#فرار_کودکانه
صالح بن عبدالله می گوید:
هنگامی که خیمه ها را به آتش کشیدند و اهل بیت امام حسین علیه السلام رو به فرار نهادند دخترکی را دیدند که:
#دامن_پیراهنش_آتش_گرفته
#در آن حال می گریست
#سراسیمه به اطراف می دوید
و آنچنان ضعف و عطش بر او چیره شده بود که:
#هر از چندگاهی به زمین می خورد
#و دوباره با زحمت بر می خاست.
به قدری وضعیت این دختر سه ساله تاثر آور بود که دلم برای او سوخت با اسب به سوی او تاختم تا آتش دامنش را خاموش کنم اما آن دختر کوچک با سرعت بیشتر از من دور می شد.
فریاد برآوردم:
ای دختر!
من قصد آزار تو را ندارم درنگ کن تا آتش پیراهنت را خاموش کنم.
نازدانه هراسان ایستاد. آتش دامن او را خاموش کردم. وقتی این مهربانی را از من دید به من گفت: اندکی آب به من بده لبهایم از تشنگی کبود شده است.
وقتی ظرف آب را به او دادم به سوی قتلگاه آمد.
گفتم: چرا آب را نمی نوشی؟
گفت: به دنبال پدرم هستم او تشنه بود.
به او گفتم: آب را بنوش پدرت را با لب تشنه شهید کردند. حضرت رقیه سلام الله علیها در حالی که گریه می کرد فرمود: پس من هم آب نمی نوشم.
(سوگنامه دردانه حسین علیه السلام ص۸۸ به نقل از مفاتیح الغیب ابن جوزی)
https://eitaa.com/ahlekesa_ir