eitaa logo
فرهنگ خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
14 دنبال‌کننده
16 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱نقل است که مرحوم شیخ سبزواری (رضوان‌الله‌علیه) برای عیادت بیماری می‌رفت و عده‌ای هم با او بودن، نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت. 🍃 اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا اینجا آمدید و حالا بر می‌گردید؟ آقا جواب داد: خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می‌گوید که سبزواری، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است! چون داخل نیتم ناخالصی خوش‌آمدن خلق خدا پیش آمده، حالا برمی‌گردم تا هنگامی‌که اخلاص اولیه را بیابم و این بار تنها برای رضای خدا به عیادت بیمار بیایم.... @jomlehayenab
✅ مرحوم مهندس سید عبدالباقی، فرزند بزرگ علامه طباطبایی، در پاسخ بدین سوال که چرا به پدرشان، لقب علامه داده‌اند، می‌گوید: «پدر من از نظر فردی هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب‌سواری تیز تک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی‌رقیب، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان، در سرایش اشعار ناب عارفانه. اما از نظر شخصیت اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم‌نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی (حساب و هندسه و جبر) حظّی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره‌شناسی (نجوم) تبحّر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و شاید باور نکنید که پدر بزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب‌نظر و بصیر بود و سال‌ها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً نقش طراح و معمار اصلی را عهده دار بود و تازه این‌ها گوشه‌ای از فضایل آن شادروان بود و گرنه شما می‌دانید که بی‌جهت به هر کسی، لقب «علامه» نمی‌دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچ کس را علامه نمی‌خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر، ایمان آورده باشند. » 🔺کانال معرفتی طریق السلوک http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944
🌻 از به حکمت و 🌻 🔸آقا میرزا جهانگیرخان قشقایی یکی از بزرگان ایل قشقایی بود که برای تکمیل فن موسیقی به اصفهان آمد. روزی برای تنظیم تار خود روانه بازار می شود. پیرمردی وی را می خواند و از حالش جویا می شود. 🔸پیر، خیره خیره به او می نگرد و می گوید: گیرم که در این فن، فارابی (معلم ثانی) شدی، باز مطربی بیش نخواهی بود. همین جا ( اشاره کرد به حوزه علمیه صدر که در آن نزدیکی بود) حجره ای بگیر و مشغول تحصیل شو. وی در سن چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می گیرد. . 🔸جهانگیرخان می گوید: اینگونه بود که یک مرتبه از خواب غفلت بیدار شدم. من اگر چیزی یاد گرفتم از همت و نفس آن حکیم الهی (همای شیرازی) بود. 🔺کانال معرفتی و سلوکی طَریقُ السُّلُوک @sulook
✳️ استدلال علامه امینی در مهمانی اهل سنت و سوالی که بی جواب ماند؟ 🔹زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند. به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . 🔹علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : ✅هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است . سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند . سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید : 🔹آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت … ؟ اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟ 🔰🔹تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمی شناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟ ! در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی غاضبه علیهما – 👈فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند. 📚 منبع: http://yon.ir/49HBW 👇👇👇 🆔 @hadanair 🖥 www.hadana.ir
مرگ فرزند صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد. در يكى از شب‌ها فرزندش از دنيا رفت. صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بود قلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت. (۷۵) •✾📚 @Dastan 📚✾•
سخنان خليل بن احمد خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است. حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد ، روزى به واسطه شدت سرما گفت: فردا درس تعطيل است، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد. طلبه‌ها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم (۵۸). على عليه السلام فرموده است: لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان. پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد. (۵۹) •✾📚 @Dastan 📚✾•
ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد ابوبكر محمد بن قاسم نحوى (معروف به ابن انبارى) سيصد هزار بيت شاهد براى قرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند، بگو چقدر در حفظ دارى؟ مى گفت: سيزده صندوق حفظ دارم. و گفته شده كه صد وبيست تفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرر به قوه حافظه داشت ترك كرد، رطب را مى گرفت و مى گفت: تو طيبى ليكن اطيب از تو حفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم. گويند: روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به (راضى باللّه) خليفه عباسى رسيد، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردند ابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود. مى گويد: من در طلب حل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم: اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد به خاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم. غلام خواست او را ببرد جاريه گفت: تو مردى عالم و عاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمان بد در حق من مى برند. گفتم كه: از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانم گفت: اين سهل است ؛ چون خبر به (راضى) رسيد گفت: سزاوار نيست كه علم در قلب احدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است. •✾📚 @Dastan 📚✾•
