eitaa logo
اهل کربلا باشید
265 دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
8.2هزار ویدیو
292 فایل
امام به ما آموخت انتظار در مبارزه است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁هدیه امام حسین علیه السلام به امیرکبیر ✍آیت الله اراکی (ره) : 🌙شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. ❓پرسیدم: چون و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ _با لبخند گفت: خیر. ❓سؤال کردم: چون چندین فرقه را نابود کردی؟ _گفت: نه! ❓ با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ _جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است! گفتم چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم می رفت بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری دهید. ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه ! پس چه کشید فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود: به یاد ما ادب کردی و ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در . باشد تا در قیامت کنیم! ❓همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در به شهادت رسید ؛ چگونه با امکانات آن زمان مزارش در . 💝جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود. 📚 منبع: کتاب آخرین گفتار السلام علیک یا ! السلام علیکم ورحمه الله وبرکاته @salmanerey🇮🇷
حاج حسین یکتا: بچه‌ها معبر شهادت چیه؟ معبر خلاصی از دست نفس چیه؟ باور کنید است و اشک و اشک. گریه هست و گریه هست و گریه. @Pelak_channel instagram.com/pelak.page
‌‎ ‌‎ زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت... 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. 🌺شهید سردار حاج حسین خرازی 🌺 @twiita