتی به ردای خِلافت است؟
جز بین دست های یداللهی علی
هرجا که رفته حُکمِ خِلافت، خیانت است
از احمد بن حَنبل در مُسند آمدست
فَضل علی زیادتر از فَضل امت است
ابن ابی الحدید نوشته ست این علی
از هر طرف که مینگرم دور از آفت است
قول بخاری است، به اقرار او علی
مُشرف ترین خلق خدا بر قضاوت است
بر هر که جز علی بدهند این صفات را
کذب است، سرقت است، دروغ است، غارت است
فهمیدنِ بزرگی مولایِ ما علی
بعضی اگر کتاب بخوانند، راحت است
بی عرضه است هر که به دور علی نگشت
آری که شرط لازم حج، استطاعت است
یک لحظه هم جدا نشده از پیامبر
آری خداگواه علی اهل وحدت است
آن عده که معاویه باشد امیرشان
عریان فرار کردنشان هم مهارت است
فرقی بزرگ بین علی و معاویه ست
فرقی که در دو واژه ی مرگ و شهادت است
فرزند ارث از پدرش می برد، علی
ارثی به جا گذاشت که نامش ولایت است
آری یزید کیست؟ سیاهی مطلق است
اما حسین کیست؟ چراغ هدایت است
چیزی که مانده از علی اسلام ناب اوست
چیزی که از معاویه مانده ست بدعت است
نگذاشت شیعه پا به روی سنت الرسول
با این حساب شیعه فقط اهل سنت است
حشر مخالفان علی با معاویه
تا هست این دعا چه نیازی به لعنت است؟
#امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#محمدحسین_ملکیان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem