31.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرغ_کرانچی
#فست_فود
شیر 2 پیمانه
کره ذوب شده 1 ق س
سینه مرغ 100 گرم
چیپس 60 گرم
آرد 1 پیمانه
تخم مرغ 2 عدد
ابتدا درون یک ظرف 2 پیمانه شیر را با 1 قاشق سوپ خوری کره ذوب شده خوب مخلوط می کنیم سپس 100 گرم سینه مرغ فیله شده را درون مخلوط شیر و کره قرار می دهیم و به مدت 2 ساعت درون یخچال قرار می دهیم تا مواد خوب به خرد مرغ برود سپس 60 گرم چیپس را آسیاب می کنیم و بعد از آن مرغ را ابتدا درون آرد سپس درون تخم مرغ هم زده و بعد درون چیپس خرد شده قرار می دهیم و در سینی فر می چینیم سپس به مدت 20 دقیقه درون فر با دمای 200 درجه سانتیگراد یا 400 درجه فارنهایت قرار می دهیم تا پخته شود و در انتها آن را سرو میکنیم.
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]
❤️🍃❤️
#هردوبدانیم
آیا میتوانید #منشوراخلاقی در #گفتگو را بگویید❓
✍مهمترین منشور اخلاقی در گفتگو:
‼️پرهیز از توهین به همسر وخانواده اوست
‼️پرهیز از غیبت است.
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]
#تربیت_فرزند
اگر کودک👶🏻 زیر سه سال کلمهٔ زشت به زبان آورد؛
✅ در اکثر مواقع سعی کنید که نشنوید و خود را به نشنیدن بزنید
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]
#والدین_آگاه_بدانند
‼️بعضی از والدین در مقابل اشتباه کودکشان
در مقطع سنی هفت سال اول میخواهند
✍ با پند و اندرز کلامی به آنها آموزش دهند
👈در حالی که در این مقطع سنی، این نوع پند و اندرز اثر لازم را ندارد. ‼️
✍بلکه باید بستر پند و اندرز را ایجاد کرد.
🔻قصه، فیلم، کارتون
🔻و بازی کردن با کودک
نمونههایی از بستر #پند و #اندرز است.
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]
#شعرکودکانه
#شعرحسنی😍
حسنی ما یه بره داشت
بره شو خیلی دوست می داشت
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
دس کوچولو، پا کوچولو، پشم تنش کرک هلو
خودش سفید سمش سیا، سرو کاکلش رنگ حنا
بچه های اینور ده، اونور ده، پایین ده، بالای ده
همگی باهاش دوست بودن
صبح که میشد از خونه در می اومدن
دورو برش جمع می شدن، پشمهاشو شونه می زدن
به گردنش النگ دولنگ، گل و گیله های رنگارنگ.
سینه ش جلو. سرش بالا، قدم می زد تو کوچه ها، نگاه می کرد به بچه ها
یه روز بهار
باباش اومد تو بیشه زار
داد زد :آهای حسن بیا کجایی بابا؟
بره تو بیار ، خودتم بیا.
قیچی تیز
پشم سفید
بره رو گرفت، پشمهاشو چید
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
شد جوجهء پرکنده
همگی زدن به خنده
پیشیه می گفت :
- تو بره ای یا بچه موش لخت راه نرو، یه چیزی بپوش
حسنی ما ،
شونه ش بالا،
سرش پایین
قدم می زد تو کوچه ها
نگاه می کرد روی زمین.
ریسید و تابید و کلاف کرد
شست و تمیز و صاف کرد
منظم و مرتب
پیچید توی چادر شب
ادامه دارد.......
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]
✨🌳 روباه و کشاورز 🌳✨
در زمانهای دور، روباهی زندگی میکرد که بسیار عاقل بود. او همهچیز میدانست. او میتوانست بگوید چرا پرستوها وقت بهار میآیند. او میدانست چرا ستارهها شبها دیده میشوند. اما نمیتوانست بگوید چرا آدمها اینطوری بودند و دلیل کارهایی را که انجام میدادند، بگوید. او تقریباً هیچ انسانی ندیده بود. او در چمنزار زندگی میکرد و آدمها در مزرعه.
یک روز روباه به سمت مزرعه آدمها حرکت کرد. مزرعه خیلی از چمنزار فاصله نداشت. او میخواست درباره آدمها چیز یاد بگیرد.
وقتی به نزدیکی مزرعه رسید، کنار آن نشست. آن تکه زمین شبیه چمنزار او بود؛ پوشیده از علف و سبزه. با خودش فکر کرد آدمها هم باید در چمنزار زندگی کنند. آدمها هم باید مثل روباهها زندگی کنند.
تا یک کشاورز از خانهاش بیرون آمد، روباه توی بوتهها پنهان شد و کشاورز چه کار کرد؟ او شروع کرد به کندن زمین. کشاورز علفها را کند.
روباه به خودش گفت: «چه مرد نادانی! سبزهها را خراب کرد. از قرار، آدمها به اندازه روباهها با هوش نیستند.»
او به چمنزار برگشت و برای همه از باهوش نبودن آدمها گفت. روز بعد، روباه به مزرعه برگشت تا ببیند آدمها، دیگر، چه کارهایی انجام میدهند! او دوباره با آمدن کشاورزی پنهان شد. کشاورز شروع کرد به پاشیدن دانههای گندم.
روباه بلند گفت: «باورم نمیشود. او دانههای خوب را توی خاک پرت میکند! از قرار آدمها به باهوشی روباهها نیستند.» بعد به چمنزار برگشت و به همه گفت که آدمها کودنترین موجودات روی زمیناند. هفتهها گذشت. روباه فکر کرد شاید کشاورز عاقل شده باشد.
او به سمت همان زمین قبلی رفت، اما زمین تغییر کرده بود. حالا زمین پر بود از خوشههای طلایی گندم. روباه شک کرد که نکند اینجا زمین دیگری باشد. بعد او دید که کشاورز بیرون آمد و او چه کار کرد؟ کشاورز شروع کرد به کندن خوشههای گندم.
روباه داد زد: «ای مرد نادان! او این همه گندم زیبا دارد و همه آنها را مثل علف هرز میبرد. دیگر نمیتوانم تحمل کنم.» او برگشت به چمنزار. آن شب، روباه نتوانست بخوابد. او به کشاورز فکر میکردو این که شاید کشاورز برای کارهایش دلیلی داشته باشد.
بنابر این بلند شد و به مزرعه برگشت. مزرعه خالی بود اما نوری از کلبه کشاورز به بیرون میتابید.
روباه از پنجره نگاهی به داخل انداخت. او دید که کشاورز دانهها را آسیاب و به آرد تبدیل میکند.
او دید که همسر کشاورز آرد را داخل ظرف ریخت . کمی بعد، کشاورز و همسرش داشتند نان گرم و تازه میخوردند.
روباه که دهانش آب افتاده بود، بالاخره فهمید که کشاورز چه قدر عاقل و باهوش است.
#قصه
🌳
✨🌳
🌳✨🌳
🌸🍂🍃🌸
@Ghesehaye_koodakaneh
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]
1_1041783159.mp3
11.03M
🎙 #ارتباط_موفق ۹
💠 حتماً انسانها میفهمند، حتی اگر تو نقش بازی کنی.
۱ـ زمانهاییکه موفق میشوند و تو حسادت میکنی!
۲ـ زمانهاییکه گرفتار میشوند و تو در درونت خوشحال میشوی!
۳ـ زمانهاییکه در سختیها میتوانی کمکشان کنی، اما همهی توانت را بکار نمیگیری!
۴ـ زمانهایی که به مقامی میرسی و نگاهت به دیگران، تغییر میکند!
⬅️ و حتماً از تو دور خواهند شد!
🔸 #استاد_شجاعی
🔸 #آیتالله_جوادی_آملی
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
با ما درڪانال آهنگ زندگے همراه باشید
📱Join╰➤ [• @farnaonline •]