❗️ 🔸مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد. پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند. 🔸آیت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد. پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت: برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم. وقتی علت را پرسیدند،گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود. 🔸درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، درآن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است. 🔸طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
نمونه از کیاست و حاضر جوابی علمای شیعه : محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از علمای برجسته و فقهاء ومتكلمین بزرگ و از زهّاد و وارستگان كم نظیر شیعه ،از جمله افرادی است كه به حاضر جوابی و برخورداری از منطق و استدلال قوی شهره بودند، بگونه ای كه كه سنی و شیعه او را به علم و كمال و صراحت بیان قبول داشتند، جنازه او را هشتاد هزار نفر تشییع كردند و در حرم كاظمین به خاك سپردند. شیخ مفید از نوابغ تاریخ است كه بیش از دویست كتاب ، تالیف نمود، و اهل تسنن او را بزرگترین عالم از علمای شیعه می دانستند. از حكایات مربوط به این نابغه بزرگ این كه : روزی قاضی عبدالجبّار در بغداد در مجلس حضور داشتند، در این هنگام شیخ مفید وارد مجلس شد، و در پائین مجلس نشست ، و پس از مدتی ، به قاضی رو كرد و گفت : من از تو در حضور این علماء سۆالی دارم . قاضی گفت : بپرس . شیخ مفید گفت : شما در مورد این حدیث چه می گوئید كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غدیر فرمود: من كنت مولاه فعلی مولاه كسی كه من رهبر او هستم ، پس علی (علیه السلام) رهبر او است آیا این حدیث ، مسلّم و صحیح است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر فرموده است ؟ قاضی گفت : آری ، حدیث صحیح می باشد. شیخ مفید گفت : منظور از كلمه مولی چیست ؟ قاضی گفت : مولی به معنی اولی (بهتر) است . شیخ مفید گفت : پس این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنی چیست ؟ با این كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را بهتر از دیگران معرفی نموده است . قاضی گفت : این حدیث ، روایت است ، ولی خلافت ابوبكر، درایت و از روی اجتهاد و درك می باشد، و انسان عادل روایت را همتای درایت قرار نمی دهد یعنی درایت مقدّم است . شیخ مفید گفت : شما درباه این گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه می گویید كه به علی (علیه السلام) فرمود: حربك حربی و سلمك سلمی : جنگ تو، جنگ من است ، وصلح تو صلح من است . قاضی گفت : این گفتار بر اساس حدیث صحیح است . شیخ مفید گفت : نظر شما درباره اصحاب جمل كه به جنگ علی (علیه السلام) آمدند مانند طلحه و زبیرو... چیست ؟ قاضی گفت : ای برادر، آنها توبه كردند. شیخ مفید گفت : ای قاضی ! جنگ آنها درایت (و حتمی) بوده است ولی توبه كردن آنها روایت شده است ، و تو در مورد حدیث غدیر گفتی ، روایت معادل درایت نیست (و درایت مقدم می باشد). قاضی از پاسخ به شیخ مفید، عاجز و درمانده شد، سر درگریبان فرو برد و سپس گفت : تو كیستی ؟ شیخ مفید جواب داد: من خدمتگزار تو محمد بن محمد بن نعمان حارثی هستم . قاضی از مسند قضاوت برخاست ، و دست شیخ مفید را گرفت و بر آن مسند نشاند و گفت : انت المفید حقا، براستی كه تو انسان مفید (سود بخشی) هستی . چهره های علمای بزرگ مجلس در هم كشیده شد، وقتی قاضی ، ناراحتی آنها را در یافت به آنها رو كرد و گفت : ای علماء! این مرد شیخ مفید مرا مجاب كرد و در پاسخ او عاجز شدم ، اگر كسی از شما قادر به جواب او است ، اعلام كند تا او را بر مسند بنشانم و شیخ مفید به جای خود بنشیند، هیچ كس جواب نداد و این موضوع شایع گردید، و علت نام گذاری او به مفید از همین جا سرچشمه گرفت.(1) نتیجه اینكه، استدلال و منطق قوی می تواند زمینه مناسبی را برای جذب مخاطب به سمت پیام مورد نظر فراهم آورده و از این طریق بستر لازم را برای تبلیغ دین خدا ایجاد نماید. پی نوشت‏ها: 1. محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
✨﷽✨ 🔰ادامه حرف الف ✅موضوع احترام گذاشتن به ارزش های دینی 🌼حکایت‌های پندآموز توبه‎ سر دسته‎ راهزنان ✍️یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم : « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه‎ی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطه‎ی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كرده‌ام » 📚كتاب پاداشها و كیفرها •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷فهرست مطالب 🔰بنام خدا ✅مقدمه https://eitaa.com/ahlebet1/3 🌾کاربرد آگاهی از خاطرات در فرهنگ سازی دینی https://eitaa.com/ahlebet1/4 🍎ليست فهرست های موضوعی و اسامی شخصيت ها بصورت الفبايي 1️⃣ - فهرست موضوعی خاطرات بزرگان👇 https://eitaa.com/ahlebet1/12 2️⃣ - فهرست اسامی شخصيت ها https://eitaa.com/ahlebet1/68 👈جهت اطلاع، شما اينجا 👇هستيد «شبکه معارف اسلامی» https://eitaa.com/manabe_eslami ✅راهنمای خدمات👇مؤسسه فرهنگی هنری حجه بن الحسن (عج) https://eitaa.com/manabe_eslami/157
🌷به فکر دیگران بودن 📣 گویند روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. 🍃 او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. 👞در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد. ⁉️یکی از همسفرانش علت امر را پرسید. 🔆 گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوایی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید. @jomlehayenab