بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيمِ
بيا تا قدر يکديگر بدانيم
که تا ناگه ز يکديگر نما نيم
چه آمد بر سر اقوام و خويشان
که گرديد جمعشان اينطور پريشان
چرا خواهر ز خواهر ميگريزد
برادر با برادر مي ستيزد
چرا دختر ز مادر ننگ دارد
پدر با بچه هايش جنگ دارد
نه پولدار را ز پولش لذتي هست
نه نا دار را به جايي عزتي هست
به خود آييد عزيزان راه کج شد
ازاينرو زندگاني ها فلج شد
چومردم را عوض شد زندگاني
شده اين زدگاني زنده ماني
به ظاهر خانه ها مان کاخ شاه است
درونش يک جهان اندوه وآه است
در و ديوارهاش کاشي و سنگ است
ولي هرخانه يک ميدان جنگ است
تمام خير و برکتها ورافتاد
طبيعت باهمه مردم درافتاد
دگراز بذل و بخشش ها خبر نيست
زانصاف و مروت ها اثر نيست
شده ناياب صفا و مهرباني
تعارف ها همه سرد و زباني
عموجان خاله جان ديگر نگوييم
براي مرگ هم در آرزوييم
يکي با سود پولهاي نزولي
رود مکه به اميد قبولي
يکي از کربلا و شام گويد
براي فخر بر اقوام گويد
يکي نازد به ماشين و به باغش
يکي باد تکبر در دماغش
تمام کارها گشته ريايي
نجابت شد عوض با بي حيايي
بزرگترها ندارند احترامي
به محتاجان نداريم اهتمامي
کسي را با کسي کاري نباشد
اگرکاري بود ياري نباشد
نه در فکر حلال و نه حرامند
همه دارند ولي نعمت زوالند
زبس حرص وطمع درسينه دارند
مدام باهم چودشمن کينه دارند
شرف را مثل کالا مي فروشند
برادر را برادرها بدوشند
هنوزبابا نمرده سر دماغ است
سرميراث دعوا داغ داغ است
چنين مردم دگر خيري نبينند
اگرقارون شوند بازهم همينند
خلاصه دوستان دانيدچکاريم
همگي برخرشيطان سواريم
بيا ييد راه ديگر پيش گيريم
سراغ ازاصل و ذات خويش گيريم
بياييد قدريکديگر بدانيم
غرور و کينه را از خود برانيم
بياييد دست يکديگر بگيريم
ضمانت نيست تا فردا نميريم
بـشـر حـافـی!
بشر حافی از وزرای هارون الرشید بود او در ابتدای امر مرتکب برخی از کارهای ناشایست می شد که بعداً به دست مبارک حضرت کاظم (علیه السلام) توبه نمود و پای برهنه به خدمت آن حضرت رسید و از آن روز به بعد به حافی ( پابرهنه) ملقب و مشهور گردید.
مرحوم محدّث قمی ( شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان) در کتاب اَلْکُنی وَ الْاَلْقاب و همچنین مرحوم محمد باقر موسوی خوانساری صاحب روضاتُ الجنّات نقل نموده اند که سبب توفیق توبه یافتن بشر حافی این بوده که وی در بین راه قطعه کاغذی یافت که در آن بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده بود و در زیر پای مردم قرار گرفته و به گونه ناخواسته پایمال شده بود بشر قطعه کاغذ را برداشت و تمیز نمود و چند درهم عطر خریده و آن را خوشبو نمود و در شکاف دیواری قرار داد پس در خواب دید که گوینده ای خطاب به وی می گوید: “ ای بشر! مرا خوشبو و پاکیزه نمودی من نیز تو را طیِّب و پاکیزه در دنیا و آخرت قرار می دهم.” پس به هنگام صبح توفیق توبه برایش حاصل شد.
[ محمد حسین محمدی ، هزار و یک حکایت قرآنی، نیلوفرانه ، چاپ دهم ، ۱۳۹۴ ، ص ۳۱ . ]
https://eitaa.com/ah19620317
آیت الله بهجت (ره):
در هرکار خیری خود را به قدر نخود هم که شده شریک کنید،
💫شاید همان کارخیر و بی ریا قبول و باعث نجاتتون شد.
⭕ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق آور است
(توفیق زیارت، رفیق خوب، همسر و فرزند خوب و..
🌺 انجام کارخیر اول ، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه..
🌻در حدیث داریم فرزند صالح میخواهی زیاد صدقه بده..صدقه دادن زمینه نسل صالح است..
❗️صدقه تا هزار سال و تا ۷ نسل روی انسان اثر میگذارد...
🌺☘🌺☘🌼☘🌺☘🌺
📗فضائل الصدقه/ مهدی قاضی زاده
@nasimemarefat
➕️سید بن طاووس در کتاب شریف اقبال، در فضیلت صد مرتبه قرائت کردن سوره مبارکه توحید، روایتی را ذکر کرده است:
هر که در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره توحید را بخواند، این عمل در قیامت برای او نوری باشد که او را به بهشت بکشاند.
🌙طبق تقویم امروز آخرین جمعه #ماه_رجب است.
▪️ @Tasbihat_ir کانال تسبیحات
روح بزرگ! / روح مقدس!
حسین بن علی علیه السلام یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد تن به زحمت می افتد، و روح که کوچک شد تن آسایش پیدا می کند. این خود یک حسابی است. ابن عباس ها بیایند نهی کنند، مگر روح حسین اجازه می دهد؟! (ابوطیّب مُـتَـنَـبّی) شاعر معروف عرب شعر خوبی دارد،می گوید:
و اذا کانت النفوس کبارا تعبت فی مرادها الاجسام
می گوید وقتی که روح بزرگ شد جسم و تن چاره ای ندارد جز آنکه به دنبال روح بیاید،به زحمت بیفتد و ناراحت شود.اما روح کوچک به دنبال خواهشهای تن می رود، هر چه را که تن فرمان بدهد اطاعت می کند. روح کوچک به دنبال لقمه برای بدن می رود اگر چه از راه دریوزگی و تملُّق و چاپلوسی باشد.روح کوچک دنبال پُست و مقام میرود و لو با گرو گذاشتن ناموس باشد. روح کـوچـک تن به هر ذلـت و بـدبختی می دهد بـرای ایـنکه می خواهد در خانه اش فرش یا مبل داشته باشد، آسایش داشته باشد، خواب راحت داشته باشد. اما روح بزرگ به تن ، نان جو می خوراند، بعد هم بلندش می کند و می گوید شب زنده داری کن.
... روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا، سیصد زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسبها لگد مال می شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد. وقتی که روح بزرگ شد، به تن می گوید من می خواهم به این خون ارزش بدهم.
( حماسه حسینی ج۱، استاد شهید مرتضی مطهری ، قم ، صدرا ، چاپ نودم ، ۱۳۹۵ ، ص ۳۱) https://rubika.ir/asrebidar
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.آل عمران / ۲۶ . بگو: اى خدا [در عيان و نهان]
تويى مالكالملك [كلّ جهان]
به هركس كه خواهى دهى سرورى
[و بستانى از هركه خواهى سرى]
به هركس كه خواهى تو عزّت دهى
و آن را كه خواهى به ذلّت نهى
به دستت بُوَد خير [هر دوجهان]
همانا به هر چيز دارى توان
https://eitaa.com/ah19620317
وقتی خواستِ خدا باشه،راضی می شم!
یک شب ، نیمه های شب از خواب بیدار شدم . علی آقا پاورچین ، پاورچین ،طوری که کسی را بیدار نکند،از تراس بیرون آمد،از کنار ما آهسته آهسته گذشت،و رفت توی هال ،فکر کردم زود بر می گردد. خیلی منتظر شدم. بر نگشت. بلند شدم و به دنبالش رفتم . توی هال بود . داشت نماز می خواند. سر به سجده گذاشته بود و گریه می کرد. شانه هایش می لرزید.طوری که متوجه نشود،پشت سرش نشستم. تکیه دادم به دیوار . چه دل پُری داشت؛ مظلومانه و جان سوز گریه می کرد. دلم برایش سوخت. تا به حال علی آقا را این طور ندیده بودم. منتظر شدم تا بالاخره سر از سجده برداشت . آهسته ، طوری که فقط خودش بشنود،گفتم: « علی جان ... » برگشت طرف صدا ، یکه خورد . با تعجب گفت : « فرشته!» جواب دادم : « جانم!» پرسید: « اینجا چه کار می کنی؟» خوابم نمی بره. باز حالت بده؟ حالم بد نبود. گفت : « می دانم حالت خوش نیست . می دانم خیلی سخته . تو الان به خدا نزدیک تری. برام دعا کن.» با تعجب نگاهش کردم. توی صدایش هنوز پُر از گریه بود . گفت : « خدا به جهاد گرا وعدة بهشت داده . خوش به حال امیر،با چهار ماه جهاد ، اجر و پاداششِ گرفت. فکر کنم من یه مشکلی دارم . من رو سیاه هفت ساله تو جبهه ام ، اما هنوز سُر و مُر و گنده و زنده ام.» با بغض گفتم : « علی ، ناشکری نکن. » سر دردِ دلش باز شد. (گفت: ) دروغ نمی گم فرشته. خدا خودش می دانه . من نمی خوام تو رختخواب بمیرم. می دانم بالاخره جنگ دیر یا زود تمام میشه و همه بر می گردن سر خانه و زندگی خودشان. ماها که می مانیم روزی صد هزار بار از حسرت می میریم و زنده می شیم. گفتم : « علی آقا ، این حرفا چیه ! راضی به رضای خدا باش.» گفت : « تو هستی ؟ » با اطمینان گفتم : « بله که هستم . » با خوشحالی پرسید: « اگه من شهید بشم ، باز راضی ای؟ ناراحت نمی شی؟ » کمی مکث کردم بالاخره جواب دادم. ناراحت چیه؟! از غصه می میرم. تو همسرمی،عزیزترین کَسَم، نیمی از وجودم، ما همدیگر رو دوست داریم. بابای بچه می . اصلاً فکرش هم برام سخته. اما وقتی خواست خدا باشه ، راضی می شم.تحمل می کنم. یک دفعه خوشحال شد. زود پرسید:« واقعاً؟!» ...
[ گلستان یازدهم ، خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان، تهران، سوره مهر ، چاپ سوم ، ۱۳۹۵،ص۲۲۴ و ۲۲۵ ]
https://eitaa.com/ah19620317
✨ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
💐هر کس خوراکش اندک باشد بدنش سالم و دلش نورانی و با صفا خواهد بود و هر کس پر خوری نماید بدنس بیمار و دچار قساوت قلب و سنگدلی خواهد شد.
📚تنبیه الخواطر،ص ۲۸
🌺🥀🌹https://t.me/ahmad19620117