🔰فهرست موضوعی خاطرات #اخلاق #تربیتی 4️⃣ - حرف ت ✅موضوع تعلیم و تربیت 👈 خاطره بهلول و امام حسن عسکری (ع)
https://eitaa.com/jadid3/58
🔰#مسئله «#تکرار تاریخ »
🔰 داستان کوتاه
🌹 شهید بزرگوار حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالله میثمی رحمة الله علیه نمایندگی امام رحمة الله تعالى عليه در قرارگاه خاتم الانبياء (صلیاللهعلیهوآله) می گوید:
✍️ قبل از انقلاب در زندان ساواک شاه، برای زجر و شکنجه روحی، مرا با یک کمونیست هم سلول کردند که به من خیلی بدی می کرد.
از جمله به آب و غذای من دست می زد که نجس شود و من نخورم. وقتی #عبادت می کردم مرا مسخره می کرد. شب جمعه ای که او خواب بود دعای کمیل می خواندم، رسیدم به این فراز از #دعا که:
... فَلَئِنْ صَيَّرْتَنى لِلْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ اهْلِ بَلائِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ احِبّائِكَ وَ أَوْلِيائِك؛
پیش تو اگر مرا با دشمنانت به انواع عقوبت معذب گردانی و با اهل عذاب همراه کنی و از جمع دوستانت و اوليائت جداسازی.
📌 دلم شکست و گریه شدیدی سر دادم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که او (هم سلولم که کمونیست بود) نیز فطرتش بیدار شده و سرش را به سجده روی خاک گذاشته است.
🔸 در اینجا بیاد آن زن بدکاره ای افتادم که هارون الرشید لعنة الله عليه بخاطر اذیت و آزار باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر به سلول آن آقا برده بود افتادم (داستانهایی از علماء/۲۶)
╭┅─────────┅╮
🌺 @BayaneNab
╰┅─────────┅╯ 🔰#تمسخر ✅ تربيت شاگرد برجسته و خلاق
نمونه حاضر جوابی در قبال تمسخر و جسارت
عنوان : شیطان می آید
روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مومن طاق، شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام از دور پیدا شد و به طرف آن ها متوجه گردید. وقتی نگاه ابوحنیفه به او افتاد از روی دشمنی به اصحاب خود گفت:
قد جاءکم الشیطان: شیطان به سوی شما آمد.
وقتی مومن طاق این سخن را شنید و نزدیک آمد این آیه را خواند:
...انا ارسلنا الشیطان علی الکافرین تؤزهم ازّا:
ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند.
https://eitaa.com/ahlebet1
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدّين جبل عاملی (رضوان الله تعالی عليه) در شرح حال بعضی از صحابه و بزرگان، نقل می كند كه بعضی از اصحاب و بزرگان علم و دين و سير و سلوكْ برنامه ها را در منزل تقسيم می كردند. يعنی اعضای خانواده در شبانه روز اين خانه را روشن نگاه می داشتند. هنگام شب چنين نبود كه همهی اعضای خانواده بعد از خوردن غذا تا صبح بخوابند؛ بلكه نگهبانی می دادند. مثلا ً مقداری از شب را يكی مشغول عبادت و درس و بحث و تلاوت و دعا بود و ديگری می خوابيد، سپس ديگری بر می خاست و به #عبادت می پرداخت و اولی می خوابيد. به دنبال آن سومی بر می خاست و به عبادت می پرداخت. به گونه ای كه جز #نام_حق در اين خانه چيز ديگری برده نشود.گاهی از يك خانواده، شخصيتی چون #شيخ_انصاری؛ يا انسان كاملی چون #بحرالعلوم تربيت می شود، كه محصول زحمات چندين سالهی گذشتگان و نياكان آنان است. خدای سبحان به رايگانْ فردی #ممتاز را به خانواده ای مرحمت نمی كند. آنان سعی می كردند كه خانه را هميشه روشن نگهدارند و چيزی كه خلاف رضای حق است در آن خانه انجام نشود، تا كم كم آن خانه بتواند #مركز نورانيت باشد و سرانجام شهری را روشن كند.
"خانه ای كه در آن #قرآن خوانده می شود و دين در آن خانه حاكم است، برای فرشتگان، مانند ستاره های آسمان برای اهل زمين نورافشانی می كند." [١]»
[١]الکافی ج٢ ص۶١۰
منبع: حکمت عبادات ص ١٩٢
🟢نمونه خاطرات عرفانی
📙حرف ن
💠موضوع : مبارزه با نفس
✅بخش راهکارها
✍️مالک دینار، عارف بزرگی بود که در بصره زندگی میکرد. روزی از او پرسیدند: کدام قسمت #نماز را بیشتر دوست داری؟! گفت: بپرسید کدام قسمت را دوست ندارم؟ گفت: اگر "إیَّاکَ نَعبُد وَ إیَّاکَ نَستَعینَ" آیه قرآن نبود، هرگز آن را نمیخواندم.
💥چون وقتی میگویم: خدایا! تنها تو را میپرستم در حالی که خود را میپرستم و میگویم: تنها از تو یاری میخواهم، در حالی که صورتم و نیّتم سمت همه کس میچرخد مگر خدا، از خود ننگ وشرمام میآید. میخواهم از نفاقی که در دل دارم بمیرم ولی این آیه را نخوانم.
🌘مالک، شبها نمیخوابید و همیشه در #عبادت بود و روز در کار و قبل از ظهر اندکی خواب چشمانش را میگرفت. او شبها بیدار بود و مشغول راز و نیاز!
🥀شبی خسته بود و خواب عجیبی چشمان او را گرفت. به دخترش گفت: بیدار شو! مگذار من بخوابم. پرسید: پدر چرا؟ گفت: میدانم اگر بخوابم او به قدری مهربان هست که دلش نمیآید برای نماز شب بیدارم کند و میخواهد یک شب در عمرم بخوابم. ولی من اگر بخوابم و سحرگاهان رخسارش نبینم یقین دارم با طلوع آفتاب، آفتاب عمر من هم غروب میکند و میمیرم.
🌏مالک چهل سال گوشت بر لب نزد. روزی مجبور شد قدری گوشت گوسفند بخرد، در بین راه آن را بو کشید و با خود گفت: ای نفس من! همین اندازه تو را کفایت کند، گوشت به درویشی داد و دوباره با خود گفت: ای نفس! اندکی بیشتر صبر کن به زودی #نعمتهای زیادی به تو خواهد رسید، و صبح از دنیا رفت.
منبع📚:برگرفته از کتاب: تذکرة الأولیاء عطار نیشابوری
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ 📚https://eitaa.com/ahlebet1📚
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