شاید نام #پراگ را کمتر شنیده باشید. شهری در شمال غربی کشور چک که با ۱.۳ میلیون نفر جمعیت، پایتخت #جمهوری_چک در اروپای مرکزیست.
خانم دکتر #زهرا_ابوالحسنی_چیمه، حدود سی ماه مقیم این شهر آرام و سردشده است تا استاد درس زبان شناسی فارسی دانشگاه پراگ شود. کتاب حاضر هم برگرفته از نوشتههای روزانه وی است که بیشتر با دید زنانه همراه شده تا رفتار اجتماعی #زن را در عصر جدید و دنیای مدرن اروپایی کنکاش کند. نتیجه هم خوب از آب درآمده است و جای تقدیر دارد.
چند خطی از کتاب را برایتان آوردهام. بخوانید تا اگر علاقهمند شدید، کتاب را هم بخوانید.
.
امروز بعد از چندین روز ابر و باران پاییزگونه عجب آفتاب دلچسبی دمیده است. به یاد سهیل رضایی میافتم و "مصائب دنیای امروز و گم شدن قدرت زن، مادری و رقابت زنان برای به دست آوردن قدرت مردانه." دور و برم پر از زنان مردشدهای است که حتی خودشان یادشان رفته روزی زن بودهاند. از سر کوچه زنی با لباس پلیس میپیچد. همان است که صبحها کنار چراغ راهنما میایستد و شاید رنگ آنها را عوض میکند. اما ما همیشه خودمان دکمه سبز شدن چراغ عابر را میزنیم. پس او چه کار میکند؟ اصلا مهم نیست که او چه کار میکند. مهم این است که او هست. مثل زن راننده تراموا. خشک و جدی. او برای کارش ارزش زیادی قائل است. نمیدانم بچههایش را کجا گذاشته. شاید اصلا بچه ندارد. درهرصورت مهدکودکها زیر سه سال را نمیپذیرند. غیرقانونی است. خیلی هم خوب است. زن پستچی هم مسنتر از آن بهنظر میرسد که بچهای در خانه داشته باشد. اما زن رفتگری که با مردها آشغالها را جابهجا میکند از همه مردانهتر است. او هیچ دخلی به زن باغبان وسط میدان ندارد که مشغول بیل زدن و گلکاری است.
اصلا حسش را ندارم که از زیر این آفتاب گمشده روزهای اخیرم به سر کلاس بروم. اما وقتی میروم دوستش دارم. زوزکا تصمیم گرفته که همهچیز را کنار بگذارد و استراحت کند. استراحت بابت روزهایی که مثل اسب دویده است و یادش رفته که خسته بشود. او حالا میخواهد زندگی کند. من هم باید زندگی کنم. از قدرت مردانهاش خسته شده است. اصلا چرا باید شیرزن باشد. این آفتاب عجیب خوابآلودهام کرده. او باید استراحت کند. اما قبل از آن باید زندگی را بیابد. از زمان جنگ جهانی مثل اسب کار کرده است. در غیاب مردش مرد شده است و در حضورش حقش را، حق کار، حق پول درآوردن، حق مساوات را فریاد زده است. زنی در پارک به دنبال چیزی میگردد. شاید او هم به دنبال زینت گمشدهای است که مست و بیخیال او را بدون هرزگی به دنیای عشق و شهوت محض هل بدهد. جاییکه او باشد و رهایی از همه چیز، از همه کس."
#در_کوچههای_پراگ
#انتشارات_هرمس
#اهل_کتاب بمانیم
https://ble.ir/ahleketabsadegh
شعری از #سید_حمیدرضا_برقعی در اولین مجموعه شعر او، #طوفان_واژهها، برای خواهر شمس الشموس:
همسایه سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظهی تنهاییام توئی
تنها دلیل این که من اینجاییام توئی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بیاختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مریم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونینتر است ماه محرم کنار تو
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهریات شدیم
ما با تو در پناه تو آرام میشویم
وقتی که با ملائکه همگام میشویم
بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکر و زنها کنیزهات
زیباترین خاطرههامان نگفتنیست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر آیینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بیحد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرفهای خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم
عمری ست محو او به تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست
ما رو به روی پهنهی دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینه میوزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشستهایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چهها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک میشوم
روزی که زیر پای شما خاک میشوم…
#اهل_کتاب بمانیم
*سفرنامه سفرای صلح به بلاد شامات*
اخیرا کتابی را خواندم که #علیرضا_قزوه بعد از سفرش به کشور جنگزده #سوریه در سال ۱۳۹۳، همراه با جمعی از هنرمندان داخلی و افراد معروف صلح طلب جهانی نوشته است.
با اینکه فضای زندگی مردم سوریه تلخی ایام جنگ ایران و عراق در مناطق جنگزدهی خودمان را به یادمان میآورد، شیرینی بیان و شوخیهای گاه و بیگاه علیرضا قزوه با اعضای گروه و زمین و زمان باعث شده است تا متنی روان و جذاب را پیشروی داشته باشیم.
#با_کاروان_شام در حقیقت علاوه بر اینکه یک سفرنامه جمع و جور باشد، دربردارندهی یک برش مهم تاریخی هم هست. برشی که نتنها تاریخ معاصر سوریه را، بلکه برشی از تاریخ #جامعه_جهانی و فعل و انفعالات این جامعه در برابر جنایات تکفیریها نشان میدهد. تکفیریهایی که دستپروردهی حکام جلاد #آلسعود و اربابانش، آمریکاییها و صیهونیستها میباشند.
جا دارد که آثار قوی و در فضای داستانی بیش از این در این زمینه نوشته شود تا کمتر شاهد روایتهای مغرضانه برخی از اتفاقاتی باشیم که برایمان از روز هم روشنتر است!
#سوره_مهر
#اهل_کتاب بمانیم
توسعه در مفهوم کلان آن، آرمان تاریخی همه جوامع درحالتوسعه است حتی میتوان گفت که آرمان توسعه جای آرمانهای عقیدتی تاریخی و دیگر رؤیاهای ملی جوامع را پر کرده است. برای ایرانیان این امر آنگاه برجسته شد که در اولین برخورد های سهمگین در دوره جدید خود با اروپائیان، روسها و انگلیسیها که از قرن نوزدهم میلادی پدید آمد و آگاهی از موقعیت ضعیف خود پی بردند و اندک اندک اینموضوع به یک عنصر هویتی در سده معاصر تاریخ ایران تبدیل شد.
صنعتی شدن کشورها که دربردارنده پیشرفت چشمگیر در بخش مهمی از شاخصهای توسعه است، شناخت دلایل تغییر در این شاخصهها و پدید آمدن تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جز با فهم بسترهای ساختاری و نهادی آن بهعنوان زمینههای تغییرات به دست نمیآید. کنشهای اقتصادیِ معیشت و کنشهای تولیدی و خدماتیِ افراد در درون لایههای متعددی از ساختهای ذهنی نظامهای ارزشی و انگیزشی، ساختارهای اجتماعی، نظام نهادها، سازمانها و مقررات روی میدهد. بنابراین درکپذیر شدن این تحولات در پس پرده زبان #ساختاری و #نهادی بسترساز رخدادها پنهان است.
این امر نیز مستلزم مرور #تاریخ تحولات نهادی جوامع و ارائه شواهد گوناگون در خصوص نحوه تعامل نحوه عمل این #نظامهای_تولید صنعتی و کشاورزی، اوضاع #بازرگانی شرایط مالی و پولی و ساختارهای نهادی حاکم بر مناسبات زمینداری و قواعد حقوقی حاکم بر روابط کار است.
قواعد بلندمدت حاکم بر عملکرد اقتصادی کشورها ازجمله #ساختار_نظام_سیاستگذاری در این کتاب مورد کنکاش و توصیف و تحلیل قرار میگیرد. شناسایی دستهبندیهایی که کنشگران فردی به عنوان عاملان تحولات در غالب اقشار صنوف و طبقات در آن دارای هویت شدهاند، بخشی از این کنکاش از این دستهبندی امکان دیده شدن، تعریفپذیر و هویتیابی عاملان اجتماعی و اقتصادی را فراهم میسازد.
نهادها بهعنوان ساختارهای محدودیت بخش تنظیمگر و تسهیلگر مناسبات و مبادلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، طیف گستردهای از همه عوامل را در خود جای میدهند و به اجتماع انسانی پیوند میدهد. این نهادها از طریق تنظیم رفتار انسانی، وی را برای دیگر کنشگران پیشبینیپذیر میکند.
ساختارهای زبانی نظام طبیعی و زیستی سبکهای زندگی، نظامهای اوزان مقادیر و مقیاسها، نظامهای مالی و پولی، نظامهای معماری و شهرسازی، آداب و رسوم سوگ و سرور، خورد و خوراک، الحان و اغنیه؛ زبانهای صنفی و ساختارهای هجایی همگی نمود و باز نمودهای کنش متقابل عاملان و بسترهای نهادی به شمار آمده و سزاوار دیده شدن و فهمیده شدن در این رویکرد کارکردی میباشد.
هدف این کتاب بازنمودن دریچهای به فهم #تاریخ_نهادی_ایران است و البته مجالی میباشد که امکان گردآوری تحلیل و تنظیم تنها بخشی از همه آنچه رقم خورده است را فراهم آورده است.
تلاش نویسنده این کتاب متوجه تحلیل ساختار و عملکرد نهادهای رسمی و غیررسمیِ تودرتوی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران به عنوان بستر کنش فردی بوده است و به این منظور از طریق ترکیب عناصری از نظریههای وضعیت معماگونه تحولات پرمتغیر جامعه ایران، مدلی نظریِ جامعهشناسیِ تاریخِ نهادیِ اقتصادِ ایران استخراج نماید. این ساختار تئوریک از طریق ترکیب عناصر مفهومی نظریههای جامعهشناسی، تاریخی و نهادگرایی طراحیشده و دادهها و شواهدی از کتب مختلف برگزیده شده و در این قالب نظری قراردادهشده است. این دادهها شامل گزارشهایی از تحولات نهادی در تاریخ ایران است و در عین حال گذر گذارهای دائمی و تحولات تجارب نهادی در مغرب زمین، به منظور ملاحظات آنچه در تجارب موفق جوامع دیگر رخ دادهاست، بخشی از این نظام تحلیل میباشد.
تعدد و تنوع متغیرها و نوع ارتباطات ارتباط این عوامل، از جمله ویژگیهای مرتبط با #مالکیت و ساختارهای نظام طبیعی و جغرافیایی، بر پیچیدگی عملکرد نهادها در ایران افزوده است.
اما به هر حال امروز تعمیم نظریهها و تجویز و توصیه بستههای تئوریک در ادبیات نظریههای نوسازی کهنه و فرسوده شده است و این یک موضوع پذیرفته شده است که شباهتهای جوامع اندک نیستند ولی تفاوتها نیز بسیارند.
کاویدن جوامع، جوانب مختلف توسعه و توسعهنیافتگی، دغدغه پررنگ متفکرین زمان صدر مشروطیت بدین سو شده است. هدف این کتاب پرداختن به یکی از کمبودهای پژوهشی در موضوع اقشار و گروههای اجتماعی شهرنشین، شامل صنعتگران و پیشهوران شهری از دوره باستان و بالاخص از قرن نوزدهم میلادی به اینسو و مقارن تحولات #انقلاب_صنعتی در اروپا است.
این کنکاش تاریخی البته بر تحولات ساختارهای نهادی متمرکز بوده است و
در مجموع موانع نهادی رشد صنعتی ایران به چهار دسته کلی تقسیم میکند:
*دستهاول* موانع موجود در ساخت طبیعی و اجتماعی میباشد که شامل:
_قلمرو پهناور
_تنوع و پراکندگی طبیعی
_کشاورزی معیشتی و عدم مازاد و انباشت اندکی ثروت
_حمل و نقل پرهزینه
خودبسایی اقتصاد
ی و خودمختاری سیاسی
_پرهزینه بودن تجارت
_بیانگیزگی نسبتبه تجارت کالا
_تنوع و پراکندگی ساختهای اجتماعی
میباشد.
دسته دوم عدم تکامل نهادها میباشد که ذیل:
_ناامنی و بیثباتی سیاسی و اجتماعی و استیلای دولتهای استبدادی و ضدتوسعه
_عدم شکلگیری دولت فراگیر و باثبات
_عدم پیدایش دولت مبتنی بر حقوق قرارداد که سیاستگذاریهای آن معطوف به بیشینهسازی ثروت و رفاه در جامعه باشد.
_عدم تکامل حقوق قراردادها میباشد.
دسته سوم به عدم رشد نهادهای حقوق مالکیت فردی میپردازد که از جمله عوامل آن:
_متداول نشدن عامل شخصیت حقوقی و باقی ماندن نظام عرفی در چارچوب شخصیت حقیقی
_عدم رشد حقوق مالکیت مادی و فکری
_عدم پیدایش نظام آموزش حرفهای عمومی
_مبادلات پرهزینه بیانگیزگی برای تجارت و عدم پیدایش بازارهای بزرگ
_عدم انباشت دانش میباشد.
دسته آخر موانع نهادی رشد صنعتی ایران به تکامل نیافتهگی بنگاههای اقتصادی ایران میپردازد که مهمترین دلایل آن:
_عدم تجمیع و انباشت سرمایه
_تکامل نیافتن عشق اشکال مدرن مالکیت جمعی از طریق سازماندهی مجدد سرمایه و منابع انسانی و عدم پیدایش شرکتهای سهامی مؤسسات مالی و نهادهای بازارهای پول و مالی
_عدم رشد نظام تقسیم تخصصی کار و تداوم نظام تولید خرده کالایی در کارگاههای کوچک تولیدی
_تداوم نظام تولید استاد_شاگردی و پدید نیامدن نظام آموزش حرفهای عمومی
_عدم انباشت ذخیره دانش درنتیجه شکل نیافتن نهادهای حقوق مالکیت فکری
_تداوم حیات بازارهای خرد محلی و پدید نیامدن بازارهای رقابتی گسترده، بهعنوان یکی از مهمترین محرکهای خلاقیت و نوآوری
_و عدم انباشت سرمایه میباشد.
#نظام_پیشاسرمایهداری_در_ایران
#تحلبل_جامعهشناختی_توسعه
#سید_عطاءالله_سینایی
#نهادگرایی
#اهل_کتاب بمانیم
کتاب داستان فولاد، مجموعه داستانهای کوتاهی است که چگونگی شکلگیری مجموعه فولاد مبارکه اصفهان را در قالب نه داستان کوتاه بیان میکند. این داستانها روند شکلگیری مجموعه و مشکلاتی که مدیران مجموعه فولاد مبارکه بخصوص، مدیر پروژه این مجموعه، جناب آقای #محمدحسن_عرفانیان، در سالهای ابتدایی تاسیس خود را بیان میکند. آقای مهندس محمدحسن عرفانیان از ابتدای سال ۱۳۶۰ این ابرپرژوه عظیم را به دست میگیرد و سال ۱۳۷۱ به بهرهبرداری میرساند. وی در نهایت پس از سیزده سال مدیرعاملی در این مجموعه از فولاد مبارکه خداحافظی میکند. در این کتاب داستانهایی از دشواریها و معضلاتی که برای احداث این مجموعه در مقابل مدیران قرار گرفته است، از اخذ قرارداد با شرکت ایتالیایی ایتالیم پیانتی گرفته تا جابه جایی دستگاههای خریداری شده از گمرک خرمشهر تا اصفهان آورده شده است که در شرایط جنگی کشور و در دوران دفاع مقدس، این گروه کارگران و مدیران با جهاد و تلاش پای در عرصه تولید و آبادانی کشور نهادهاند.
البته ایراداتی نیز به این کتاب وارد است که میتوان به پراکندگی مطالب، عدم وجود سیر داستانی، پوشش ندادن قسمت اعظم تجربهها و همچنین عدم معرفی اشخاص در داستانهایش اشاره کرد.
#داستان_فولاد
#فولاد_مبارکه_اصفهان
#اهل_کتاب بمانیم
https://ble.ir/ahleketabsadegh
پشت سنگر علیرضا قزوه | توی دفتر علیرضا قزوه
جنب مسجد علیرضا قزوه | بیت رهبر علیرضا قزوه
همه بارها به گرده اوست | بنز خاور علیرضا قزوه
در مجلات سبز و زرد و وزین | روی منبر علیرضا قزوه
اینطرفتر علیرضا قزوه | آنطرفتر علیرضا قزوه
همه جا هست و گاه دیده شده | جای دیگر علیرضا قزوه
در تمام مسابقات اخیر | بوده داور علیرضا قزوه
شعر، قصه، تئاتر، نقاشی | کل کشور علیرضا قزوه
طنز هم گاهگاه میگوید | «فیض» اکبر علیرضا قزوه
گرچه خود در محل مرفوع است | میکند جر علیرضا قزوه
بد نبوده، ولی به لطف خدا | شده بهتر علیرضا قزوه
حالیا از تمام پنجرهها | میکشد سر علیرضا قزوه
اعتبارش به دکترایش نیست | عین «قیصر» علیرضا قزوه
خواهران نیز اقتدا کردند | به برادر علیرضا قزوه
میتوان فتح کرد دهلی را | با دو لشکر علیرضا قزوه
بین ایران و هند و پاکستان | شد مخیر علیرضا قزوه
از «سپانلو» کسی سراغ گرفت | شد مکدر علیرضا قزوه
از «مؤدب» شنیده شد شعری | شد مکرر علیرضا قزوه
از کسی ادکلن گرفت شبی | شد معطر علیرضا قزوه
کت و شلوار قهوهای پوشید | شد موقر علیرضا قزوه
چند لامپ هزار روشن شد | شد منور علیرضا قزوه
زیرکی گفت: «بهترینی تو» | کرد باور علیرضا قزوه
گفته شد بیست و چند بیت اینک | شعر اندر علیرضا قزوه
کیست تجدید مطلعش سازد | بار دیگر علیرضا قزوه
.
#جغور_بغور، کتاب شعری از امید مهدینژاد که ارزش خواندن نداشت(!) اما شاعر مذکور آخر کتاب را خوب با دو شعر برای علیرضا قزوه جمع کرده بود.
کتاب خوب بخوانیم!
#امید_مهدینژاد
#سپیده_باران
#اهل_کتاب بمانیم
کتاب حاج قاسمی که من میشناسم برگرفته از مجموعه خاطرههایی میباشد که #علی_شیرازی، رفیق چهلساله حاجقاسم و مسئول نمایندگی بیت رهبری در سپاه قدس، آنها را روایت کرده است. در این کتاب خاطرات جالب و زیبایی از دوران دفاع مقدس تا شهادت حاج قاسم آورده شده است که البته خوب بود خاطرات بیشتر و دقیقتری آورده میشد. البته کتاب ضعفهایی نیز دارد که یکی از مهمترین ضعفهای این کتاب، اشاره نکردن به جزئیات بیشتر و بسنده کردن به کلیات در بسیاری از موضوعات میباشد. از طرف دیگر حاج قاسمی که در این کتاب و این دست کتابها به مخاطبین ارائه میشود، بیشتر از آنکه یک قهرمان واقعی باشد یک قهرمان افسانهای میباشد و مخاطب را بیشتر از اینکه به حاجقاسم نزدیک کند، او را از وی دور میکند، چراکه مخاطب احساس میکند حاجقاسم از ابتدا یک انسان کامل بوده است و از ابتدا بدون اشتباه و بدون لغزش در مسیر شهادت و ولایت قدم برداشته است، در صورتی که این قدرت و توانایی یافتن و تصحیح اشتباهات در افراد و تغییر مسیر آنها است که باعث تمایز و بزرگ شدن یک شخصیت میشود. درکل میتوان گفت که این کتاب، کتاب مفیدی است و نکات ریز و درشت خوبی دارد، اما ای کاش با توجه به رفاقت چهل ساله، همسایگی و نزدیکی شغلی دو طرف، نویسنده به نکات بیشتر، مهمتر و دقیقتری در این کتاب میپرداخت.
#حاج_قاسمی_که_من_میشناسم
#علی_شیرازی
#اهل_کتاب بمانیم
امشب شب سردی بود. یکی از راههای مقابله با سرمای هوا، اونم توی این شبهای بلند، خوندن کتابه! لذا امشبم رو به خوندن این کتاب شعر گذروندم. شعرهای زیبا و پرمفهومی داشت.
مثل شعر زیر:
آن روز باید روز دشوار جهان باشد
روزی که پایان زمین و آسمان باشد
سِیلی بجوشد از تنور سینهی دنیا
سیلی که حتی کوهها در آن روان باشد
بیرون کشتی در هجوم وحشت و توفان
فریاد در مرد و زن و پیر و جوان باشد
با نفخهای که "یَبعثُ مَن فی القُبور" آن روز
انسان گریزان از خودش از این و آن باشد
لب میگشاید در گلویش بغض سنگینیست
باید "زمین" در هر نفس آتشفشان باشد
از خاک برمیخیزی و عالم پریشان است...
از خواب برمیخیزی و شاید اذان باشد
الله اکبر این چه خوابی بود؟
بیتابی
روی لبت نامیست... باید همچنان باشد
از داغ عشقی در دلت عمری قیامت بود
این صحنهها انگار تکرار همان باشد
با من در آن تاریکی و وحشت چراغی هست
هرچند ظلمانیترین روز جهان باشد
نام تو را نام تو را فریاد خواهم زد
روزی که چشم و گوش و دست و پا، زبان باشد
#از_دوشنبه_تا_جمعه
#حسن_بیاتانی
#انتشارات_پنجدری
#اهل_کتاب بمانیم
اقتصاد مقاومتی در کشورهای پیشرفته با تاکید بر تولید ملی!
تمام خط بالا نام کتابی است که برعکس نام بلند و پرمفهومش، پر است از مطالبی که کمتر به هم ربط دارند و اکثرا ربطی به اقتصاد مقاومتی ندارند. کتاب مذکور در دوازده فصل سعی دارد تا بزرگترین اقتصادهای حال حاضر در جهان را بررسی کند تا شاید بتواند سیاستی از خرده سیاستهای اقتصادی این کشورها را به سیاست اقتصادی مقاومتی که امری بدیع است تشبیه کند و متاسفانه با ضعف جدی محتوایی همراه شده است و از مطلوب خود دور شده است. اقتصاد کشورهایی چون آمریکا، ژاپن، فرانسه، کره جنوبی، آلمان، چین، انگلستان، استرالیا، روسیه و هندوستان که تمامی اقتصاد این کشورها، البته به جز چین، با تاکید بر مبانی اقتصاد باز و بازار گسترش و رشد کردهاند! و حتی در همین کتاب نیز به این موضوع اشاره میشود...
قبل از خواندن کتاب فکر میکردم در این کتاب با یک پژوهش علمی و تاریخی قوی روبرو خواهم شد که نقاط پنهان و کمتر گفته شده از اقتصاد و سیاست صنعتی برخی کشورها را برایمان هویدا و ساختار بندی میکند اما متاسفانه محتوای این کتاب به قدری ضعیف بود که بیشتر به یک کتاب عمومی میمانست که به معرفی اقتصاد یازده کشور میپردازد، آن هم در فصلهایی کاملا منقطع که هیچ به هم پیوستگی در میان مطالب آن یافت نمیشد و از آن بدتر اینکه حتی در برخی از فصلها، حرفی که در همان فصل زده شده بود را نیز در چند صحفهی بعدش نقض میکرد، که این خود نشان دهنده ضعف محتوایی و منابع این کتاب است. محتوایی که در برخی مواقع به ویکی پدیا فارسی ارجاع داده شده بود.
و اما مهمترین مشکل این کتاب، فهم غلط نویسنده از اصل سیاست اقتصاد مقاومتی بود تا آنجا که در اکثر اوقات، ملاک تولید ملی در اقتصاد مقاومتی را هم ارز تولید ناخالص ملی (GDP) قرار داده بود.
امیدوارم در آینده کتابپژوهشی قویتری در عرصه پارادایم اصیل اقتصاد مقاومتی ارائه گردد.
#اهل_کتاب بمانیم
کتاب نخلستانی از فانوس داستانی از ماجرای عاشقانهی یکی از صحابه پیامبر اکرم (ص) و همچنین ماجراهایی که در شهر مدینه برای وی پیش میآید میباشد تا در نهایت خداوند با فرستادن جبرئیل امین و نازل کردن *سوره لیل* نشانههای خود را برای #ابودحداح و مردمان زمین نمایان سازد.
داستان این کتاب، داستانی جالب و آموزنده است که از آن لذت خواهید برد.
#نخلستانی_از_فانوس
#سید_حسین_امیرجهانی
#انتشاران_جمکران
ما رهرو عشقیم و جنون همسفر ماست
با خضر بگوئید که دل راهبر ماست
رندیم و خرابیم ز خود بیخبرانیم
با بیهنران گوی که مستی هنر ماست
روشندلی اهل دل از پرتو اشک است
شمعیم که روشنگر ما چشم تر ماست
لوح دل ما نقش کدورت نپذیرد
ما نخل وفائیم و محبت ثمر ماست
گر از دل ما بر دل جانانه رهی هست
از دولت بیداری شب تا سحر ماست
گر دست دهد دامن ارباب نظرگیر
پندیست که از پیر مغان در نظر ماست
«پروانه»! من و تو گله از شمع نداریم
این آتش عشق است که بر بال پر ماست
شعری از کتاب گزیده اشعار استاد #محمدعلی_مجاهدی، با عنوان #گلنفسیها.
#شهرستان_ادب
#اهل_کتاب بمانیم
بر خلاف انتظار در تعطیلات فرصت کمتری برای خواندن کتاب پیدا میشود، بخصوص اگر قسمتی از تعطیلات نیز به سفر بگذرد؛ آن هم تعطیلات نوروز.
امسال هم مانند سالهای پیش در تعطیلات نوروز سعی کردم مقداری از وقتهای باقیمانده از دید و بازدیدها و بیرون رفتنها و ... را به کتاب خواندن اختصاص دهم و کتاب چای نعنای جناب آقای #منصور_ضابطیان را در این ایام خواندم. #چای_نعنا سفرنامهای است از سفر منصور ضابطیان به کشور #مراکش. کشوری در غربیترین نقطه آفریقا یکی از مهمترین و آبادترین کشورهای این منطقه نیز محسوب میشود. از خواندن چای نعنا بسیار لذت بردم چراکه مردمان آن ناحیه از سرزمینهای آفریقا را بسیار شبیه به مردمان نواحی جنوب کشور خودمان یافتم.
چای نعنا اولین کتابی بود که در این قرن خواندم. کتابی که محتوای آن در باب #سفر بود؛ سفری که دست بر قضا در نوروز اتفاق افتاده بود. (در نوروز سال ۱۳۹۶)
امیدوارم این سال را و این دهه را و این قرن را با خواندن کتابهایی از این دست و همچنین زندگی با طعمی از سفر و حرکت در پیش داشته باشم و داشته باشید.
#اهل_کتاب بمانیم
https://ble.ir/ahleketabsadegh
اهل کتاب
کتاب #مرگ_ایوان_ایلیچ داستانی است که پیام آن ساده و روشن و تقریباً مانند همه نوشتههای #لئون_تولستوی میباشد، یعنی درصدد القای این نکته است که آن نوع زندگانی که آدمیزاد در پیش گرفته است، غلط است و شایسته این است که به #فطرت خویش باز گردد. وی در این داستان علاوه بر هجو بیهودگی و رنگ و ریای زندگی عرفی، جداماندگی آدمی را به وقت مبارزه با مرگ و امید به رستاخیز را به وجه تمثیلی نمایان میکند. ایوان در عین اینکه یک قاضی و فرد صاحبمنصب روسی است و متعلق به #بورژوازی مرفه زمان خویش است، در مواجهه با بیماری و سکرات موت نمونهی مجسم آدمیزاد است و آدمی معمولی است که نه صاحب فضیلت است و نه هم خباثت دارد. در حرفهاش موفق است، اهل زندگی است و دو فرزند دارد، منتها راهش را از زنش جدا کردهاست. در دوران بیماری که بر اثر حادثه پیشپاافتادهای در کار پیشپاافتادهی نصب پرده بر او عارض میشود، اندک اندک به خود میآید و متوجه دروغین بودن زندگی و بلندپروازیهایش میشود. انزوایی که بیماری بر او تحمیل میکند، دیوار نیرنگی که خانواده و طبیبان معالجِ گرداگرد او برافراشتهاند و همینطور هم رنج و درد آهسته و آهسته او را به این شناخت سوق میدهد که #فانی است. معرفتی که از مرحله نظر میگذرد و با تمام وجود آن را درمییابد.
در آغاز دل به این خوش میدارد که به زندگی عادی دلپسنداش بازگردد اما در پایان و به وقت دستوپا زدن در گونی سیاهی که به درون آن هل داده میشود، روشنایی را در ته گونی میبیند و به خودش میگوید: مرگ تمام شد دیگر خبری از او نیست.
جملگی آدمهای دوروبرش خودخواه و ریاکارند؛ از زنش گرفته که جز رنج خودش در دوران عذاب جانکاه او چیز دیگری به یاد ندارد و دخترش که فکر دیگری جز عقب افتادن عروسیاش ندارد و همکارانش که فکر و ذکری جز این ندارند که مرگ او سبب ترفیعشان میشود و تا طبیبان معالجش که هموغم جز نام مرض ندارند و ذرهای به فکر شخص بیمار نیستند. فقط واسیا، پسر محجوب و هراسناکش و گروسیم، وردست پیشخدمتش از خودخواهی و ریا عاری هستند. گراسیم روستازادهی تندرستی است که به سبب نزدیکی به طبیعت، از ریا عاری است و به خاطر راحتی و آسایش اربابش از هیچ کاری دریغ نمیکند و درجایی که دیگران حقیقت مرگ را از ایوان پوشیده میدارند، نام مرگ را بر زبان میآورد.
رهنمودهای طبیبان او دردی را دوا نمیکند و آنان نخست شبیه قاضی عمل میکنند، شبیه خود ایوان به وقت قضاوت در دادگاه که خلاصه گویی میکنند و سوالهای اضافی بیمار را قطع میکنند و ... .
تولستوی هرگونه عنصر تعلیق را عمدا از دستان دریغ میکند و چنین کاری را گذشته از عنوان داستان در شیوه مخلص نویسی نیز نشان میدهد. ابتدا از مرگ ایوان ایلیچ میشنویم و واکنشی بیوهاش و دوستانش را میبینیم و پس از آن است که به سرگذشتش گوش میدهیم. جزئیات به شیوه همیشگی تولستوی در آثارش عجیب ملموس و رئالیستی است. از بوی مرض، ضرورت استفاده از لگن یا صدای ضجه فروگذار نمیکند. جیرجیر مبل و مکرر شدن آن را مایهای میسازد برای نشاندادن ریاکاری در مضحکهای که نقش بازان آن بیوه ایوان و میهمان اوست. از دستش برمیآید که تصویر بیپایه گیرایی گونی سیاه یا پندار حرکت قطار را به شیوهای جدی و تراژیک به کار ببرد.
اما جملگی این جزئیات در خدمت یک هدف واحد است و آن اینکه ما را آگاه سازد، آنچنان که ایوان ایلیچ آگاه میشود که *گذشته از اینکه دیگران فانی هستند، من و شما هم فانی هستیم* ؛ و زندگی بسیاری از مردم متمدن دروغی بزرگ است چون پسزمینه تاریک آن یعنی #حقیقت_مرگ را میپوشاند و نادیده میانگارند.
#اهل_کتاب بمانیم
اهل کتاب
همهی ما قیصر امینپور را با شعر "بوی ماه مهر" میشناسیم. #قیصر_امینپور با آثار و کتابهای زیادی که برای بر جای گذاشتهاست، یکی از شعرای برجسته معاصر پارسی زبان به حساب میآید. شعرهایش را در کتابهای مختلفی همچون دستور زبان، گلها همه آفتابگردانند، آینههای ناگهان، تنفس صبح، در کوچه آفتاب، به قول پرستوها و مثل چشمه، مثل رود برای ما باقی گذاشته است.
در زمان حیات قیصر یک مجموعهی گزیده اشعار تحت نظر وی در #انتشارات_مروارید به چاپ رسید که تاکنون بیش از سی بار تجدید چاپ شده است. در این کتابِ گزیده اشعار سعی شده است که زیباترین اشعار قیصر جمع آوری شود و کتاب خوبی به دست مخاطب برسد. اشعار قیصر در این مجموعه زیبا و دلنشین بودند، هرچند که توقع بیشتری از قیصر داشتم. بهنظر میرسد قیصر در اوایل جوانی بهتر از میانسالیاش شعر میگفته است، چراکه هر چه به دهه هفتاد نزدیکتر میشویم، شعرهای او نیز دچار افت کیفی میشوند و این افت کیفیت بعضا چشمگیر است. درنهایت شما را به خواندن یکی از اشعار قیصر از کتاب "به قول پرستوها" ی او دعوت میکنم.
در كتاب چار فصل زندگی
صفحهها پشت سر هم میروند
هر یک از این صفحهها، یک لحظهاند
لحظهها با شادی و غم میروند
آفتاب و ماه یک خط در میان
گاه پیدا، گاه پنهان میشوند
شادی و غم نیز هر یک لحظهای
بر سر این سفره مهمان میشوند
گاه، اوج خنده ما گریه است
گاه، اوج گریه ما خنده است
گریه، دل را آبیاری میكند
خنده، یعنی این كه دلها زنده است
زندگی تركیب شادی با غم است
دوست میدارم من این پیوند را
گر چه میگویند شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را
#اهل_کتاب بمانیم
#زن_زیادی شامل نه داستان کوتاه از #جلال_آلاحمد میباشد. جلال آلاحمد در این داستانها سعی کرده است تا بهصورت طنز به نقد اوضاع و احوال جامعه و بهخصوص جامعه بانوان ایرانی در دهه سی شمسی و خرافات و عادات غلط بانوان داشته باشد. این کتاب نیز به مانند بسیاری دیگر از آثار جلال آلاحمد از یک نثر ویژه برخوردار است که ویژگی سادگی و روان بودن آن، شما را به دل کوچهها و خیابانها و بازارهای آن روزگار تهران میبرد. این کتاب علیرغم اینکه در سال ۱۳۲۹، یعنی بیش از هفتاد سال قبل، نوشته شده است اما بخاطر نثر قوی و روانی که دارد خواننده خود را حاضر در تک تک لحاظ مییابد و شما با شخصیتهای داستان به خوبی همراه خواهید شد.
البته شاید برخی از داستانهای این کتاب محتویشان به اندازه نثرشان قوی نباشد.
#اهل_کتاب بمانیم
"نماد آمریکا، جاییکه آمریکا را آمریکا میکند، آیبیام، اپل، گوگل و در حوزه الکترونیکی و در حوزه تکنولوژیهای دیگر میشود جنرالالکتریک و جنرال موتورز. بعدش میشود اگزوموبیل. همینها هستند که یا هالیوود؟ پس اول باید حاکمیت بداند که مثلاً *#تاجران بازار نماد مملکتش نیستند!* من واقعاً مشکل دارم بااینکه بازار قدرت داشته باشد. خیلی مهم است که میگویند فلان سناتور در آمریکا به آن شرکت وابستهاست؛ درحالی که ما میگوییم فلان نماینده مجلس به فلان بازار وابستهاست! یعنی ته قدرت ما میشود کسی که *برنج وارد میکند* ؛ و نه مپنا و نه اُ تی سی. یعنی این توانایی را ندارند که چند نفر نماینده حامی آنها باشند ..."
#ساخت_ایران نوشته احسان نوروزی، نویسنده جوان ایرانی است که میخواهد ابعاد مختلف داستان شکلگیری یکی از پیشرفتهترین صنایع ایران را، یعنی صنعت تولید توربین سازی و توربوکمپرسورها را از دریچه نگاه افراد مختلفی ببیند و به چالش بکشد.
این کتاب هم روان است و هم جذاب، و سوژه داستان نیز بر شیرینی مطالب آن میافزاید.
#اهل_کتاب بمانیم
اهل کتاب
سالهاست که دوگانه تولید یا تجارت در بحثهای خرد و کلان اقتصادی مطرح است و هر روز و با قدرت گرفتن طیفهای مختلف سیاسی، کفه ترازو به نفع یکی سنگینی میکند.
این تقابل یک روز باعث ادغام وزارتخانهای شده و روز دیگر باعث تشکیل دیگری. بحث پیرامون اینکه کدام یک را باید اصل و مبنا قرار گیرد بسیار است.
در تاریخ معاصر ایران، یکی از اشخاص شاخص در حوزه تجارت و تولید، مرحوم #سید_مصطفی_عالی_نسب است. فردی که در جوانی دست به تجارت بلور میزده است و اتفاقا در این تجارت نیز با توفیقاتی همراه بوده است، اما به یک باره و پس از تحریم نفت ایران توسط انگلستان، تجارت کالاهای غیرضروری را حرام میداند و وارد عرصه تولید #چراغهای_نفتی میشود تا با ایجاد تقاضا برای نفت تولیدی ایران، این صنعت را از ورشکستگی و اخراج کارگران نجات دهد.
عالی نسب در #دولت_جنگ، مشاور اقتصادی نخست وزیر میشود و به گواه تاریخ، در این دوره هشت ساله، اقتصاد ایران کمترین عدد تورم خود را ثبت میکند و علارغم همه فشارها، بر حجم استقراض خارجی کشور افزوده نمیشود. اما با پایان جنگ و با روی کار آمدن #دولت_سازندگی و با رونق گرفتن #واردات، تفکر او دیگر جایگاهی در دولت نداشت و همین امر باعث خانه نشینی او در این دوران میشود.
زندگی و عقاید عالی نسب سرمایهای گرانبها برای استخراج روشهای مطلوب تولید و تجارت اسلامی است که در کتاب #میر_نامیرا توسط #میکائیل_عظیمی تا حدی به آن پرداخته شده است.
در قسمتی از کتاب داریم که در تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۳ استاد عالی نسب در واکنش به واردات خودرویهای بنز مطلبی مینویسد که به قرار زیر است:
«به نظر میرسد که کشور صادرکننده نفت در راه توسعه احتیاج به وام [گرفتن] از خارج و یا سرمایه گذاری خارجی ندارد. میتواند با ملاحظه مصرف، خود را با توان اقتصادی زمان خود تنظیم نموده از مصرف کالایی که با پول صدور نفت میخرد، همان ارز حاصل از صدور نفت را به جای سرمایه گذاری خارجی قبول نماید. مثلا ایران اگر این [برخورد] را مینمود میتوانست سالیانه حداقل ۱۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری بکند و سود حاصله هم در داخل خود بماند. جای تعجب است که تصرف کالاهای خارجی را به حدی توسعه دادهایم که پول نفت مصرف شده، بدهکار هم شدهایم، درصدد آن هستیم که کشورهای خارجی را هم تشویق کنیم بیایند سرمایه گذاری بکنند. کدام سرمایه بالاتر از ۱۵ میلیارد دلار در سال؟ افسوس که پول ملی را از پای درآوردند و در مقابل، قدرت خارجی را در مقابل پول ملی ۴۰ برابر نمودند و بدهکار شدیم. ولی ماشینهای آخرین سیستم بالای ۱۰ میلیون تومانی در خیابانهای تهران در گردش هستند. ۱۰ میلیون تومان مساوی با ۵۰ سال کار یک کارگر است به نرخ میانگین حقوق کارگران ایران.»
امیدوارم که این کتاب آموزنده عقاید اقتصادی و صنعتی را بخوانید و نکات عمیق این استاد و صنعتگر ملی مذهبی استفاده نمایید.
#اهل_کتاب بمانیم