eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5861827990429634778.mp3
3.3M
من بچه پایین شهر 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت هشتم از بعداز ظهر دلم میخواست که بازهم بریم خونه ی دایی الیاس اما مادرم گفت درست
داستان 🌸ترس🌸 قسمت نهم داداشم گفت حالا مته رو خشخاش نذار آماده شین که دلم برای عروسی و جشن لک زده اونم عروسی پولدارها چه غذایی بخوریم گفتم شمام فقط بفکر شکمت باش داداش گفت عروسی بهترین قسمتش همین شام و ناهار است وگرنه آهنگو که تو خونه هم میشه گوش داد آهسته صدام زد و گفت یه لحظه بیا اینجا کارت دارم ترسیدم گفتم لابد باز مثل قدیما میخواد کتکم بزنه گفتم نمیام گفت بیا ضرر نمیکنی من هم درست مثل بچگیام طمع کردم و رفتم پیشش گفت میری از جیب بغل کیفم یه بسته هست میگیری هدیه ی من به توئه ولی پر رو نشیا فقط برای جشن و مهمانی های بزرگه من نمیدونستم هدیه اش چیه ولی گفتم یجوری میگی مهمانی های بزرگ که انگار ما هفته ای یه بار کاخ سعدآباد دعوتیم گفت حالا به جای بحث الکی برو بگیرش تا پشیمون نشدم و تا مامان نیومد دخل هردوتامونو نیاورد وقتی زیپ کیفشو باز کردم و بسته رو درآوردم داشتم شوکه میشدم هم ذوق کردم هم از داداشم خجالت کشیدم و هم تعجب کردم یه بسته که توش پر از لوازم آرایشی بود که فقط یکبار تو مدرسه تو کیف خانم معلممون دیده بودم بچه ها اسماشو دقیق میدونستن من حتی اسمشم نمیدونستم فقط ماتیکو میدونستم چیه یواشکی بردمش پشت ایووون گذاشتمو برگشتم صورتم از خجالت سرخ شده بود داداشمم چیزی نگفت روشو اونور کرد و گفت فقط زیاده روی نکن و آبروی مارو هم درنظر بگیر گفتم چشم داداش هیچوقت این محبتتو فراموش نمیکنم تو یکسال هرچی دلتنگمون کردی تو یه روز داری همه رو تلافی میکنی لبخندی زد و گفت نه مثل اینکه دوس داشتیااااا باز خجالت کشیدم و حرفی نزدم اما تا مادرم اومد یواش به مادرم گفتم و ازش قول گرفتم به روی داداش نیاره مادر با اینکه مخالف اینچیزا بود ولی وقتی دید ذوق دارم و میخندم خوشحال شد و گفت الهی همیشه همینجور شاداب و سرزنده باشی خدا داداشتو هم برامون نگه داره کمتر داداشی ازینکارا میکنه پس آبروشو حفظ کن گفتم چشم لباس بندری را دوباره پوشیدمو کمی صورت و لبمو قرمز کردم و کفش را که پوشیدم خودمم از قیافه م خوشم اومد تو آینه ی کوچولو وقتی خودمو دیدم نشناختم گفتم دختر تو چقدر خوشگل شدی داداشم پشت سرم بود و گفت ابلهانی که از خود تعریف میکنند در کتابها به خودشیفته معروفند گفتم دادااااااش گفت حقیقت را گفتم تو خواه پند گیر و خواه نگیر گفتم شعر مردمو خراب نکنی نمیشه؟ راه افتادیم به سمت خونه ی دایی الیاس و برادرم هم یک بسته دستش بود نمیدونستیم چیه و هرکاری کردیم هم نگفت ولی میدونستیم هدیه ی عروسی هست وقتی وارد شدیم دایی الیاس مثل همیشه برای ما از جاش بلند شد و مجددا مارا به همه معرفی کرد نگفت دستشون تنگه؛ پدر ندارند یا اینکه من بهشون کمک میکنم تو یه جمله مارا معرفی کرد که حتی خودمون هم ذوق کردیم گفت مهمونای عزیزم زن و بچه های داداشم هستند که لطف کردند و دعوت مارا قبول کردند ما از وقتی وارد شدیم متوجه شدم نگاه همه به من است مخصوصا دخترایی که دیشبم بودن یک سری از حسادت و یعده هم دوستانه به من خوشامد گفتن احمد با دیدن من ابتدا تعجب کرد ولی کمی مکث کرد و مجددا سلام و علیک کرد و گفت عذر میخوام نشناختمتون من ذوق کردم و تو دلم گفتم پس خیلی زیبا شدم که منو نشناخت شام خوردیم و بعد از شام درست مثل شب قبل احمد ما جوانها را به یک اتاق دیگه دعوت کرد داداشم دوست نداشت بیاد اما احمد اومد دست داداشمو گرفت و گفت بیا برای شما بندری میزنیم وقتی رفتیم اونور احمد بخاطر احترام به داداشم گفت اولین آهنگ باید به دستور شما باشه واقعا بندری دوست دارین؟ داداشم گفت فرقی نمیکنه شما هرجور راحتین آهنگ بزنین من همه نوع آهنگ دوست دارم وقتی آهنگ به سبک بندری و البته بدون نی انبان را شروع کردند بسیار دلنشین بود و داداشم به سبک بندری ها کمی به خودش حرکت داد که اتاق پرشد از دست و جیغ و کل کشیدن دخترها کم کم همه ی مهمانها اومدند و حتی عروس هم اومد تو جمع ما اینقدر این صحنه زیبا شده بود که دایی الیاس یک بسته اسکناس را روی سر داداشم ریخت و رفت بغلش کرد و گفت دم شما گررررم پسرم احمد هم خیلی خوشش آمد و وسط آهنگش نیم نگاهی به من انداخت من از ترس اینکه بیماریم دوباره شروع نشه و آبروم نره نگاهش نکردم اما دستم کم کم شروع به لرزیدن کرد به سختی خودمو به سمت مادرم کشیدم و گفتم مادر منو ببر بیرون! خواهش میکنم منو ببر بیرون اما دیر شده بود چشمم کمی تار شد با عجله چشمامو مالیدم اما خوب نشد و تار و تارتر شد خونه دور سرم چرخید و افتادم وقتی چشم باز کردم تمام مهمانهارا بالای سرم دیدم دنیا پیش چشمم دوباره تاریک شد چشمم به سقف دوخته شده بود و تو دلم گفتم یعنی یه اتفاق خوب نباید وقتی من سالم و سرحالم بیفته یعنی درست پیش چشم کسی که دوستش دارم! ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸
4_5861828488645841363.mp3
9.53M
زنده یاد ابوالحسن خوشرو🎤 امیری و طالبا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5820924465659259989.mp3
1.47M
بریمانبند🎤 بالا محلی کیجا 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5861828488645841443.mp3
5.37M
می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را  می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت  چونانکه التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را ⁦ 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5861828488645841467.mp3
4.28M
سنتی شبانگاهی تصنیف امام علی(ع) 🎶فرهاد فخرالدینی آهنگساز این موسیقی در این باره می گوید: آهنگی که بنده برای بخشی از سریال «امام علی (ع)» ساختم مربوط به یک هزار و ۴۰۰ سال پیش است که عبدالقادر مراغی حدود ۶۰۰ سال پیش آن را با حروف ابجد در آثاری چون «مقاصد الحان» و «جامع الحان» تدوین کرده است. 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5863985455581634181.mp3
3.44M
باقر خدابخشی🎤 لیلا خانم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ دوشنبه 🌞 🖼 ۱۷ نورزماه(عیدماه) ۱۵۳۴   تبری ۱۹ تیر     ۱۴۰۲ شمسی ۱۰ جولای    ۲۰۲۳میلادی ۲۱ ذی الحجه   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5861827990429634870.mp3
6.19M
منصور اسحاقی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوئِنِ ونگ و وا زنگ و تال صدا بهار کوه هوا گوئِن:گاوها تال: نوعی زنگوله ی بزرگ مخصوص گاو 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
@AHANGMAZANI (3).mp3
6.01M
علی براری🎤 چاربیداری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
AHANGMAZANI ❤️10آهنگ علی رزاقی❤️.mp3
22.98M
علی رزاقی🎤 دیگه بسّمه بلال بلال قلبم می لرزه به دیدن من بیا مهتاب در اومد😍 سنه قربان فاطیما😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هاکیجا شه مار بو انّه قیافه نهیره صبر هاکنه بل من بیِم😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5864080288459526300.mp3
2.4M
ژاپونی بنویشتی😂😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
به نام نامی یزدان پاک و عرض ادب حضور مستمعین گرانقدر سخنرانی شروع بیه او شمه دس دره بهلین بنه بئین
به نام خدای عزّ وجَل عرض ادب و احترام حقیقتش سخنرانی هم حس و حال میخواد و هم استعداد و الحمدالله من همه چیو دارم جز همین دو مورد😜 ولی بقول معاون کلانتر حالا که دوستان اصرار دارند ما هم یه سخنرانی میکنیم بادا باد آقا ما یه جایی دعوت بودیم قرار بود برای دخترشون خواستگار بیاد ما را هم به عنوان بزرگ فامیل دعوت کردند من نه بلدم حرف بزنم نه تیپ و قیافه ی درست درمونی دارم نه جیب پرپول حالا چرا دعوت میکنند خودش یه معماست و من تو این مجالس متوجه شدم که بعد از کار تو معدن سخت ترین کار بزرگ فامیل شدنه هم باید بیشترین کادو رو بدی هم تو چشمی و هم ازت انتظار دارن همه چی بلد باشی آقا داشتمه میگفتم که من و بانو سوار پراید وحشی شدیم و با سرعت بالای ۱۵۰ کیلومتر بر سه ساعت به طرف مهمانی حرکت کردیم و با خودم جشن بزرگانه ایشاالله مبارکش باد و زمزمه میکردم هلا گرم نکفیده بودم که خانم گفت چیه جیف دله اغوز اشکنّی باتمه خانم جشنه دیگه گفت دونّی جشنه پس ایس کن شیرینی بخریم 😄 گفتم شیرینی چرا نه به داره نه به باره جشن نیست که جلسه ی خواستگاریه گفت ته دس همه جا خنّه زن بیمی لینگ دمپایی، ماشین ابالقراضه لباس وصله پینک لااقل دست خالی نباشیما گفتم باشه یه ۵۰ تومنی نو دادم دستشو گفتم باشه برو بخر گفت کارت هاده گفتم کارت که دست خودته خندید و گفت تره دق دکفه گفتم تو آلزایمر گرفتی منو چرا دق بیفتد به هرحال رفت و شیرینی خرید و اومد دیدم آهاهاهاها اتا جعبه ونه دس دره اتّا میزتلویزیون انّا آقا وقتی رسیدیم و الحمدالله تحویلمونم گرفتن یک کم نشستیم من نیس که کمی بتیم بکم! گفتم شام بخوریم که خانم میزبان گفت داداشم باید بیاد بزرگ طرف آقامون شمایین بزرگ خاندان ما هم داداشمه گفتم الان کجاست گفت رودهن رو رد کردن گفتم خا پس نگران نباشید فردا ناهار می رسند گفت نه بابا داداشم سنگین سواره سریع میاد وه ای کجه حرف بیه سنگین سواراکه یواشتر میان خواستم حرف بزنم که دیدم خانم لبو لوشه گاز میگیره و فهمیدم سکوت دوای درده آقا ساعت ۹ شد رو به آقای میزبان گفتم پسرعمو الان خواستگارا میرسن نمیشه که ما سر شام بشینیم که دیدم خانمش گفت خواستگارها گفتن ۱۱ میاییم داداشمم الان رسیده محل فقط خواهشی که دارم یک کم تندخو هست شما به دل نگیرین گفتم من چرا داداشتونو ندیدم گفت چون تریلی داره کمتر تو مهمونی ها میاد ما بهش میگیم عزت خان و با خنده و مغرورانه گفت ولی دوستاش میگن عزت سبیل آقاااااااا مره وحشت بیته تریلی داره عزت سبیل هم که هست تندخو هم هست؟ خدایا تو رحم بر امه کچیک تن هاکن آقاااااااا یکدفعه دیدم سروصدا شد که بچه ها ساکت عزت خان دایی اومد همه ساکت شدن من تمام وجودمو ترس و لرز گرفت و برای احترام پاشدم وایسادمو مهمانها هم به احترام اینکه من ایستادم همه پاشدند منتظر بودم یک مرد دومتری با شکم بزرگ و سبیل چخماقی و لنگ به گردن وارد بشه اما دیدم یه مردی با لباس روغنی و سیاه با قدی حدودا یک و سی و وزنی با تخفیف تقریبا ۵۰ کیلو وارد شد گفتم پس عزت خان چرا نمیاد خانم میزبان جلوی دهنشو گرفت و با ذوق گفت داداش عزت خان ایشونه باتمه وِه!!!!!!! مجلس یکسره ساکت شدند و دیدم دارم سوتی میدم گفتم وَ وَ وَه به آقا مشتاق دیدار دست دادیم و روبوسی و دستشم یک کم فشار دادم ببینم چجوریاس که دیدم نه بابا مثل من ونه دله هم هیچی دنیه شب قشنگی شده بود ارادتمند شما همراهانیم همیشه سید