eitaa logo
فرهنگ خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
12 دنبال‌کننده
15 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👌رکوعی طولانی 🔅آقای نظام التولیه سرکشیک آستان رضوی نقل می کرد: شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف می بارید نوبت کشیک من بود، اول شب خداّم آستان مبارکه به من مراجعه کردند و گفتند به علت سردی هوا و بارش برف بسیار زیاد، زائری در حرم نیست، اجازه دهید درب حرم را ببندیم، من نیز به آنان اجازه دادم. مسئولین درب ها را بستند و کلیدها را آوردند و رفتند اما مسئول بام حرم مطهر رضوی آمد و گفت: حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(شیخ ) از اول شب تا کنون بالای بام و در پای گنبد مشغول نماز می باشند و مدتی است که در حال رکوع هستند و چند بار که مراجعه کردیم تا به ایشان بگوییم که قرار است حرم را ببندیم، شیخ را به همان حال رکوع دیدیم، اگر اجازه دهید به ایشان در حال رکوع، عرض کنیم که می خواهیم درب ها را ببندیم. گفتم: خیر، ایشان را به حال خود بگذارید و مقداری هیزم در اطاق پشت بام که مخصوص مستخدمین است بگذارید که هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده کنند و در بام را نیز ببندید، مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل رفتیم . آن شب برف بسیاری بارید و من نگران حاج شیخ شدم تا اینکه هنگام سحر که برای باز کردن درهای حرم مطهر آمدیم، به خادم بام گفتم زودتر برو ببین ایشان در چه حالند، پس از چند دقیقه خادم بازگشت و با بهت و حیرت گفت: ایشان همانطور در حال رکوع هستند و پشت ایشان با سطح برف مساوی شده است. معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده اند و سرمای شدید آنشب سخت زمستانی را هیچ احساس نکرده اند و نماز ایشان هنگام اذان صبح به پایان رسید. 🌙
۲۹ دی ۱۴۰۱
💠 به مناسبت سالروز رحلت علامه حلّی رحمة‌الله‌علیه ✅ آیت‌الله العظمی بهجت قدس‌سره می‌فرمود: «عمر مرحوم علامه را بر کتاب‌هایش تقسیم کردند، دیدند هر روز هفتاد سطر نوشته است». 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۲۹۲ 🔰زندگی‌نامه کوتاه از علامه حلّی ▫️حسن بن یوسف بن مطهر از بزرگان شهر حله بود. حله در بین قرن‌های ششم تا دهم، مهد پرورش عالمان و مجتهدانی بود که هر یک حق عظیمی بر ما شیعیان دارند، استوانه‌هایی از علم و عمل مانند سیدبن‌طاووس. یکی از برجسته‌ترین‌های این دیار، علامه حلی است که توفیقات علمی‌اش موجب شگفتی است. ▫️در برخی کتاب‌ها ١٢٠ اثر از علامه ثبت شده است. بسیاری از کتب ایشان موجود است و تعدادی از آنها احتمالاً یا از بین رفته یا در کتابخانه‌ها خاک می‌خورد و زنده کردن دوباره آنها نیازمند همتی والاست. یکی از مسائلی که موجب افزایش تألیفات علامه شده بود، این است که ایشان از همان سنین نوجوانی نوشتن را آغاز کرد. وقتی از نوشتن کتب حکمت فارغ شد،‌ از عمرش ٢۶ سال هم نگذشته بود. ▫️علامه مرد علم و عمل بود. هر شب جمعه راهی کربلا می‌شد و فرسخ‌ها راه طی می‌کرد تا به زیارت مولایش، حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام برسد. حکایت تشرف او به محضر مولایمان حضرت مهدی سلام‌الله‌علیه مربوط به یکی از این سفرهاست. ▫️یکی از بزرگ‌ترین خدمات علامه،‌ شیعه کردن سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) بود. این کار سبب شد که سلطان محمد، تشیع را دین رسمی ایران قرار دهد و فرمان داد که سکه به نام اهل‌بیت علیهم‌السلام ضرب کنند و خطبه به نام ایشان بخوانند. 📢 کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah 🌐 ofoghhawzah.ir
