eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.9هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5893154309360587049.mp3
4.38M
مداحی سینه زنی یزدی سه ضرب علیرضا یزدی نژاد 🎤 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5893154309360587054.mp3
8.5M
یه یا ابوالفضل مرتضی باب 🎤 فارسی و لری😔😭 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت نوزدهم زنِ دایی الیاس کنارم دراز کشید و بغلم کرد و گفت فکر نکن چون تنهایی دوستت
داستان 🌸ترس🌸 قسمت بیستم مادر احمد خیلی مهربون و خوش اخلاق بود و من تازه داشتم میشناختمش هیچوقت فکر نمیکردم پشت اون چهره ی رسمی و خشکش قلبی به این مهربونی باشه کم کم ترسیدم وقتی بفهمه عاشق احمدم منو طرد کنه داشتم بهش عادت میکردم و از دست دادنش برای من همین الانشم سخت بود خدایا چیکار کنم نه میتونم از احمد بگذرم و نه طاقت نامهربانی های این زن را وقتی بفهمه چی در سرمه دارم و باز نگران شدم و نگران تر و نگران تر عمه خانم که معمولا دورادور مراقبم بود اومد پیش من و گفت میخوای امشب بریم خونه ی ما گفتم از خدامه اما باید دایی الیاس اجازه بده گفت برو بهش بگو گفتم روم نمیشه آخه با تشر زدن گفت بهت میگم برو وقتی به دایی الیاس گفتم اجازه میدی برم خونه ی عمه خانم دایی الیاس چند ثانیه ساکت شد و حرفی نزد فکر کردم مخالفه گفتم ببخشید نباید این حرفو میزدم خانمشو صدا زد و گفت حاج خانم بیا ببین دخترمون چقدر ماهه دیدی گفتم این دختر بینظیره ناهید با خنده زد به پهلومو گفت جاواکر باز چیکار کردی ببین میتونی مارو از چشمش بندازی گفتم کاری نکردم فقط اجازه خواستم که برم خونه ی عمه خانم گفت نمیدونستی پدرم چقدر به این چیزها اهمیت میده؟ الان اگه میگفتی میخوام یک ماه برم تهران بمونم بهت اجازه میداد و یکی از ماهارو بزور میفرستاد که تنها نباشی هرچی ازش بخواهیم میده به ما ولی دوست داره اول ازش اجازه بگیریم اگه بدون اجازه حتی جورابشو برداری و گم کنی قیامت میکنه اما اگه اجازه بگیری و کل ثروتشو به باد بدی هم ناراحت نمیشه همیشه میگه دوتا فکر از یک فکر بهتره میگه وقتی اجازه میگیرین در حقیقت دارین با من مشورت میکنین دایی الیاس گفت برو دخترم اگه چیزی هم خواستی بگو بعد یک مقدار پول داد دستم و گفت این پیشت باشه اگه چیزی خواستی بخری دست خالی نباشی واسه خودتم حتما خرج کن خواستم بگم نمیخوام ترسیدم بگه پس پولاتو بده من و من اصلا پولی تو دست و بالم نبود قبول کردم و ناهید هم از شوهرش و دایی الیاس اجازه گرفت و همراهمون اومد عمه خانم یواشکی گفت ما میخواستیم محفل ما خصوصی باشه این دیگه داره کجا میاد گفتم ولی من ناهید خانمو دوست دارم گفت اتفاقا من هم دوسش دارم وگرنه یه چک میزدم تو گوشش و میگفتم جای تو نیست خونه ی عمه خانم تا نیمه های شب بیدار بودیم و عمه خانوم گفت بعد از هیات یهویی پکر شده بودی داشتی به چی فکر میکردی گفتم به اینکه اگه زندایی بفهمه احمد رو دوست دارم منو طرد میکنه تازه با هم دوست شدیم و دلم نمیخواد اونو از دست بدم جای خالی مادرمو برام پر کرده گفت هرکه را طاووس خواهد جور هندوستان کشد گفتم سخته عمه گفت شعرش ؟ گفتم نه ازینکه مادر احمد با من بد بشه می ترسم من پناهگاهی جز شماها ندارم گفت نگران هیچی نباش هرچی قسمت باشه همون میشه ناهید از آشپزخونه با سه تا چایی تازه دم برگشت و گفت منم بازی بدین! عمه خانم گفت واست خوب نیست تو اونوری هستی گفت در باره ی احمده عمه خانم گفت ای دختره ی فضول تو از کجا فهمیدی گفت چشمهای فاطمه داد میزنه من خیلی وقته حس کردم اما چون از پدر مادر می ترسیدم چیزی نگفتم عمه خانم گفت یعنی مادرت نمیدونه ناهید گفت عمراااا اگه بدونه چون مادرم زهرا رو برای احمد در نظر داره عمه خانم گفت دخترخاله ت ناهید گفت آره همون خانم فیس و افاده ای ولی از دخترعمو خیلی بهتره البته ببخشید فاطمه خانم با اینکه برای پدر و داداشت خیلی ناراحت بودم اما ازینکه خواستگاری از دخترعمو به هم خورد خوشحال شدم و وقتی که اونا قهر کردن بیشتر خوشحال شدم این دخترخاله م خیلی بهتره من آهی کشیدم و چیزی نگفتم ناهید گفت حالا آه نکش واسم من اونجا کاره ای نیستم هرچند تورو خیلی دوست دارم ولی حتی گفتنش هم خطرناکه نمیدونم عکس العمل پدر مادرم چیه ولی مطمئنم مادرم خواهرزاده شو نمیذاره کنار که تورو برداره و خندید و گفت با اون قیافه ی قناست! بعد اومد منو بغل کرد و گفت ببخشید شوخی کردم ولی واقعیتو باید بدونی که مادرم خواهرزاده شو خیلی دوست داره با اینکه ازین حرفا کلی به هم ریختم اما ازینکه ناهیدم اومد تو گروه ما خوشحال شدم عمه خانم گفت فعلا لشکر ما سه نفره س باید تلاشمونو بکنیم فاطمه جان تو نظرت چیه؟ گفتم من با تقدیر نمیتونم بجنگم تغییرشم نمیتونم بدم من انتظار نداشتم احمد با من بخواد ازدواج کنه که الان بخوام ناراحت باشم ولی دعا میکنم با هرکی ازدواج میکنه خوشبخت بشه ناهید گفت ای قربون زن داداشم برم که هووشو بیشتر از خودش دوست داره نمیدونم نقشه ی عمه خانم بود که حالمو خوب کنه یا واقعا نظر ناهید هم همین بود اما هرچی بود خوشحالم کرد و ازینکه یه همراز تو خونه ی دایی الیاس پیدا کردم خوشحال شدم ادامه دارد...... نویسنده :سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸
4_6019110843860401941.mp3
970.8K
ولی عبداللهی🎤 دلخونش http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5816542267577474193.mp3
8.35M
مهدی کارگر🎤 مره ته بدیَن بیّه آرزو برو مه دلِ گوشه http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5893154309360587123.mp3
1.27M
بند سوم از ترکیب بند مشهور محتشم کاشانی که در ۱۲ بند سروده شد کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه ی دریای خون شدی گر انتقام آن نفتادی به روز حشر با این عمل معامله ی دهر چون شدی آل نبی چو دست تظلّم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
4_5893154309360587161.mp3
3.12M
زنده یاد محمد علی کریمخانی🎤 مستان همه افتاده و ساقی نمانده http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ جمعه🌞 🖼 ۲۸ نورزماه(عیدماه) ۱۵۳۴   تبری ۳۰ تیر     ۱۴۰۲ شمسی ۲۱ جولای    ۲۰۲۳میلادی ۳ محرم   ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5893154309360587106.mp3
9.69M
بهنام حسن زاده🎤 خسّه بیّه زینب از دست غریبون یا حسین (ع) http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🖤کانال آهنگ مازنی🖤