#پارت849 🌹دختر باران🌹
*وای چه حوصله ای داری من ها همین الانش
چاره ندارم اینو( به در اشاره کرد)به مامانش پس بدم.
با هیجان و ترس خاصی گفتم:
وای نه من به هیچ کس نمی دمش.
صدای خنده ی گلی بلند شد.
*معلومه خیلی دوستش داری.
با خودم فکر کردم شاید این هم جزء
حرف هایی هست که نباید بزنم و زشت بود
اگر جواب نمی دادم برای همین گفتم:
مگه کسی هست که شوهرش رو دوست نداشته باشه.
یکی از ابروهاش رو بالا داد .
*خیلی ازت خوشم اومد ، سیاست خوبی داری.
_دستش خوب میشه؟عفونت نکنه؟
لبخند مهربانی زد و گفت:
نترس اولین بارش نیست یه پسره مزاحم من
می شد آقا محمدجواد دید درگیر شدن اون هم
چاقو داشت زده بود رو کتفش سروش خوب بخیه می زنه جاش نمی مونه.
_چرا نمیان؟
*آروم باش جراحی قلب که نیست.
گوشه لبم شروع به جویدن کردم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام شرعی است.🔥
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه