eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
77.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
8.8هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت دهم وقتی جیران رفت خوابم برد نمیدونم چقدر خوابیدم که رسول بیدارم کرد
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت یازدهم یک ماه از اون روز گذشت و جیران نیامد تمام کوچه پس کوچه های شهر را گشتیم تمام دوستان و آشنایان را گفتیم که نشونی ازش بگیرن اما جیران آب شد و رفت زیر زمین رسول کم کم حالش بهتر شد و برگشت اما من دیگه به حال قبل بر نگشتم روزها توی خیابونها دنبال جیران میگشتم و شب ها دست خالی بر میگشتم گاهی نیمه شب ها خواب می دیدم جیران صدام میکنه و بی هوا می رفتم تو کوچه آقاجان و مادرم با اینکه از غم دلتنگی جیران قدشان خمیده و چشمشان کم سو شده بود ولی بیشتر حواسشون به من بود که لااقل منو از دست ندن ولی من از دست رفته بودم من با دست خودم خواهرم را که پاره ی تنم بود آواره کرده بودم دیگه دلیلی نداشتم که آرام باشم رسول خیلی هوای منو داشت و بخاطر دل من شهرها و روستاهای زیادی رو به دنبال جیران گشت اما او هم دست خالی برگشت اوایل به خودم میگفتم همینکه جیران زنده هست باز خداروشکر اما یواش یواش به این نتیجه رسیدم که مرگ عزیزان هر چند سخته ولی لااقل وقتی دلت گرفت یا دلت براشون تنگ شد می دونی باید کجا بری اما درد کسی که گم کرده ای داره رو فقط اونی میفهمه که گم کرده داشته باشه گمگشته دوتا داغ به عزیزانش میزنه یکی اینکه دیگه امید دیدنشو نداری و دوم اینکه نمیدونی وقتی دلت هواشو کرده باید کجا بری و به کی پناه بیاری این فکرها کار هر شبم شده بود و هرچه رسول و آقاجان و آنا تلاش کردند نتوانستن قانعم کنند که کاری است که شده و افسوس خوردن دردی را دوا نمیکند این داستان ادامه داشت تا روزی که زهرا ازدواج کرد زهرا مرا به عروسی اش دعوت کرد و گفت چون دارم به یه شهر دور میرم تو حتما باید باشی گفتم من بدون جیران حتی نمیتونم لبخند بزنم شگون نداره که تو عروسیت باشم زهرا حرفی زد که مجبور شدم تو عروسیش شرکت کنم زهرا گفت امروز تو جشن من باید جیران بود ولی نامردی کرد و رفت من ازش نمیگذرم مگر اینکه تو واسطه بشی با هق هق گریه هام بهش گفتم نگو این حرفو من باید چیکار کنم تا تو ببخشیش گفت باید تو عروسی من بخندی گفتم کار رو سخت نکن تو عروسیت شرکت میکنم ولی از من نخواه که بخندم گفت من شرطمو گفتم حالا اگه واقعا دوستش داری که بسم الله اگر هم دوستش نداری الکی ادای خواهرای دلسوزو در نیار هرچی خواستم بمونه تا براش توضیح بدم رفت و گفت یا تو عروسی می بینمت یا هر وقت جیران رو دیدم میگم که با من و او چه کردی اونروز برخلاف میل باطنی ام فقط و فقط برای راضی شدن جیران که نمیدونم زنده بود یا نه در عروسیش شرکت کردم داماد از یک شهر شمالی بود که دختر قشنگ ترک را انتخاب کرده بود و اونجوری که تو عروسی فهمیدم جون و دلش واسه زهرا می رفت من هم قاطی مهمانها نشسته بودم و گاهی بزور لبخند میزدم وقتی یکی از خواهران داماد اومد کنارم نشست و سر حرف را باز کرد فکر کردم داستان منو میدونه گفت حوصله داری با هم حرف بزنیم گفتم بله گفت ولی تو این سر و صدا نمیشه زحمت بکش بیا باغ با هم حرف بزنیم چون از اول عروسی حواسم به توست حتی یک حرکت هم نکردی و ظاهرا غمی داری که حتی تو این شلوغی هم دست از سرت بر نداشته صداش آرامبخش بود برام به همین دلیل قبول کردم وقتی رسیدیم ته باغ گفت انگار من شما رو یک جایی دیدم گفتم من از نیر (شهرمون) بیرون نرفتم گفت نمیدونم ولی چشات خیلی برام آشناست گفتم یعنی چی؟ گفت دقیق یادم نیست ولی بنظرم اطراف شهر خودمون بود همه جوره فکر میکنم شمایید ولی انگار زیادی شکسته شدید چون خیلی جوونتر بودید گفتم بخدا من ازین شهر بیرون نرفتم شمالو هنوز ندیدم گفت نمیدونم شایدم شما نبودید یکهو انگار کسی با چوب زده باشه تو سرم افتادم دختر بیچاره ترسید و سریع بغلم کرد گفت چی شده خانم گفتم چیزی نیست فقط یه چیزی ازت می پرسم قول بده که بین من و تو بمونه گفت باشه گفتم نه باید قسم بخوری گفت ما قسم خوردن برامون سخته گفتم برای ما هم آسون نیست ولی به جون برادرت که امروز لباس دامادی تنشه قسم بخور که حرفامون همینجا چال میشه گفت باشه وقتی قول دادم با قسم یکیه ولی حالا که اصرار میکنی باشه گفتم تو از سرگذشت من خبر داری یعنی کسی بهت درباره ی من چیزی گفته گفت نه به خدا خیالم جمع شد و پرسیدم اون دختری که منو باهاش اشتباه گرفتی اسمشو میدونی گفت نه فقط یادمه چندبار تو شهر دیدمش گفتم گدایی میکرد گفت نه اتفاقا ظاهر خوبی داشت و ظاهرا یه کاره ای بود گفتم درست تو چشام دقت کن شبیه من بود؟ گفت بله ولی اگه ناراحت نمیشی خیلی زیباتر و سفید روتر بود چون یکی دوبار بیشتر ندیدمش اما انگار شبیه تو بود که امروز اشتباه گرفتمت گفتم تا شهرتون چقدر راهه گفت با ماشین دو روز راهه ولی ماشین خیلی کمه http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌 👇👇
ادامه ی قسمت یازدهم 🌸داستان آوادان خاله🌸 گل از گلم شکفت و با هم دوست شدیم و ازش مشخصات خودشو شهرش و جایی که اون دختر رو دید گرفتم و برگشتیم تو عروسی شکر خدا عروسی زهرا هم بخوبی تموم شد و زهرا همراه داماد و مهماناش رفتند طرف شمال و منم برگشتم خونه دو سه روز بعد یک صبح زود چمدونی پر از لباس و وسایل شخصیمو آماده کردم وقتی آنا و آقاجان دیدند متوجه شدند که قصد سفر دارم با گریه و التماس از من خواستند بمونم اما گفتم بهتون قول میدم میرم و با حال بهتر بر میگردم رسول هم مخالف بود اما وقتی گریه های منو دید گفت باشه پس با هم می ریم گفتم من معلوم نیست کی برگردم به پای من جوونیتو هدر نده من هرچند از تو بدی ندیدم اما حلالت کردم و بخشیدم به خودت هرجور که دوست داری زندگی کن با اصرار زیاد از آقاجانم پول زیادی گرفتم و بطرف شهر شوهر زهرا حرکت کردم اما درست زمانی که سوار ماشین شدم رسول را دیدم که سوار مینی بوس شد و اومد کنارم نشست .گفتم چرا اومدی گفت ما هنوز زن و شوهریم و مجازم هرجا میری دنبالت باشم هرچه ازش خواهش کردم که بره پی زندگیش قبول نکرد من هم تو راه ماجرای خواهر شوهر زهرا و دیدن دختری شبیه من در شهرشون رو تعریف کردم رسول گفت آدرست ارزش اینهمه راه را نداره اما برای آوادان و خواهرش جیران حاضرم هر کاری بکنم وقتی رسیدیم شهر ، رسول فوری رفت مسافرخانه و یک اتاق گرفت و وسایلمان را گذاشت اتاق و گفت حالا این تو و این شهر و این من ؛ اینقدر می گردیم یا جیران را پیدا کنیم یا خودمون گم بشیم تازه داشتم معنی زندگی با رسول را درک میکردم من با یک سوء تفاهم بیخود شش نفر را آواره کردم آقاجان و آنا و جیران ، من و رسول و مادرش اما امیدوار بودم با جیران به شهرمون برگردمو این داستان غم انگیز تموم بشه به آدرسی که زهرا داده بود رفتیم و کار هر روزمون رفتن و نشستن در اونجا بود اما خبری نشد که نشد ازین ماجرا مدت ها گذشت و دار و ندارمان خرج شد اما خبری از جیران نشد رسول خسته شده بود و دلواپسی برای مادرش روز به روز بیشتر میشد و می دیدم بخاطر مادرش گاهی اشک می ریزد با خواهش و التماس راضیش کردم که بره پیش مادرش و من هم میرم پیش زهرا رسول رفت و من به سختی زهرا را پیدا کردم ادامه دارد ..... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5987869805800067314.mp3
3.65M
جانِ دلبر محمد کریمی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032952325159521512.mp3
9.81M
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق ای دیده ی بینا به حق وی سینه ی دانا بیا ای جان تو و جان‌ها چو تن بی‌جان چه ارزد خود بدن دل داده‌ام دیر است من تا جان دهم جانا بیا تا برده‌ای دل را گرو شد کشت جانم در درو اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا ای تو دوا و چاره‌ام نور دل صدپاره‌ام اندر دل بیچاره‌ام چون غیر تو شد لا بیا ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خَوش بیا ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا "مولانا" http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸کانال آهنگ مازنی🌸
4_6032952325159521523.mp3
9.42M
سنتی شبانگاهی محمد معتمدی🎤 همراه نسیم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
شفته سگ صنعتی و پیشرفته😂😂😂 83 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با افتخار شفته سگ شماره ی 84 😂😂😂 شفته سگ در مازندران معادل اسکُل هست البته با شدت بیشتر😜 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️تست پرواز موفق هواپیمای ایرانی سیمرغ👌😍 ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ چهارشنبه🌞 🖼 ۷ وَهمن ماه  ۱۵۳۴   تبری ۱۰ خرداد     ۱۴۰۲ شمسی ۳۱ مِی(مه)    ۲۰۲۳میلادی ۱۱ ذیقعده   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
4_6032952325159521578.mp3
9.08M
جعفر دادیان🎤 خدیجه جانا😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5845815897083617045.mp3
4.86M
ضامن آهو😍 ابی ابراهیمی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6032707782606590063.mp3
2.6M
سازو نقاره ی امام رضا(ع)😍 🌹السلام علیک یاامام رضا(ع)🌹 آرزوکن🫶 میلاد هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) مبارک باد😍😍😍 🎶AHANGMAZANI❤️