eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عقیق
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیهات ز عقلی که نشد کرب و بلایی دیوانه شو و دم به دم از عشق بگو عشق شعر خوانی با موضوع ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا لاله‌گون شود کفنم بیشتر زدند از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود گفتم که زاده‌ی حسنم بیشتر زدند این ضربه‌ها تلافی بدر و حنین بود گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند از جنس شیشه بود مگر استخوان من دیدند خوب می‌شِکَنم بیشتر زدند می‌خواستند از نظر عمق زخم‌ها پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند دیدند پا ز درد روی خاک می‌کِشم در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
دلا لبریز از بغض جمل شد شعار دشمنش خیرالعمل شد تموم دشت دوره ش کرده بودن تنش از زخم، کندوی عسل شد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
این گلِ تر ز چه باغی‌ست که لب خشکیده‌ست؟ نو شکفته‌ست و به هر غنچه لبش خندیده‌ست روبرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین شاه بیت است و حق از شعر حسن بگزیده‌ست دید چون مشتری‌اش ماه شب چاردهم «سیزده بار زمین دور قدش گردیده‌ست» عازم بزم وصال است، و حسن نیست دریغ! تا که در حُسن ببیند چه بساطی چیده‌ست سیزده آیه فقط سورۀ عمرش دارد نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیده‌ست حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز این نهالی‌ست که بر سرو، قدش بالیده‌ست سینه شد مجمر و اسپند، ز دل، مادر ریخت تا «قیامت قد» خود دید کفن پوشیده‌ست گفت شرمنده احسان عمویم همه عمر او که پیش از پسر خویش مرا بوسیده‌ست تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت: خشک آن دست که این لالۀ تر را چیده‌ست ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست مست مدام شیشۀ می در بغل شکست یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست پروانۀ رها شده از پیرهن شده‌ست او بی‌قرار لحظۀ فردا شدن شده‌ست بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس بی‌تاب و بی‌قرار، سراسیمه چون جرس سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟ بگذار تا رها شوم از بند این قفس جز دست خط یار به دستم بهانه نیست خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست گویی سپرده‌اند به یعقوب، جامه را پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را می‌خواند از نگاه ترش آن چکامه را هفت آسمان قریب به مضمون نامه را این چند سطر را ننوشتم، گریستم باشد برای آن لحظاتی که نیستم آورده است نامه برایت، کبوترم اینک کبوترم به فدایت، برادرم دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم جز پاره‌های دل چه دلیلی بیاورم آهنگ واژه‌ها دل از او برد ناگهان برگشت چند صفحه به ماقبل داستان یادش به خیر، دست کریمانه‌ای که داشت سر می‌گذاشتیم به آن شانه‌ای که داشت یک شهر بود در صف پیمانه‌ای که داشت همواره باز بود درِ خانه‌ای که داشت هرچند خانه بود برایش صف مصاف جز او کدام امام زره بسته در طواف اینک دلم به یاد برادر گرفته است شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است شعری که چشم حضرت مادر گرفته است «از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد» اینک برو که در دل تنگت قرار نیست خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست راهی برای لشکر شب جز فرار نیست پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟ مبهوت گام‌هاش، مقدس‌ترین ذوات می‌رفت و رفتنش متشابه به محکمات بغض عمو درون گلو بی‌صدا شکست باران سنگ بود و سبو بی‌صدا شکست او سنگ خورد سنگ، عمو بی‌صدا شکست در ازدحام هلهله او... بی‌صدا شکست این شعر ادامه داشت اگر گریه می‌گذاشت... ▪️عقیق شعر @aghighpoem
  شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟  اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟  خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی  با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟  تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت  قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟  چهره ی زهرایی ام زیباست اما یک رجز  روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟  شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه  در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟  وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت  بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟  پیکرم شاید سم این اسب ها را خسته کرد  یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟  دامنت امروز یک باغ پر از گُل شد بیا  روی این دامن گلی پرپر نمی خواهی عمو؟  ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است شوق جان دادن رها از هر ملالش کرده است تا نقاب از رو بگیرد زاده ی شیر جمل لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است در خیال خام آخر می دهد سر را به باد هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است جسم خاکی دست و پاگیر است وقت پر زدن اشتیاقی ، دست و بالش را وبالش کرده است چشم شور تیغ و نیزه قامتش را زخم زد تیر در چله چه با این خط و خالش کرده است استخوان سینه اش با کینه از هم باز شد این جدایی ها  مهیای وصالش کرده است گرچه عطشان است اما زخم های پیکرش دشت را سیراب از خون زلالش کرده است آه از آن ساعت که آن صورت به خاک افتاد آه رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است کوه می آید ولی دستی گرفته بر کمر داغ تو ای ماه چون اکبر هلالش کرده است ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
باده ها سرمست چشم می فروش او شدند موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشراست رعدها سرباز لبهای خموش او شدند زهر نوشاندند براو جعده های نیزه دار نیزه ها گریان جسم سبز پوش او شدند قد و بالایش شبیه ساقی این دشت شد تیغ های تشنه یعنی جرعه نوش او شدند سخت جان داد و دل دلسنگها را آب کرد سنگها گریه کنان سخت کوش او شدند شعر لایوم کیومک خواند با پهلوی زخم کوچه ها وصل به گودال از سروش اوشدند روی نی ماه عسل می رفت داماد حسین در کنارش عون و اکبر ساقدوش اوشدند ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
اشعار شب ششم محرم 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/127183 ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
حسن جوان شد و از عرشِ خیمه‌ها آمد نماز ظهر شد و ماهِ کربلا آمد تو قاسم‌بن‌علی یا ‌یَلِ یَلِ جَمَلی؟! همینکه آمدی انگار مرتضی آمد زره نپوش، که جوشن‌کبیر می‌خواهی برای حرز تو از آسمان دعا آمد که گفته یک نفری؟ ای سپاه یک‌نفره! برای یاری من لشکر خدا آمد همینکه نامه‌رسانِ من از مدینه شدی دوباره عطرِ نفس‌های مجتبی آمد برو به جنگِ سپاهی که دشمن حسن‌اند من اِن‌یَکاد شدم تا تو را نظر نزنند رجز بخوان که رجزهایت اقتدار من است بگو که «اِبن‌ِحسن» بودن افتخار من است صدایی از نجف آمد زمان بدرقه‌ات که گفت این نوه‌ام تیغ ذوالفقار من است رسید مادرم از عرش و گفت با پدرت شبیه تو پسرت نیز رازدار من است و ناله‌ی پدرت از میان کوچه دوید حسین گریه کن؛! این روضه یادگار من است نگاه خیسِ تو می‌گفت: وقت پرواز است که بام سرخ شهادت در انتظار من است حرم سیاه به تن کرد، از حرم رفتی به شوقِ بوسه به دستان مادرم رفتی کمی گذشت، شنیدم فغان میدان را صدای هلهله‌های سپاه شیطان را غبار معرکه می‌گفت آسمان ابری‌ست نگاه ابری من دید، سنگ‌باران را سرِ تلاوتِ تو اختلاف افتاده ببین به دست همه آیه‌های قرآن را به خاطرت به تنم می‌خرم؛ کمی دیگر شبیه پیکر سرخت سُمِ ستوران را چه روضه‌ای؛ ملک‌الموت نیز حیران است میان جسمِ تو پیدا نمی‌کند جان را زیادتر شدی اما چقدر کم شده‌ای چقدر روضه شدی؛ مثل مادرم شده‌ای ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
در پی اهانت به قرآن کریم یک زمان «سلمان رشدی» ، یک زمان اصحاب فیل تا ابد بر هر که حرمت بشکند “لَعناً وَبیل” برهه‌ای «سَلوان مومیکا» ، دوره‌ای هم “بو لهب” دیده چشم روزگاران بی‌شمار از این قبیل مدعی در چنته‌اش حرف حساب‌ی بود اگر عشق را آتش نمی‌زد ، “نحن أبناء الدلیل” خواه دوشادوش شیطان ، خواه در آغوش حق انتخابش با خودش ، “إنا هدیناه السبیل” آنچه که آتش کشیدند آفتاب است آفتاب کی؟ کجا؟ تاثیر دارد هُرم آتش بر خلیل؟ ما شنیدیم و حواریون ز بالا دیده‌اند شخص عیسی(ع) هم به این آیات می‌بندد دخیل باز هم بر اهل جهل و غفلت و بغض و حسد آرزو دارم ‌بتابد نور اسلام اصیل ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی بدون جسارت نرفت از گودال چه سفره ای ست همه فیض می برند از آن ... مجموعه صوتی بخش اول شعرخوانی ▪️عقیق شعر @aghighpoem
هدایت شده از عقیق
🔺اکرامی: شعر و شاعر ائمه(ع) نباید تک ساحتی باشد «محمود اکرامی» شاعر شعر عاشورایی: 🔹۴ دورانی که شعر عاشورایی طی کرده شامل؛ دوران شعر تبیینی، دوران شعر توصیفی، دوران شعر عرفانی، دوران شعر اجتماعی ـ سیاسی است. 🔹من می‌خواهم واقعه کربلا را تعریف کنم، خیلی هم ساده تعریف کنم. حالا یک قدری که شعر و موسیقی به آن اضافه کنم، خود واقعه آنقدر سوزناک است که اگر قرار باشد اشک من در بیاید، درمی‌آید. لازم نیست دیگر چیزی قاطی‌اش کرد. 🔹شعر اجتماعی ـ سیاسی عاشورایی می‌گوید این کسی که ظلم می‌کند به مستأجرش شمر است. آن کسی که پول پیش اضافی هم می‌گیرد شمر است. یعنی واقعه عاشورا را می‌آید با شرایط روز پیوند می‌دهد. کل یوم عاشورا کل ارض کربلا./تسنیم ✅کانال عقیق @aghigh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد مهتاب را فلک به کف آفتاب داد چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحْم دید چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر اما به خنده باز تسلاّی باب داد او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخرش را در کجا پنهان کند.. ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخرش را در کجا پنهان کند.. ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
زره پوشیده از قنداقه، بی‌شمشیر می‌آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی‌تقصیر می‌آید! زبانش كودكانه‌ست و نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی می‌خوانم از چشمش كه با تكبیر می‌آید به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما نمی‌دانم چرا از دست دنیا سیر می‌آید! جهانی را شفاعت می‌كند با قطرهٔ اشكی كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر می‌آید بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟ که با خون دارد از زخم تو بوی شیر می‌آید بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر می‌آید ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی‌خواست، فرات! یک‌دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟! خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی بگذارید به سنّ علی اکبر برسد!! شعله‌ور می‌شود این داغ دوباره وقتی  شیر در سینه‌ی بی‌کودک مادر برسد زیر خورشید نشسته به خودش می‌گوید تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
در کربلا که موج زند آب روى آب  از قحط آب گشته به پا هاى و هوى آب   در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است  دارند کودکان حسین، آرزوى آب   دیگر فرات نیز نیارد به لب، خروش  کز غم، خروش، عقده شده در گلوى آب   پیدا بُوَد ز گریه‌ی لب‌تشنگان که هست  هر مشک آب، خشک و تهى هر سبوى آب   ترسم که شعله در حرم افتد ز گریه‌اش  زینب که از دو دیده گشوده است جوى آب   راه شریعه بسته و طفلى ز راه دور  بگْشوده است دیده‌ی حسرت به سوى آب   اصغر ز هوش رفته که چندی است این رضیع  نشنیده بوى شیر و ندیده است روى آب   تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگى  در خیمه‌ها روان شده در جست‌وجوى آب   زین تشنگى که سوخت «مؤید»! دل حسین بر خاک ریخت تا به ابد آبروى آب   ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
میان گریه‌ات لبخند ناب است چرا باور کنیم از قحط آب است؟... خدا در بند قنداقه تو را خواست علی همواره دستش در طناب است... علی هستی تو آخر، حرمله کیست؟ بزن پلکی که وقت فتح باب است به عکسِ وقتِ تشییع تنِ تو چقدر انجام دفنت پر شتاب است چه بهتر دفن بودی و نگفتند سه روز این جسم زیر آفتاب است... ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
هدایت شده از عقیق
اشعار شب هفتم محرم 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/127214 ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
گشودی چشم ، در چشم من و رفتی به خواب اصغر خداحافظ ، خداحافظ ، بخواب اصغر بخواب اصغر بدست خود به قاتل دادمت ، هستم خجل اما ز تاب تشنگی آسوده ‌ای از التهاب اصغر به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت بگریند اختران شب ‌ها به لالای رباب اصغر کبوتر گو  به نسوان مدینه با پر خونین خبر کن آنچه بو بردند  از وای غراب اصغر تو با رنگ پریده غرق خون ، دنیا به من تاریک کجا دیدی شب آمیزد، شفق با ماهتاب اصغر برو سیراب شو  از جام جدّّت ساقی کوثر که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر گلوی تشنه ی بشکافته ، بنمای با زهرا بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر الا  ای غنچه نشکفته پژمرده ، بهارت کو؟ چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر خراب از قتل ما شد  خانه دین مسلمانان که بعد از خانه دین هم ، جهان بادا خراب اصغر عمو سقای عاشورا ، خجالت دارد از رویت که بی دست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست بلی در شیشه ماند یادگار از گل، گلاب اصغر الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری جگرها می کنی –تا دامن محشر کباب اصغر تو آن ذبح عظیم استی که قرآن شد بدو ناطق الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر خدا چون پرسد  از حق رسول و آل در محشر نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حقِ مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تو را از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی «اَلا یا قوم اِن لَم تَرحَمُونِی فَارحَمُوا هذا....» برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی، به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem