eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
این عکس چقدر غم داره.....😭😔 AHANGMAZANI❤️ ❄️کانال آهنگ مازنی❄️
4_5819139249617768712.mp3
7.97M
مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مِهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی دل نشانی و گر غایب شوی در دل، نشان هست به گفتن راست ناید شرح حسنت ولیکن گفت خواهم تا زبان هست توان گفتن به مه مانی ولی ماه نپندارم چنین شیرین دهان هست برو سعدی که کوی وصل جانان نه بازاریست کان جا قدرِ جان هست AHANGMAZANI❤️ ❄️کانال آهنگ مازنی❄️
❤آهنگ مازنی❤
به نام آن خدا که مهربان است رحیم و خالق هر دو جهان است سخنرانی طنز آقاااااا خالاصه پس از شور و مش
به نام خداوند هوش و خداوند رای خداوند روزی ده و رهنمای سخنرانی طنز این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برگشت میکنه 😄به خیلی سال پیش بَیر نترس ۴۰ سال پیش شایدم بیشتر ☺️ آما شه خله سال آدم هسمّی و خَوِر نداشتمی 😊 و البت یحتمل بعد از این سخنرانی بدن مثله شده ی منو بالای کوه دماوند که سهله شاید نوک کوههای سراندیپ پیدا کنن اونم غیر قابل شناسایی😔 ولی درکه و به تنجر سر که نه در پای عزیزان بود بار گرانی است کشیدن به دوش خلاصه سر شمارو درد نیارم آقا تازه به ایام جوانی رسیده بودم و بقول گفتنی ها بنه ی سر نمی متم یکدست لباس ست گرفتم ۵۰۰ تا تک تومنی و گفتم الان دیگه کیج کیجائون برام غش میکنن لباس نو که دارم درسمم خوبه تیپ هم هعی بگی نگی کم بدک نیست از سمندون یه هوایی خوش تیپ تر بودم اسا جیف شه قرص دنی بود (شما یچیز دیگه بخونید ) به خواهرم سپردم که وقتی من رفتم به خونواده بگه که داداش زن میخواد بفکر سوروسات عروسی باشن خواهرم نیس بیجا حرف کش بود گفت کی ته خنه میاد منم که غرور مره سر هیت بود گفتم حالا که اینجوریه کاری میکنم کیجائون پاشنه ی در را از جا بکنن نگو 😝 خلاصه رفتم شهر و گفتم یه دورکی میزنمو در میان این غش کرده های حوری صفت و پری وش یکی را به همسری اختیار میکنم و تامام دختری که تو راه دبیرستانم نشون کرده بودم دیدم تو یه کتابفروشی کار میکرد و گفتم چه بهتر با یک تیر دو نشان میزنم هم ازدواج میکنم هم یک کار فرهنگی انجام میدم و بچه هامم همه کتابخون میشن رفتم کتابخونه آهاهاهاها مشتری چه خبر بود من مستقیم رفتم سمت فروشنده ی سمت چپی که همون دختره بود یَک دختر سفیدروی مقنعه ای و قد بلند بود و بسی هم خوش اخلاق سلام و احوالپرسی کردم و گفتم خانم ببخشید کتاب نود و سه دارید منتظر بودم که بگه نود و سه چیه و من هم در مزیتهای رمان ویکتور هوگو سخنسرایی کنم و سواد نداشته مو به رخش بکشم اما متاسفانه زد تو برجک ما و گفت از ویکتور فقط گوژپشت نتردامشو داریم یجوری گفت ویکتور که انگار ونه پِرِ خالقلی بود همینجور داشتم حرف میزدم و هرازگاهی دستی به موهایم میکشیدم و حس میکردم آمیتاب پاچان اون دوره ام دیدم یه پیرمرد با یه عینک بزرگ که قطر شیشه ی عینکش بَیر نترس نیم متر بود گفت چیکار داری منم به تته پته افتادم و گفتم کتاب میخوام گفت بیا پیش من اینجا فقط لوازم تحریره هیچی دیگه رفتم از لجش سه تا گوژپشت نتردام خریدم ادامه دارد چی جور هم😊 ارادتمند همگی شما -سید