ادامه ی قسمت اول
داستان🌸چوپان و چشمه🌸
تا جایی که همه ی کارگرها مخصوصا خانمهایی که براش کار میکردند به من حسودی میکردن و خانمش هم یکبار اومد تمام لباسهایی رو که همین بی دین برام خریده بود از من گرفت و وسط حیاط آتیششون زد
ارباب با چرب زبانی خاص خودش زنش رو قانع کرد که چون سایه ی پدر و مادر بالاسرم نیست داره برای من دل می سوزونه و محض ثواب اینارو میخره اما من میدونستم که ارباب بخاطر دلسوزی برایم لباس و طلا نمیخره بلکه بی پدر به من نظر بد داشت
وقتی دید نمیتونه به هدف شومش برسه و تهدیدش کردم به خانمش میگم
فرداش خانمشو فرستاد سفر و با چرب زبانی و وساطت کارگرهاش و البته بالاجبار زنش شدم چون جایی رو نداشتم برم
وقتی من به عقدش دراومدم
دورترین نقطه ی شهر یک خونه خرید و منو برد اونجا و هفته ای یکی دو بار به من سر میزد اما تا چند سال اجازه نداد بچه دار بشم این اواخر وقتی بخاطر نداشتن بچه باهاش قهر کرده بودم و از تنهایی شکایت کردم ترسید که ماجرارو به خونواده ش بگم به من گفت باشه بچه دارشو ولی اگه دختر باشه باید ازینجا بری
منم قبول کردم
تا اینکه یکسال پیش پسرم به دنیا اومد
اما از بدشانسی من درست روزی که پسرم به دنیا اومد شوهرم در یک کار تجاری ضرر کرد و حدود یک سوم سرمایه ش رفت شوهرم این ضرر را به پای بچه گذاشت و گفت این بچه بدقدم است اون شب رفت و دیگه برنگشت تا اینکه پسرم چهارماهه شد یک شب اومد خونه و وقتی پسرمو بعد از چهار ماه دید زد تو سرشو گفت این پسر من نیست تو به من خیانت کردی و آنقدر با کمربندش منو زد که از هوش رفتم و خودش رفت اگه همسایه ها نبودن همون شب می مردم
تا اینکه دیروز با چهره ی بر افروخته و عصبانی اومد سراغ من و هرچه طلا و اجناس قیمتی داشتم را جمع کرد و با خودش برد و خونه رو هم فروخت به من گفت کاری کن که تو و پسرت رو اصلا نبینم حالا دیگه زنم نیست که بخوام منت کشی کنم برو با پسرت یه جایی گم شو که حتی اگه دنبالت هم بگردم نبینمت
هیچ پولی هم به من نداد و گفت برو هر غلطی میتونی بکن فقط تو این شهر نباش
ادامه دارد...
نویسنده: ساداتی
AHANGMAZANI❤️
🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸
4_5821423068412645682.mp3
5.47M
#شعر_شبانه
مرد میرفت و جاده میخندید
کودکی بیاراده میخندید
پشت پرچین باغ آلوچه
دختری پر افاده میخندید
دست در دست بغض شالیزار
مرد دهقان ساده میخندید
توی مرداب لک لکی تنها
جفت از دست داده میخندید
بید مجنون هم از سر حسرت
سر به زانو نهاده میخندید
شاعری با تمام دلتنگی
سرخوش از جام باده میخندید
در مسیر عبور خودروها
پاسبانی پیاده میخندید
آن که میگفت دوستش دارد
مثل یک شاهزاده میخندید
عشق یعنی که خط پایانش
مرد میرفت و جاده میخندید
#حسین_نیک_سرشت
AHANGMAZANI❤️
❄️کانال آهنگ مازنی❄️
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶دیاری دیاری نزن اشاره
بهنام حسن زاده🎤
🎶@AHANGMAZANI❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باغ چایی شمال😍
@AHANGMAZANI❤️
❄️کانال آهنگ مازنی❄️
پسرش که سربازی رفت
دل مادرش هم بااورفت
به گمانم دل مادرش
درکوله پشتی پسرش جامانده بود😔
برای تمام سربازها آرزوی سلامتی و شادی داریم
سر کلاه ره چرخ هادی وِ اِنه👌🙏😍
مادرایی که زود دلتنگ میشین دعا میکنم ایشالااااا اتّا قشنگ شیمار بشین و عروستون این دلتنگی هارو تلافی کنه😝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال " با خدا باش" پادشاهی کن
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3079406226C7c4a9a65ca
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
4_5873205693804191974.mp3
2.03M
بریمانبند🎤
کیجاکاری نکن تی سر وسنی بیارم
تی ململ چشِّ بزنم حسری بیارم
چه تهدیدی😱🤦♀😂
وِسنی= هَوو
@AHANGMAZANI❤️
4_5820930371239285179.mp3
2.98M
بهنام حسن زاده🎤
وحید حیدری🎤
🎶دادا
#جدید جشنی
🎶AHANGMAZANI❤️