۱ بهمن ۱۴۰۱
💠 🔸 آية‌الله‌العظمي آخوند خراساني رحمه الله علیه 🔹20 ذی الحجه به مناسبت سالگرد ارتحال آية‌الله‌العظمي آخوند خراساني 🔹محمدکاظم خراسانی (۱۲۵۵-۱۳۲۹ق) معروف به آخوند خراسانی از مراجع تقلید و عالمان اصول فقه در قرن چهاردهم قمری. وی، مؤلف کتاب کفایة الاصول و از حامیان اصلی نهضت مشروطه ایران بود. او مشروطه را وسیله‌ای برای جلوگیری از ظلم و ستم به مردم می‌دانست و شرکت در این جنبش را بر همه مسلمانان، واجب می‌دانست. آخوند پس از به توپ بسته شدن مجلس در ۲۳ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ق توسط محمدعلی شاه قاجار، حکم به جهاد و مبارزه علیه استبداد او داد. 🔹تولد و وفات: آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ق در مشهد به دنیا آمد. پدرش، ملا حسین هروی، روحانی اهل هرات بود که قبل از ولادت پسرش محمد به مشهد هجرت کرد.ملا محمدکاظم خراسانی در سحرگاه سه‌شنبه ۲۰ ذی‌الحجه ۱۳۲۹ق، در منزل خود، پس از اقامه نماز صبح در ۷۴ سالگی درگذشت. پس از تشییع، عبدالله مازندرانی بر پیکر وی نماز گزارد و در مقبره میرزا حبیب‌الله رشتی واقع در صحن حرم امیرالمومنین به خاک سپرده شد. 🔹تحصیلات: ملامحمدکاظم خراسانی، علوم دینی را در مشهد نزد پدر و دیگر عالمان فراگرفت. سپس در رجب ۱۲۷۷ق برای ادامه تحصیل راهی نجف شد.قبل از سفر به نجف، آخوند خراسانی حدود سه ماه در سبزوار در درس فلسفه حاج ملا هادی سبزواری شرکت کرد. پس از رسیدن به تهران، مدتی در مدرسه صدر ماند و نزد میرزاابوالحسن جلوه و ملا حسین خوئی، فلسفه و حکمت آموخت. 🔹اساتید: شیخ مرتضی انصاری: آخوند خراسانی بیش از دو سال شاگرد شیخ اعظم بود. میرزای شیرازی: آخوند خراسانی در درس‌های عمومی و نیز در درس‌های خصوصی او شرکت می‌کرد. سیدعلی شوشتری: استاد اخلاق خراسانی بود. آخوند چند سال در درس فقه او نیز شرکت کرد. شیخ راضی نجفی از دیگر اساتید آخوند در فقه و اصول فقه بود. 🔹تدریس: وقتی میرزای شیرازی به سامراء هجرت کرد، آخوند خراسانی در نجف مدرسی مشهور بود.بسیاری از شاگردان میرزا که در نجف مانده بودند، به سفارش او، در درس خراسانی که جانشین میرزای شیرازی شناخته می‌شد شرکت می‌کردند.با درگذشت محمدحسن شیرازی در ۱۳۱۲ قمری و بازگشت بسیاری از حوزه سامرا به نجف و پیوستن بیشتر ایشان به درس خراسانی و نیز با رحلت عالمان معاصر وی در عتبات، به تدریج جایگاه خراسانی در مقام استاد برجسته حوزه نجف، تثبیت و درس او بزرگ‌ترین حوزه درسی نجف شناخته شد. در سفرنامه‌ای که در سال ۱۳۲۳ق نگاشته شده چنین آمده که در درس خارج فقه وی که در مسجد هندی برگزار می‌شده تقریباً ششصد تا هفتصد نفر حاضر می‌شده‌اند و در درس خارج اصول فقه وی که در مسجد طوسی برگزار می‌شده تقریباً هزار نفر بوده‌اند. 🔹خصوصیات تدریس: آخوند خراسانی در برگزاری جلسات درس، بسیار جدّی بود و با هیچ عذری درس خود را تعطیل نمی‌کرد؛ حتی در ماجرای شیوع وَبا در نجف، که بیشتر درس‌های حوزه علمیه تعطیل شد، درس خود را حتی در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد. در برخی از سال‌ها که در نیمه نخست رجب برای زیارت به کربلا می‌رفت، در همانجا نیز درس دایر می‌کرد و در رمضان نیز که درس‌های متداول حوزه تعطیل بود، مباحثی مانند اصول عقاید یا اخلاق تدریس می‌کرد. خراسانی درس فقه را به زبان فارسی و درس اصول فقه را به زبان عربی می‌گفت. 🔹شاگردان : تعداد شاگردان درس اصول آخوند خراسانی بیش از ۱۲۰۰ تن بوده است که حدود پانصد نفر از آن‌ها، مجتهد و یا قریب به اجتهاد بودند. 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
