eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
32.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم سینمایی کودکانه و خاطره انگیز کلاه قرمزی و پسرخاله قسمت چهارم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸 https://eitaa.com/ahangmazani/16324 قسمت سوم👆
4_5994769232674427267.mp3
8.33M
فارسی مهدی احمدوند🎤 جدید 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5994769232674427224.mp3
5.94M
مجید حسینی🎤 صیاد آ شکارچی وره دارمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5879794478578931417.mp3
4.96M
ابی عالی🎤 🎶آموزگار 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت نوزدهم فرداش وقتی ناهار خوردند و کمی استراحت کردند فاطمه به رضا گف
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت بیستم فاطمه بعد از رفتن به خونه ی فرزانه و دیدن رفتار پدر و مادر فرزانه و برخورد زیبای فرزانه راضی به این وصلت شد و در دلش به رضا آفرین گفت که بر عکس پدرش آدم شناس بود و همون اول یه دختری رو انتخاب کرد که همه چی تموم بود خانواده ای مرفه اما با تواضع دختری زیبا و خوش اخلاق که در محله ای اعیان نشین ساکن بودن اما رفتارشون ساده بود موقع خداحافظی پیرزنی که روی یه ویلچر نشسته بود از اتاق زیر پله به فاطمه اشاره زد که بره پیشش فاطمه هم جریانو به مادر فرزانه گفت مادر فرزانه گفت این پیرزن مادر شوهرم هست و متاسفانه قدرت تکلمشو از دست داده و با لبخندی گفت احیانا از شما خوشش اومده میخواد از نزدیک تورو ببینه فاطمه گفت ایرادی نداره بظاهر زن مهربونی بنظر میاد فاطمه خواست بره پیش پیرزن اما مادر فرزانه با شرمندگی گفت اگه دوس دارین میتونین برین پیشش ولی این پیرزن چون حواس درست حسابی نداره شاید پیله کنه که حتما تا فردا پیشش بمونید و اگه نمونید زمین و زمانو به هم میدوزه ما هم بخاطر احترام بهش نمیتونیم مانعش بشیم فاطمه گفت من که شب نمیتونم بمونم و با اشاره به سارا گفت این خانمو هم باید برسونم خونه ش از دور با مادر بزرگ فرزانه احوالپرسی کرد و ازینکه نتونست بره پیشش با اشاره سر و دست عذرخواهی کرد اما پیرزن عصایی که در دست داشت را محکم به زمین می کوبید و از فاطمه میخواست که حتما بره پیشش در همین لحظه پدرفرزانه اومد بیرون و با دیدن مادرش که عصا بر زمین میکوبه با مهربانی گفت چیه مادرجان تو باز به یاد شوهرت رفتی اتاق قدیمی؟ چرا نیومدی پیش مهمونا پیرزن دوباره با عصبانیت عصاشو کوبید به زمین پدر فرزانه گفت چشم مادرجان این خانما دیگه دارن با ما فامیل میشن اینقدر میان پیشت می مونن که هم خودشون خسته بشن و با چشمک و لبخندی سمت فاطمه و سارا ادامه داد هم تورو خسته کنند فاطمه خندید و به سارا گفت بریم دختر تا هوا تاریک نشده فاطمه موقع برگشتن به سارا گفت فرزانه جونو چی دیدی سارا وقتی علاقه ی فاطمه رو دید و به فرزانه جون گفتنش دقت کرد گفت خیلی هم عالی بودن اما وقتی فاطمه قسمش داد که حرف دلشو بزنه سارا گفت نگران نشو ولی من حس کردم مادربزرگ یچیز مهمی میخواست بگه فاطمه گفت نگران نیستم پیرزن ها معمولا این ویژگی رو دارن گاهی حرفهایی میزنن که نباید بزنن ولی برخوردشونو دیدی چقد با احترام باهاش رفتار میکردن سارا گفت انشاالله خیره فاطمه گفت حتما اینمدت ها این خانواده مارو دعوت میکنن یا ما به بهانه ی گرفتن جواب میریم خونه شون وقت برای حرف زدن با اون پیرزن زیاده الکی به دلت بد راه نده خواهرشوهرررر سارا اما فکرش نگران بود نگران فاطمه که می دونست با چه سختی و مشقتی رضا رو به اینجا رسونده و البته نگران رضا هم بود چون رضا ذاتا آدم خوبی بود ولی کمی ساده بود و بقول خودش رک بود اما رضا رک نبود بلکه به آداب معاشرت اجتماعی بی توجه بود اما سارا دوستش داشت و لااقل دلش میخواست رضا در زندگیش موفق بشه سارا وقتی رفت بهزیستی تا صبح نتونست بخوابه و به این قضیه فکر کرد که چرا مادرشونو به نوعی ازشون پنهان کردن و آخرشم مشخص بود مایل نیستن فاطمه به اون پیرزن نزدیک بشه حدود چهار پنج روز بعد فاطمه با خوشحالی اومد دنبال سارا و گفت نگفتم بهت که خانواده ی خوبی ان سارا گفت کیو میگین فاطمه گفت مادر فرزانه جون منو دعوت کرد ازم خواست تورو هم حتما با خودم ببرم میدونی چی گفتن سارا گفت مگه چی گفتن فاطمه گفت به من تاکید کردن داری میای حتما اون دختر خوشگله رو با خودتون بیارین پسرخاله ی فرزانه مهندس جواد قراره بیاد اینجا سارا گفت چرا خوشحالین حالا فاطمه گفت اینا وقتی به کسی میگن مهندس ببین چقد آدم رده بالاست سارا گفت باشه منم کنجکاوم بریم اون پیرزنه رو ببینیم فاطمه گفت ای بابا تو هنوزم بفکر اون پیرزنی اصلا تو برو پیش پیرزنه منم میرم پیش فرزانه جونم وقتی رفتن خونه ی فرزانه نه خبری از مهندس جواد بود و نه پیرزنه به گفته ی مادر فرزانه مهندس جواد به دلیل یه مسافرت کاری پیش بینی نشده رفت اروپا و پیرزن هم رفت خونه ی دخترش یعنی عمه بزرگ فرزانه خانم که تو تهران زندگی میکنن اون روز هم به فاطمه و سارا خوش گذشت و بعد از پذیرایی مفصل و گفتگو های صمیمانه به طور ضمنی به فاطمه جواب مثبت دادن http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 👇👇
ادامه ی قسمت بیستم داستان🌸گم شده در تاریکی🌸 و گفتن فقط چون ما احتمالا باید بریم اروپا هرچه سریعتر مقدمات ازدواج رو فراهم کنیم و مراسم عقد بمونه برای برگشتنمون فاطمه هم با ذوق و شوق قبول کرد و گفت انشاالله دو سه روز بعد من و رضاجان میایم برای خرید و صحبت در مورد مهریه و شیربها مادر فرزانه گفت ما اصلا به مهریه و شیربها اهمیت نمیدیم مهم اینه که این دوتا جوون همدیگه رو بخوان موقع برگشتن سارا صدایی از زیر پله شنید ولی وقتی به مادر فرزانه گفتن گفت احتمالا گربه ی مادرجونه چون صاحابش نیست بیقراری میکنه منم از گربه بدم میاد ولی به فرزانه میگم غذاشو بده صبح فردا سارا به بهانه ی خرید جزوه ی کنکور از بهزیستی اومد بیرون و مستقیما رفت پیش خونه ی فرزانه و از یکی از همسایه ها در مورد فرزانه و خانواده اش پرس و جو کرد اما گفتن کسی به این اسم نمیشناسن و احتمالا اون مستاجر جدیدی ها هستن سارا وقتی مطمئن شد که خونه ی فرزانه استیجاری هست به یاد حرف پدر فرزانه افتاد که میگفت خونه ی زیرپله خونه ی قدیمیشون هست و مادرش به یاد ایام قدیم رفته بود اونجا در صورتی که گفته بود پدرش حدود بیست سال پیش فوت کرده اما با حرفایی که همسایه شون زد بهشون شک کرد و این خبر رو به فاطمه داد اما فاطمه باورش نشد و گفت تو اشتباه میکنی چون رضا رفت تحقیق سر کوچه شون از هرکسی پرسید ازشون تعریف کردن بعد با خنده گفت قرار بود خواهرشوهر بازی در نیاری ولی الان داری هووو بازی در میاری حسادت نکن خودم برات یه شوهر پیدا میکنم از رضامون بهتر اصلا چرا راه دور بریم همون مهندس جواد ظاهرا خیلی آدم با کلاسیه که کوچکترین سفر کاریش اروپا و آمریکاست سارا اما هرچه بیشتر تحقیق کرد زوایای تاریک بیشتری از زندگی فرزانه پیدا کرد اما بخاطر حرفی که فاطمه بهش زد به فاطمه چیزی نگفت و پیش خودش گفت شایدم همسایه ها شون از سر حسادت این حرفارو میزنن ادامه دارد... نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_6012848871737134747.mp3
7.84M
ابوالفضل محمدپور🎤 کوه به کوه بوردمه نامه بشتمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
5_6127499128168514613.mp3
3.03M
کسی که روی تو دیده ست حالِ من داند که هر که دل به تو پرداخت، صبر نتواند مگر تو روی بپوشی وگرنه ممکن نیست که آدمی که تو بیند، نظر بپوشاند هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد دلش ببخشد و بر جانت آفرین خوانَد چه روزها به شب آورد جانِ منتظرم به بوی آن که شبی با تو روز گرداند به چند حیله شبی در فراق روز کنم و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند به دست رحمتم از خاکِ آستان بردار که گر بیفکنی ام، کس به هیچ نستاند چه حاجتست به شمشیرِ قتل عاشق را حدیث دوست بگویش که جان برافشاند پیام اهل دل‌ است این خبر که سعدی داد نه هر که گوش کند معنی سخن داند انتخاب شعر:Arghavan 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5778189618373468742.mp3
4.53M
سنتی شبانگاهی علیرضا قربانی🎤 مرا ببخش 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁کانال آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999166072299721567.mp3
4.34M
محسن شربتی🎤 لالایی شبونه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم 😔 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی و نوعدوستی را در این کلیپ ببینید و لذت ببرید 😍 خانواده این گوزن تو باتلاق گیر افتادن اونم اینجوری اومده تو جاده از آدما کمک میخواد🥺 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد باید جیگرو اینجورے برات ڪباب ڪنه☺️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ پنجشنبه🌞 🖼 ۱۰ ملاره ماه ۱۵۳۵   تبری ۹ آذر  ۱۴۰۲ شمسی ۳۰ نوامبر  ۲۰۲۳میلادی ۱۶ جمادی الاول ۱۴۴۵قمری http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀🍁کانال آهنگ مازنی🍁🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999166072299721577.mp3
8.95M
فارسی عرفان طهماسبی🎤 چه کنم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه لوبیا کباب سنتی گیلان 🥰🍖. مواد لازم : نیم‌کیلو لوبیای تازه. دو‌عدد پیاز متوسط دو‌عدد گوجه یک عدد سیب زمینی یک‌قاشق رب گوجه نمک‌و‌ فلفل و‌ زردچوبه گوشت کبابی به اندازه دلخواه چاشنی این غذا : گلپر و سماق و آب نارنج و‌روغن زیتون است. مدت زمان پخت یک ساعت و نیم. نوش جان 😋 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶روزی که باهم‌شیمی مامدرسه تره یاده اون روزی که وارش وارسه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5999289827487388015.mp3
14.43M
قدرت آقامولایی🎤 🎶بانوبانو جانااا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا