eitaa logo
اهل کتاب
135 دنبال‌کننده
152 عکس
1 ویدیو
4 فایل
اهل کتاب صادق معرفی کتاب و ترویج فرهنگ مطالعه و تفکر «هرکس‌باکتاب‌ها‌آرام‌گیرد هیچ‌آرامشی‌راازدست‌نداده‌است....» #امام‌علی‌؏ ارتباط با مدیر @ibrahimshojaat صفحه‌ی اینستاگرام: Instagram.com/ahleketab
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب داستان فولاد، مجموعه داستان‌های کوتاهی است که چگونگی شکل‌گیری مجموعه فولاد مبارکه اصفهان را در قالب نه داستان کوتاه بیان می‌کند. این داستان‌ها روند شکل‌گیری مجموعه و مشکلاتی که مدیران مجموعه فولاد مبارکه بخصوص، مدیر پروژه این مجموعه، جناب آقای ، در سال‌های ابتدایی تاسیس خود را بیان می‌کند. آقای مهندس محمدحسن عرفانیان از ابتدای سال ۱۳۶۰ این ابرپرژوه عظیم را به دست می‌گیرد و سال ۱۳۷۱ به بهره‌برداری می‌رساند. وی در نهایت پس از سیزده سال مدیرعاملی در این مجموعه از فولاد مبارکه خداحافظی می‌کند. در این کتاب داستان‌هایی از دشواری‌ها و معضلاتی که برای احداث این مجموعه در مقابل مدیران قرار گرفته است، از اخذ قرارداد با شرکت ایتالیایی ایتالیم پیانتی گرفته تا جابه جایی دستگاه‌های خریداری شده از گمرک خرمشهر تا اصفهان آورده شده است که در شرایط جنگی کشور و در دوران دفاع مقدس، این گروه کارگران و مدیران با جهاد و تلاش پای در عرصه تولید و آبادانی کشور نهاده‌اند. البته ایراداتی نیز به این کتاب وارد است که می‌توان به پراکندگی مطالب، عدم وجود سیر داستانی، پوشش ندادن قسمت اعظم تجربه‌ها و همچنین عدم معرفی اشخاص در داستان‌هایش اشاره کرد. بمانیم https://ble.ir/ahleketabsadegh
پشت سنگر علیرضا قزوه | توی دفتر علیرضا قزوه جنب مسجد علیرضا قزوه | بیت رهبر علیرضا قزوه همه بارها به گرده اوست | بنز خاور علیرضا قزوه در مجلات سبز و زرد و وزین | روی منبر علیرضا قزوه این‌طرف‌تر علیرضا قزوه | آن‌طرف‌تر علیرضا قزوه همه جا هست و گاه دیده شده | جای دیگر علیرضا قزوه در تمام مسابقات اخیر | بوده داور علیرضا قزوه شعر، قصه، تئاتر، نقاشی | کل کشور علیرضا قزوه طنز هم گاهگاه می‌گوید | «فیض» اکبر علیرضا قزوه گرچه خود در محل مرفوع است | می‌کند جر علیرضا قزوه بد نبوده، ولی به لطف خدا | شده بهتر علیرضا قزوه حالیا از تمام پنجره‌ها | می‌کشد سر علیرضا قزوه اعتبارش به دکترایش نیست | عین «قیصر» علیرضا قزوه خواهران نیز اقتدا کردند | به برادر علیرضا قزوه می‌توان فتح کرد دهلی را | با دو لشکر علیرضا قزوه بین ایران و هند و پاکستان | شد مخیر علیرضا قزوه از «سپانلو» کسی سراغ گرفت | شد مکدر علیرضا قزوه از «مؤدب» شنیده شد شعری | شد مکرر علیرضا قزوه از کسی ادکلن گرفت شبی | شد معطر علیرضا قزوه کت و شلوار قهوه‌ای پوشید | شد موقر علیرضا قزوه چند لامپ هزار روشن شد | شد منور علیرضا قزوه زیرکی گفت: «بهترینی تو» | کرد باور علیرضا قزوه گفته شد بیست و چند بیت اینک | شعر اندر علیرضا قزوه کیست تجدید مطلعش سازد | بار دیگر علیرضا قزوه . ، کتاب شعری از امید مهدی‌نژاد که ارزش خواندن نداشت(!) اما شاعر مذکور آخر کتاب را خوب با دو شعر برای علیرضا قزوه جمع کرده بود. کتاب خوب بخوانیم! بمانیم
کتاب حاج‌ قاسمی که من می‌شناسم برگرفته از مجموعه خاطره‌هایی می‌باشد که ، رفیق چهل‌ساله حاج‌قاسم و مسئول نمایندگی بیت رهبری در سپاه قدس، آن‌ها را روایت کرده است. در این کتاب خاطرات جالب و زیبایی از دوران دفاع مقدس تا شهادت حاج قاسم آورده شده‌ است که البته خوب بود خاطرات بیشتر و دقیق‌تری آورده می‌شد. البته کتاب ضعف‌هایی نیز دارد که یکی از مهم‌ترین ضعف‌های این کتاب، اشاره نکردن به جزئیات بیشتر و بسنده کردن به کلیات در بسیاری از موضوعات می‌باشد. از طرف دیگر حاج‌ قاسمی که در این کتاب و این‌ دست کتاب‌ها به مخاطبین ارائه می‌شود، بیشتر از آنکه یک قهرمان واقعی باشد یک قهرمان افسانه‌ای می‌باشد و مخاطب را بیشتر از این‌که به حاج‌قاسم نزدیک کند، او را از وی دور می‌کند، چراکه مخاطب احساس می‌کند حاج‌قاسم از ابتدا یک انسان کامل بوده است و از ابتدا بدون اشتباه و بدون لغزش در مسیر شهادت و ولایت قدم برداشته است، در صورتی‌ که این قدرت و توانایی یافتن و تصحیح اشتباهات در افراد و تغییر مسیر آن‌ها است که باعث تمایز و بزرگ شدن یک شخصیت می‌شود. درکل می‌توان گفت که این کتاب، کتاب مفیدی است و نکات ریز و درشت خوبی دارد، اما ای کاش با توجه به رفاقت چهل ساله، همسایگی و نزدیکی شغلی دو طرف، نویسنده به نکات بیشتر، مهم‌تر و دقیق‌تری در این کتاب می‌پرداخت. بمانیم
امشب شب سردی بود. یکی از راه‌های مقابله با سرمای هوا، اونم توی این شب‌های بلند، خوندن کتابه! لذا امشبم رو به خوندن این کتاب شعر گذروندم. شعرهای زیبا و پرمفهومی داشت. مثل شعر زیر: آن روز باید روز دشوار جهان باشد روزی که پایان زمین و آسمان باشد سِیلی بجوشد از تنور سینه‌ی دنیا سیلی که حتی کوه‌ها در آن روان باشد بیرون کشتی در هجوم وحشت و توفان فریاد در مرد و زن و پیر و جوان باشد با نفخه‌ای که "یَبعثُ مَن فی القُبور" آن روز انسان گریزان از خودش از این و آن باشد لب می‌گشاید در گلویش بغض سنگینی‌ست باید "زمین" در هر نفس آتش‌فشان باشد از خاک بر‌می‌خیزی و عالم پریشان است... از خواب برمی‌خیزی و شاید اذان باشد الله اکبر این چه خوابی بود؟ بی‌تابی روی لبت نام‌یست... باید همچنان باشد از داغ عشقی در دلت عمری قیامت بود این صحنه‌ها انگار تکرار همان باشد با من در آن تاریکی و وحشت چراغی هست هرچند ظلمانی‌ترین روز جهان باشد نام تو را نام تو را فریاد خواهم زد روزی که چشم و گوش و دست و پا، زبان باشد بمانیم
اقتصاد مقاومتی در کشورهای پیشرفته با تاکید بر تولید ملی! تمام خط بالا نام کتابی است که برعکس نام بلند و پرمفهومش، پر است از مطالبی که کمتر به هم ربط دارند و اکثرا ربطی به اقتصاد مقاومتی ندارند. کتاب مذکور در دوازده فصل سعی دارد تا بزرگ‌ترین اقتصادهای حال حاضر در جهان را بررسی کند تا شاید بتواند سیاستی از خرده سیاست‌های اقتصادی این کشورها را به سیاست اقتصادی مقاومتی که امری بدیع است تشبیه کند و متاسفانه با ضعف جدی محتوایی همراه شده است و از مطلوب خود دور شده است. اقتصاد کشورهایی چون آمریکا، ژاپن، فرانسه، کره جنوبی، آلمان، چین، انگلستان، استرالیا، روسیه و هندوستان که تمامی اقتصاد این کشورها، البته به جز چین، با تاکید بر مبانی اقتصاد باز و بازار گسترش و رشد کرده‌اند! و حتی در همین کتاب نیز به این موضوع اشاره می‌شود... قبل از خواندن کتاب فکر می‌کردم در این کتاب با یک پژوهش علمی و تاریخی قوی روبرو خواهم شد که نقاط پنهان و کمتر گفته شده از اقتصاد و سیاست صنعتی برخی کشورها را برایمان هویدا و ساختار بندی می‌کند اما متاسفانه محتوای این کتاب به قدری ضعیف بود که بیشتر به یک کتاب عمومی می‌مانست که به معرفی اقتصاد یازده کشور می‌پردازد، آن هم در فصل‌هایی کاملا منقطع که هیچ به هم پیوستگی در میان مطالب آن یافت نمی‌شد و از آن بدتر اینکه حتی در برخی از فصل‌ها، حرفی که در همان فصل زده شده بود را نیز در چند صحفه‌ی بعدش نقض می‌کرد، که این خود نشان دهنده ضعف محتوایی و منابع این کتاب است. محتوایی که در برخی مواقع به ویکی پدیا فارسی ارجاع داده شده بود. و اما مهم‌ترین مشکل این کتاب، فهم غلط نویسنده از اصل سیاست اقتصاد مقاومتی بود تا آنجا که در اکثر اوقات، ملاک تولید ملی در اقتصاد مقاومتی را هم ارز تولید ناخالص ملی (GDP) قرار داده بود. امیدوارم در آینده کتاب‌پژوهشی قوی‌تری در عرصه پارادایم اصیل اقتصاد مقاومتی ارائه گردد. بمانیم
کتاب نخلستانی از فانوس داستانی از ماجرای عاشقانه‌ی یکی از صحابه پیامبر اکرم (ص) و همچنین ماجراهایی که در شهر مدینه برای وی پیش می‌آید می‌باشد تا در نهایت خداوند با فرستادن جبرئیل امین و نازل کردن *سوره لیل* نشانه‌های خود را برای و مردمان زمین نمایان سازد. داستان این کتاب، داستانی جالب و آموزنده است که از آن لذت خواهید برد.
ما رهرو عشقیم و جنون هم‌سفر ماست با خضر بگوئید که دل راهبر ماست رندیم و خرابیم ز خود بی‌خبرانیم با بی‌هنران گوی که مستی هنر ماست روشن‌دلی اهل‌ دل از پرتو اشک است شمعیم که روشنگر ما چشم تر ماست لوح دل ما نقش کدورت نپذیرد ما نخل وفائیم و محبت ثمر ماست گر از دل ما بر دل جانانه رهی هست از دولت بیداری شب تا سحر ماست گر دست دهد دامن ارباب نظرگیر پندی‌ست که از پیر مغان در نظر ماست «پروانه»! من و تو گله از شمع نداریم این آتش عشق است که بر بال پر ماست شعری از کتاب گزیده اشعار استاد ، با عنوان . بمانیم
بر خلاف انتظار در تعطیلات فرصت کمتری برای خواندن کتاب پیدا می‌شود، بخصوص اگر قسمتی از تعطیلات نیز به سفر بگذرد؛ آن‌ هم تعطیلات نوروز. امسال هم مانند سال‌های پیش در تعطیلات نوروز سعی کردم مقداری از وقت‌های باقیمانده از دید و بازدیدها و بیرون رفتن‌ها و ... را به کتاب خواندن اختصاص دهم و کتاب چای نعنای جناب آقای را در این ایام خواندم. سفرنامه‌ای است از سفر منصور ضابطیان به کشور . کشوری در غربی‌ترین نقطه آفریقا یکی از مهم‌ترین و آبادترین کشورهای این منطقه نیز محسوب می‌شود. از خواندن چای نعنا بسیار لذت‌ بردم چراکه مردمان آن ناحیه از سرزمین‌های آفریقا را بسیار شبیه به مردمان نواحی جنوب کشور خودمان یافتم. چای نعنا اولین کتابی بود که در این قرن خواندم. کتابی که محتوای آن در باب بود؛ سفری که دست بر قضا در نوروز اتفاق افتاده بود. (در نوروز سال ۱۳۹۶) امیدوارم این سال را و این دهه را و این قرن را با خواندن کتاب‌هایی از این‌ دست و همچنین زندگی با طعمی از سفر و حرکت در پیش داشته باشم و داشته باشید. بمانیم https://ble.ir/ahleketabsadegh
اهل کتاب
کتاب داستانی است که پیام آن ساده و روشن و تقریباً مانند همه نوشته‌های می‌باشد، یعنی درصدد القای این نکته است که آن نوع زندگانی که آدمیزاد در پیش گرفته‌ است، غلط است و شایسته این است که به خویش باز گردد. وی در این داستان علاوه‌ بر هجو بیهودگی و رنگ و ریای زندگی عرفی، جداماندگی آدمی را به وقت مبارزه با مرگ و امید به رستاخیز را به وجه تمثیلی نمایان می‌کند. ایوان در عین این‌که یک قاضی و فرد صاحب‌منصب روسی است و متعلق به مرفه زمان خویش است، در مواجهه با بیماری و سکرات موت نمونه‌ی مجسم آدمیزاد است و آدمی معمولی است که نه صاحب فضیلت است و نه هم خباثت دارد. در حرفه‌اش موفق است، اهل زندگی است و دو فرزند دارد، منتها راهش را از زنش جدا کرده‌است. در دوران بیماری که بر اثر حادثه پیش‌پاافتاده‌ای در کار پیش‌پاافتاده‌ی نصب پرده بر او عارض می‌شود، اندک‌ اندک به خود می‌آید و متوجه دروغین بودن زندگی و بلندپروازی‌هایش می‌شود. انزوایی که بیماری بر او تحمیل می‌کند، دیوار نیرنگی که خانواده و طبیبان معالجِ گرداگرد او برافراشته‌اند و همین‌طور هم رنج و درد آهسته و آهسته او را به این شناخت سوق می‌دهد که است. معرفتی که از مرحله نظر می‌گذرد و با تمام وجود آن را درمی‌یابد. در آغاز دل به این خوش می‌دارد که به زندگی عادی دل‌پسنداش بازگردد اما در پایان و به وقت دست‌وپا زدن در گونی سیاهی که به درون آن هل داده می‌شود، روشنایی را در ته گونی می‌بیند و به خودش می‌گوید: مرگ تمام شد دیگر خبری از او نیست. جملگی آدم‌های دوروبرش خودخواه و ریاکارند؛ از زنش گرفته که جز رنج خودش در دوران عذاب جانکاه او چیز دیگری به یاد ندارد و دخترش که فکر دیگری جز عقب افتادن عروسی‌اش ندارد و همکارانش که فکر و ذکری جز این ندارند که مرگ او سبب ترفیعشان می‌شود و تا طبیبان معالجش که هم‌وغم جز نام مرض ندارند و ذره‌ای به فکر شخص بیمار نیستند. فقط واسیا، پسر محجوب و هراسناکش و گروسیم، وردست پیشخدمتش از خودخواهی و ریا عاری هستند. گراسیم روستازاده‌ی تندرستی است که به‌ سبب نزدیکی به طبیعت، از ریا عاری است و به‌ خاطر راحتی و آسایش اربابش از هیچ کاری دریغ نمی‌کند و درجایی که دیگران حقیقت مرگ را از ایوان پوشیده می‌دارند، نام مرگ را بر زبان می‌آورد. رهنمودهای طبیبان او دردی را دوا نمی‌کند و آنان نخست شبیه قاضی عمل می‌کنند، شبیه خود ایوان به وقت قضاوت در دادگاه که خلاصه گویی می‌کنند و سوال‌های اضافی بیمار را قطع می‌کنند و ... . تولستوی هرگونه عنصر تعلیق را عمدا از دستان دریغ می‌کند و چنین کاری را گذشته از عنوان داستان در شیوه مخلص نویسی نیز نشان می‌دهد. ابتدا از مرگ ایوان ایلیچ می‌شنویم و واکنشی بیوه‌اش و دوستانش را می‌بینیم و پس‌ از آن است که به سرگذشتش گوش می‌دهیم. جزئیات به شیوه همیشگی تولستوی در آثارش عجیب ملموس و رئالیستی است. از بوی مرض، ضرورت استفاده از لگن یا صدای ضجه فروگذار نمی‌کند. جیرجیر مبل و مکرر شدن آن را مایه‌ای می‌سازد برای نشان‌دادن ریاکاری در مضحکه‌ای که نقش بازان آن بیوه ایوان و میهمان اوست. از دستش برمی‌آید که تصویر بی‌پایه گیرایی گونی سیاه یا پندار حرکت قطار را به شیوه‌ای جدی و تراژیک به کار ببرد. اما جملگی این جزئیات در خدمت یک هدف واحد است و آن این‌که ما را آگاه سازد، آنچنان که ایوان ایلیچ آگاه می‌شود که *گذشته از این‌که دیگران فانی هستند، من و شما هم فانی هستیم* ؛ و زندگی بسیاری از مردم متمدن دروغی بزرگ است چون پس‌زمینه تاریک آن یعنی را می‌پوشاند و نادیده می‌انگارند. بمانیم
اهل کتاب
همه‌ی ما قیصر امین‌پور را با شعر "بوی ماه مهر" می‌شناسیم. با آثار و کتاب‌های زیادی که برای بر جای گذاشته‌است، یکی از شعرای برجسته معاصر پارسی زبان به حساب می‌آید. شعرهایش را در کتاب‌های مختلفی همچون دستور زبان، گل‌ها همه آفتابگردانند، آینه‌های ناگهان، تنفس صبح، در کوچه آفتاب، به قول پرستوها و مثل چشمه، مثل رود برای ما باقی گذاشته است. در زمان حیات قیصر یک مجموعه‌ی گزیده اشعار تحت نظر وی در به چاپ رسید که تاکنون بیش‌ از سی بار تجدید چاپ شده‌ است. در این کتابِ گزیده اشعار سعی شده است که زیباترین اشعار قیصر جمع آوری شود و کتاب خوبی به دست مخاطب برسد. اشعار قیصر در این مجموعه زیبا و دلنشین بودند، هرچند که توقع بیشتری از قیصر داشتم. به‌نظر می‌رسد قیصر در اوایل جوانی بهتر از میان‌سالی‌اش شعر می‌گفته‌ است، چراکه هر چه به دهه هفتاد نزدیک‌تر می‌شویم، شعرهای او نیز دچار افت کیفی می‌شوند و این افت کیفیت بعضا چشمگیر است. درنهایت شما را به خواندن یکی از اشعار قیصر از کتاب "به قول پرستوها" ی او دعوت می‌کنم. در كتاب چار فصل زندگی  صفحه‌ها پشت سر هم می‌روند  هر یک از این صفحه‌ها، یک لحظه‌اند  لحظه‌ها با شادی و غم می‌روند  آفتاب و ماه یک خط در میان  گاه پیدا، گاه پنهان می‌شوند  شادی و غم نیز هر یک لحظه‌ای  بر سر این سفره مهمان می‌شوند  گاه، اوج خنده ما گریه است  گاه، اوج گریه ما خنده است  گریه، دل را آبیاری می‌كند  خنده، یعنی این كه دل‌ها زنده است  زندگی تركیب شادی با غم است  دوست می‌دارم من این پیوند را  گر چه می‌گویند شادی بهتر است  دوست دارم گریه با لبخند را بمانیم
شامل نه داستان کوتاه از می‌باشد. جلال آل‌احمد در این داستان‌ها سعی کرده است تا به‌صورت طنز به نقد اوضاع‌ و احوال جامعه و به‌خصوص جامعه بانوان ایرانی در دهه سی شمسی و خرافات و عادات غلط بانوان داشته باشد. این کتاب نیز به مانند بسیاری دیگر از آثار جلال آل‌احمد از یک نثر ویژه برخوردار است که ویژگی سادگی و روان بودن آن، شما را به دل کوچه‌ها و خیابان‌ها و بازارهای آن روزگار تهران می‌برد. این کتاب علیرغم اینکه در سال ۱۳۲۹، یعنی بیش از هفتاد سال قبل، نوشته شده‌ است اما بخاطر نثر قوی و روانی که دارد خواننده خود را حاضر در تک تک لحاظ می‌یابد و شما با شخصیت‌های داستان به خوبی همراه خواهید شد. البته شاید برخی از داستان‌های این کتاب محتوی‌شان به اندازه نثرشان قوی نباشد. بمانیم
"نماد آمریکا، جایی‌که آمریکا را آمریکا می‌کند، آی‌بی‌ام، اپل، گوگل و در حوزه الکترونیکی و در حوزه تکنولوژی‌های دیگر می‌شود جنرال‌الکتریک و جنرال موتورز. بعدش می‌شود اگزوموبیل. همین‌ها هستند که یا هالیوود؟ پس اول باید حاکمیت بداند که مثلاً * بازار نماد مملکتش نیستند!* من واقعاً مشکل دارم بااینکه بازار قدرت داشته باشد. خیلی مهم است که می‌گویند فلان سناتور در آمریکا به آن شرکت وابسته‌است؛ درحالی‌ که ما می‌گوییم فلان نماینده مجلس به فلان بازار وابسته‌است! یعنی ته قدرت ما می‌شود کسی که *برنج وارد می‌کند* ؛ و نه مپنا و نه اُ تی سی. یعنی این توانایی را ندارند که چند نفر نماینده حامی آن‌ها باشند ..." نوشته احسان نوروزی، نویسنده جوان ایرانی است که می‌خواهد ابعاد مختلف داستان شکل‌گیری یکی از پیشرفته‌ترین صنایع ایران را، یعنی صنعت تولید توربین سازی و توربوکمپرسورها را از دریچه نگاه افراد مختلفی ببیند و به چالش بکشد. این کتاب هم روان است و هم جذاب، و سوژه داستان نیز بر شیرینی مطالب آن می‌افزاید. بمانیم
اهل کتاب
سال‌هاست که دوگانه تولید یا تجارت در بحث‌های خرد و کلان اقتصادی مطرح است و هر روز و با قدرت گرفتن طیف‌های مختلف سیاسی، کفه ترازو به نفع یکی سنگینی می‌کند. این تقابل یک روز باعث ادغام وزارتخانه‌ای شده و روز دیگر باعث تشکیل دیگری. بحث پیرامون اینکه کدام یک را باید اصل و مبنا قرار گیرد بسیار است. در تاریخ معاصر ایران، یکی از اشخاص شاخص در حوزه تجارت و تولید، مرحوم است. فردی که در جوانی دست به تجارت بلور می‌زده است و اتفاقا در این تجارت نیز با توفیقاتی همراه بوده است، اما به یک باره و پس از تحریم نفت ایران توسط انگلستان، تجارت کالاهای غیرضروری را حرام می‌داند و وارد عرصه تولید می‌شود تا با ایجاد تقاضا برای نفت تولیدی ایران، این صنعت را از ورشکستگی و اخراج کارگران نجات دهد. عالی نسب در ، مشاور اقتصادی نخست وزیر می‌شود و به گواه تاریخ، در این دوره هشت ساله، اقتصاد ایران کمترین عدد تورم خود را ثبت می‌کند و علارغم همه فشارها، بر حجم استقراض خارجی کشور افزوده نمی‌شود. اما با پایان جنگ و با روی کار آمدن و با رونق گرفتن ، تفکر او دیگر جایگاهی در دولت نداشت و همین امر باعث خانه نشینی او در این دوران می‌شود. زندگی و عقاید عالی نسب سرمایه‌ای گرانبها برای استخراج روش‌های مطلوب تولید و تجارت اسلامی است که در کتاب توسط تا حدی به آن پرداخته شده است. در قسمتی از کتاب داریم که در تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۳ استاد عالی نسب در واکنش به واردات خودروی‌های بنز مطلبی می‌نویسد که به قرار زیر است: «به نظر می‌رسد که کشور صادرکننده نفت در راه توسعه احتیاج به وام [گرفتن] از خارج و یا سرمایه گذاری خارجی ندارد. می‌تواند با ملاحظه مصرف، خود را با توان اقتصادی زمان خود تنظیم نموده از مصرف کالایی که با پول صدور نفت می‌خرد، همان ارز حاصل از صدور نفت را به جای سرمایه گذاری خارجی قبول نماید. مثلا ایران اگر این [برخورد] را می‌نمود می‌توانست سالیانه حداقل ۱۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری بکند و سود حاصله هم در داخل خود بماند. جای تعجب است که تصرف کالاهای خارجی را به حدی توسعه داده‌ایم که پول نفت مصرف شده، بدهکار هم شده‌ایم، درصدد آن هستیم که کشورهای خارجی را هم تشویق کنیم بیایند سرمایه گذاری بکنند. کدام سرمایه بالاتر از ۱۵ میلیارد دلار در سال؟ افسوس که پول ملی را از پای درآوردند و در مقابل، قدرت خارجی را در مقابل پول ملی ۴۰ برابر نمودند و بدهکار شدیم. ولی ماشین‌های آخرین سیستم بالای ۱۰ میلیون تومانی در خیابان‌های تهران در گردش هستند. ۱۰ میلیون تومان مساوی با ۵۰ سال کار یک کارگر است به نرخ میانگین حقوق کارگران ایران.» امیدوارم که این کتاب آموزنده عقاید اقتصادی و صنعتی را بخوانید و نکات عمیق این استاد و صنعتگر ملی مذهبی استفاده نمایید. بمانیم
اهل کتاب
در هر دوره زمانی و در هر حکومتی، افرادی وجود دارند که جایگاه و شایستگی آن‌ها در بستر زمان و تاریخ مشخص می‌گردد. یکی از شایسته‌ترین این افراد در تاریخ معاصر ما بی‌شک دکتر می‌باشد. فردی که در سال ۱۳۰۰ و در کرمانشاه به دنیا آمد و بعدها به تهران مهاجرت نمود تا در مدرسه‌ی به تحصیل بپردازد. وی سپس از دانشگاه صنعتی ایران و آلمان () مدرک مهندسی معدن و ذوب فلزات را اخذ نمود و برای ادامه تحصیل در رشته مدیریت صنعتی به مهاجرت کرد و در دانشگاه‌های نیویورک و سیراکیوس مشغول به تحصیل در رشته تا مقطع دکتری شد. نیازمند در ایران در ابتدا در سال ۱۳۲۲ به‌عنوان مهندس تعمیرات مکانیکی به استخدام دولت درآمد و در سال ۱۳۲۴ به‌عنوان مدیر فنی و معاون در مشغول به کار شد. در سال ۱۳۲۹ و پس‌ از یک دوره تحصیلی در آمریکا به ایران بازگشت و کارشناس مهندسی شد. او سال‌ها در گروه گروه‌های مشاوره مدیریت به خدمت پرداخت تا در سال ۱۳۳۸ به‌ عنوان رییس هیئت‌ مدیره و مدیرعامل انتخاب شد. انتخاب او به‌ عنوان مدیر عامل شرکت نساجی مازندران یک امتحان مهم در کارنامه او محسوب می‌شود چراکه شرکت نساجی مازندران ده سال بود که زیان‌ده بود و او توانست در عرض یک‌ سال این شرکت را از زیان خارج نموده و سودده نماید. سپس در سال ۱۳۴۰ مدیر عامل شد در سال ۱۳۴۱ رییس شد و بعدها از دل همین مرکز را تاسیس کرد. در سال ۱۳۴۲ و هنگامی‌که به‌عنوان وزیر اقتصاد انتخاب شد، به رسید و در دوره او و و شروع به حرکت به سمت ساخت داخل و عمق‌بخشی به تولیدات خود نمودند. در سال ۱۳۴۶ وی مامور به تاسیس شد. طی مدت چهار سال مدیریت نیازمند بر این سازمان کارخانه‌های ، ، و تاسیس شدند. در سال ۱۳۵۱ نیازمند مأمور شد که دومین معدن بزرگ مس جهان را برپا کند و او شرکت کرمان را در مدت‌ زمان اندکی از صفر به مرحله بهره‌برداری رساند. نیازمند در سال ۱۳۵۴ و با توجه به بیماری و به تجویز پزشکان، قبل‌ از شروع افتتاح شرکت مس سرچشمه، از مدیریت آن استعفا داد و از مناصب دولتی به‌کلی خارج شد. او در سال ۱۳۵۴ برای همکاری با در شرکت را تاسیس کرد و با خرید اورانیوم سوخت ۱۷ سال را تامین نمود. نیازمند در خارج از کشور نیز چندین همکاری مشاوره‌ای داشته‌است که مهم‌ترین آن‌ها کمک به خروج از رکود شرکت‌های و به سوئد و کمک به به‌ عنوان مشاور رییس‌جمهور در تاسیس معدن مس این کشور می‌باشد. از دکتر نیازمند کتاب‌های زیادی به جا مانده‌ است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از اداره امور فردا، سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران، رضاشاه از تولد تا سلطنت، رضاشاه از سقوط تا مرگ، رهنمودهایی از قرآن مجید، شیعه در تاریخ ایران، آخرت یا تاریخچه عقیده به دنیای بعد از مرگ، قرآن به‌ ترتیب نزول آیات، قرآن به‌ ترتیب موضوع، تفسیر قرآن و علوم جدید و چندین کتاب و مقاله در موضوعات مختلف دیگر. دکتر نیازمند خود را از افراد می‌دانست و تعریف تکنوکراسی را چنین می‌نمود که تکنوکرات‌ها افرادی هستند آموزش‌دیده و ماهر که در مناصب و شغل‌های خود مشکلات اجتماعی و اقتصادی مهم را قابل‌ حل می‌دانند و اغلب برای این مشکلات راه‌حل‌هایی ارائه می‌دهند که بر محور علم و خرد استوار است. وی افراد را به سه دسته تکنوکرات بروکرات و دموکرات تقسیم می‌نمود که هدف دست‌اول را کارخانه‌سازی، هدف دسته دوم را کاغذبازی و دست سوم را مردم بازی می‌دانست. از وی به‌عنوان نیز یاد می‌شود. رضا نیازمند در نهایت در سال است ۱۳۹۶ و در تهران درگذشت. روحش شاد و یادش گرامی باد. بمانیم https://ble.ir/ahleketabsadegh
هر کتابی رو نباید خوند! این کتاب هم از آن جنس کتاب‌هایی هست که بهتر است نخوانید. البته اگر خواندید، سعی کنید خلاف آموزه‌هایش عمل کنید تا زندگی راحت‌تر و باسعادت‌تری داشته باشید. همان گونه که از نام کتاب برمی‌آید، این کتاب نیز به مانند کتاب ماکیاولی، در پی آموزش راه‌هایی برای کسب و نگهداشت قدرت (غیرمشروع) از طرق غیر اخلاقی و مبتنی بر اهداف کاملا مادی است. هرچند که خواندن اینچنین کتاب‌هایی می‌تواند باعث کمک به تجزیه و تحلیل بهتر ساختارهای سیاسی و قدرت شود، اما باعث بدبینی و تشویش ذهنی خوانده پیرامون اتقاقات و تعاملات اطرافش می‌شود. بمانیم
سفر به برای ما ایرانیان مانند سفر به آخر دنیاست. نقطه‌ای در دوردست. شاید تنها دو چیز را از آنها به یاد داشته باشیم. یکی رهبر انقلاب کمونیستی کوبا، فقید و دیگری سیگار برگ‌های مشهور کوبایی! ، روزنامه‌نگار، مجرب تلویزیون و جهانگرد ایرانی، فرصتی را در سال ۱۳۹۵ به دست آورده است تا بیست روزی را در این کشور زندگی کند. او در این سفر بیش از هرچیز، به دنبال شناخت روابط بیناانسانیِ انسان کوبایی‌ست. انسانی که در مقایسه با انسان غربی قرن ۲۱ در فقر مادی به سر می‌برد و امکانات محدودی در یک حکومت کمونیستی در دسترس دارد. آدامس و پاستیل و مک دونالد ندارد و استفاده از اینترنت برایشان سخت و محدود است. اما این انسان به گفته نگارنده کتاب، یک انسان بی‌نهایت شاد و سرزنده است. نگارنده در کتاب به هر دو موضوع فقر و شادی اشاره می‌کند و سوال مهم خود را مطرح می‌کند که نسبت این دو چگونه در یک جامعه شکل می‌گیرد؟ پاسخ مناسب این سوال با شما! بمانیم
سه گفتار از دکتر در باب نقد توافق برجام که در سال ۱۳۹۶ و در هسته بازاریابی سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام بیان و پیاده شده است تا اثری به نام با رویکرد نقد حقوقی و سیاسی این توافق مهم پدید آید. انتقادات دکتر باقری کمی تا حدی سخت گیرانه به نظر می‌رسد و احتمالا جامه عمل پوشاندن به آن‌ها بسی دشوار باشد. امیدوارم در این ایام، که حدود پنج سال از بیان این نکات توسط دکتر باقری می‌گذرد و دست بر قضا سکان هدایت تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران نیز در دستان ایشان است، شاهد توفیق ایشان در این آزمایش دشوار باشیم و نکات مذکور توسط خودشان به خوبی در توافق احتمالی گنجانده شود. بمانیم https://ble.ir/ahleketabsadegh
جاده مانده است و من و این سر باقیمانده رمقی نیست در این پیکر باقیمانده نخل‌ها بی‌سر و شط از گل و باران خالی هیچکس نیست در این سنگر باقیمانده گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده باز شرمنده‌ام از این سر باقیمانده روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم من و این باغچه پرپر باقیمانده پیشکش باد به یک‌رنگیت ای مردترین آخرین بیت در این دفتر باقیمانده تا ابد مردترین باش و علمدار بمان با تو ام ای یل نام آور باقیمانده . ، کتاب شیوا و خوش خوانی است از زندگینامه شهید و جانباز سرافراز دکتر . شهیدی شاعر بود و استاد ادبیات انتظار و در دانشگاه علامه به کلاس‌های مبتکرانه ادیبات انتظار شناخته می‌شد. شهیدی که چندین بار تا آستانه شهادت رفت و با نگاه اهل بیت در این دنیا ماندگار شد. این شهید بزرگوار از کودکی به مقامات عالی عرفانی و معنوی دست پیدا می‌کند و طبق گفته خانواده و دوستان، چندین بار به خدمت آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه نائل می‌شود. زندگی این شهید پر از درس و نکته است و خواندن این کتاب خالی از لطف نیست. در ادامه لینک خاطره گویی این شهید بزرگوار در حضور مقام معظم رهبری آمده است. https://www.aparat.com/v/Mlwpa https://ble.ir/ahleketabsadegh