۱ بهمن ۱۴۰۱
💠 🔸عالمی که کارگری را افتخار می‌دانست 🔹مرحوم آقای نجفى قوچانى با بیانی شیرین و جذاب به روایت سرگذشتی از خود برای امرار معاش می پردازد و می آورد: در ایامى که مشهد مقدس تحصیل می‌کردم یک‌شب نان نداشتم و از کسى هم قرض گرفتن فراهم نشد با خود گفتم: با یک‌شب، بی‌غذا ماندن آدمى نمی‌میرد و بلکه بیش از این را هم باید طلبه منتظر باشد، رفتم به آسودگى کتاب‌ها را باز کردم و مشغول مطالعه شدم ، ساعت سه نصف شب آخوندى با یک نفر سرباز وارد حجره شدند آن آخوند گفت: این شخص می‌خواهد صیغه عقدی بخواند و من از طرف زن وکیلم و تو هم از طرف این مرد وکیل باش که صیغه را اجرا کنیم، بعد از اجراى صیغه آن مرد یک قِران و نیم نزد آخوند گذاشت و ایشان هم نیم قِران را به ما دادند و رفتند. من هم نیم قِران را بردم نان و خورش گرفتم و آوردم، به حضرت رضا علیه‌السلام عرض کردم که قربان غیرتت گردم یک‌شب را هم نگذاشتى در جوار تو گرسنه باشیم . 🔹صبح رفیقم آمد و از بی‌پولی شکایت کرد. گفتم: اگر طلبه‌ای، بیا مثل طلاب قدیم باشیم. گفت : چه‌کار بکنیم؟ گفتم: برویم به کارگرى. هرکدام سه قران قرض ‍ کردیم و ابزار کارگری گرفتیم و به یک روستایی رفتیم و با اهالی آنجا صحبت کردیم، گفتند: ما فقط روزى به هرکدام یک قران و نیم با مخارج می‌دهیم، ما ناچار راضى شدیم و شروع به کار کردیم. غروب روز دوم دیدیم یکى از طلاب هم‌ولایتی از صبح در جستجوى ما بوده، بعد از خطاب و عتاب زیاد، گفت: من مأمورم که شمارا ببرم. این ننگ و عار است که طلبه کارگری کند. گفتم: خیر ، ننگ نیست ، بلکه این کار پیغمبران و پیشوایان و مایه سرفرازى و افتخار است . 📘 داستان‌های از فقرایی که عالم شدند 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰https://eitaa.com/joinchat/2004287493Cf5efeeb593
۱ بهمن ۱۴۰۱
🌿🌺﷽🌿🌺 💚ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ شیراز ﺑﻮﺩﻡ. ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان یک ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ. ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ. معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ می خواندم. ﺗﻮ اصفهان ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ. خانم ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ بی حوﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ! ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ می گفت ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ؟ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ می خوردم ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ! ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ! ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ. ﻟﺒﺎس های ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. می دوﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎی من ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ! ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ. ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ! ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ. ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺧﻂ می زﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽ ﺯﺩ. ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ می نوﺷﺖ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟ ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!💚 ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ. ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ. ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ همین طور ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ. 💚ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ. ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟ ﺑه جای خوب بگوییم عالی به جای ای بد نیستم بگوییم الحمدلله همیشه بهترین و قویترین کلمات را انتخاب کنیم ،زیرا کلمات ما سرنوشت ساز هستند. ✅ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ امیرمحمد نادری قشقایی، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮبیتی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ 🦋👇 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• Join🔜 @mohandesi_fekr1 🌺🌿🌺🌿
۶ بهمن ۱۴۰۱
💠 🔸تواضع علمی میرزای قمی در باقی ماندن قوه اجتهاد 🔹هنگامی‌که میرزای قمی به سنّ پیری رسیده بود، روزی سید محمد مجاهد به قم سفر کرد. میرزا زمانی که متوجه ورود آقا سید محمد به قم شد، شبی ایشان را با جمعی از علماء دعوت کرد به منزلش و با ایشان و سایر علماء به بحث و صحبت علمی مفصلی پرداخت و پس از این مباحث فرمود: غرض از دعوت شما عزیزان و مکالمات علمیّه‌ای که صورت گرفت این بود که بنده به سنّ پیری رسیده و قوای من به تحلیل رفته، نگران بودم که قوه اجتهادم هنوز باقی است یا خیر لذا خواستم با شما قدری صحبت کنم تا شما کیفیت علمی مرا ببینید و تشخیص دهید که قوّه استنباط و ملکه اجتهادم باقی است یا ضعیف شده است؟ 🔹آقا سیّد محمد که از تواضع و احتیاط میرزای قمی شگفت‌زده شده بود، پس از صحبت‌های ایشان فرمود: اگر ملکه استنباط این است که شما دارید پس من و امثال من هیچ قوه استنباط نداریم. 📘 داستان‌هایی از علماء 📢 کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
💠 مقدمه اهمیت احترام بزرگان 🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: مَن أكرَمَ فَقيهاً مُسلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَومَ‌القِيامَةِ وهُوَ عَنهُ راضٍ ومَن أهانَ فَقيهاً مُسلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَومَ‌القِيامَةِ وهُوَ عَلَيهِ غَضبانُ. 🔹هركس، فقیهى را احترام كند، روز قیامت خدا را ملاقات می‌کند؛ درحالى‌كه خدا از او خشنود است و هركس فقیهى را اهانت کند، روز قیامت، خدا را ملاقات می‌کند؛ درحالی‌كه خدا بر او خشمگین است. 📚 بحارالأنوار: ج ۲، ص ۴۴، ح ۱۳ 📢کانال رسمی هفته‌نامه افق حوزه 🔰https://eitaa.com/joinchat/2004287493Cf5efeeb593
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
محدث نوری در خاتمه مستدرک‌الوسائل به نقل از ملاصالح مازندرانی می‌نویسد: «من حجّت بر همه طلاب هستم. زیرا به لحاظ فقر، کسی از من فقیرتر نبود و اوقاتی بر من گذشت که جز نور مستراح نوری [برای مطالعه] نداشتم. اما به لحاظ حافظه و ذهن، کسی وضعش بدتر از من نبود! به صورتی که گاهی راه خانه ام را گم می کردم و نام فرزندانم را فراموش می کردم. سی سال از عمرم گذشته بود که به آموختن الفبا پرداختم! آن قدر کوشش کردم تا خدا آن چه را دارم به من تفضّل فرمود.» ! 📗خاتمه مستدرک‌الوسائل، ج۲، ص۱۹۷.
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
آیت الله العظمی جوادی آملی: «مرحوم سيد عبدالحسين شرف الدّين جبل عاملی (رضوان الله تعالی عليه) در شرح حال بعضی از صحابه و بزرگان، نقل می كند كه بعضی از اصحاب و بزرگان علم و دين و سير و سلوكْ برنامه ها را در منزل تقسيم می كردند. يعنی اعضای خانواده در شبانه روز اين خانه را روشن نگاه می داشتند. هنگام شب چنين نبود كه همه‌ی اعضای خانواده بعد از خوردن غذا تا صبح بخوابند؛ بلكه نگهبانی می دادند. مثلا ً مقداری از شب را يكی مشغول عبادت و درس و بحث و تلاوت و دعا بود و ديگری می خوابيد، سپس ديگری بر می خاست و به می پرداخت و اولی می خوابيد. به دنبال آن سومی بر می خاست و به عبادت می پرداخت. به گونه ای كه جز در اين خانه چيز ديگری برده نشود.گاهی از يك خانواده، شخصيتی چون ؛ يا انسان كاملی چون تربيت می شود، كه محصول زحمات چندين ساله‌ی گذشتگان و نياكان آنان است. خدای سبحان به رايگانْ فردی را به خانواده ای مرحمت نمی كند. آنان سعی می كردند كه خانه را هميشه روشن نگهدارند و چيزی كه خلاف رضای حق است در آن خانه انجام نشود، تا كم كم آن خانه بتواند نورانيت باشد و سرانجام شهری را روشن كند. "خانه ای كه در آن خوانده می شود و دين در آن خانه حاكم است، برای فرشتگان، مانند ستاره های آسمان برای اهل زمين نورافشانی می كند." [١]» [١]الکافی ج٢ ص۶١۰ منبع: حکمت عبادات ص ١٩٢
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!! به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد. ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد. این است "رسم رفاقت..." در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم.. @gape-khodemani
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌷 راز و رمز توفیقات 🌷 مرحوم آیت الله مروّج حکایتی لطیف و شنیدنی از ویژگی های اخلاقی مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (اعلی الله مقامه)، نقل کرده اند. ایشان می فرمایند: من خودم از مرحوم سید نشنیده بودم ولی کسی برایم نقل کرد که یک وقت از «آسید ابوالحسن» پرسیدم: چه کار کردید که به این مقام و موقعیت رسیدید؟! (منظورم کارهای مخصوص بود، مانند: أذکار و أوراد و امثال این کارها). فرمود: هیچ کاری نکردم! اصرار کردم! فرمود: چیزی که به ذهنم می رسد، این است، اگر چه امکان دارد بخندید! روزی پیش از آنکه به درس بروم، ماست خریدم و گذاشتم جلو پنجره تا وقتی که از درس برمی گردم قدری خنک شده باشد. از درس برگشتم، دیدم ظرف ماست خالی است! با اینکه در و پنجره بسته بوده است!! روز دوم و سوم بر همین منوال گذشت! تا آنکه روز چهارم، تصمیم گرفتم در «حجره» بمانم تا راز قضیّه را کشف کنم! دیدم: گربه ای از سوراخ حجره، با بچه ای به دندان، وارد اتاق شد. چون نمی توانست، مستقیم از ظرف ماست بخورد، بچه اش را داخل ظرف ماست می گذاشت! بعد بچه را بیرون آورده، می لیسید! وقتی این صحنه را دیدم، گفتم: باید ببینم جای این گربه کجاست؟! او را دنبال کردم، دیدم رفته گوشه ی خلوتی خوابیده و پنج، شش تا بچه گربه هم دورش افتاده و شیر می خورند! دلم به حال این حیوان سوخت! تصمیم گرفتم همان روش را ادامه دهم! هر روز کاسه ای ماست می گرفتم و در همان جا می گذاشتم! تا اینکه بچه ها بزرگ شدند و آن گربه هم دیگر نیامد. من این کار را کرده ام، اگر مقامی هست، ممکن است، خداوند به خاطر همان کار داده باشد 📚📚 منبع مجله حوزه، شماره ۹۸، به نقل از کتاب حیات جاودانی، زندگی نامه مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، ص۲۰۷ 💽 @kotahshenidanie 💽
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
🔆صاحب عضد الدوله می گوید: 🔆ایشان بسیار ساده می‌کردند. 🔆 زندگی ایشان زندگی انبیا واولیابود. 🔆طوری که من مانند ندیده بودم. 🔆 به طور کلی این را ترک کرده بودند. 🔆 به و لباس و... هیچ اهمیتی نمی دادند. 🔆 انگار هیچ است. یک روز به ایشان گفتم :آقا اگر احتیاج دارید به من بگویید. 🔆 گفتند: من اصلاً نیستم، خدا هست. من از این سید بزرگوار خیلی تعجب می کردم. کتاب شیدا ص112 💽 @kotahshenidanie 💽
۲۸ بهمن ۱۴۰۱