eitaa logo
قرآن و حدیث
19.8هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2.5هزار فایل
💠 نشر عکس نوشته ها در کانال ها و گروه ها بلامانع است. 🔸کانال عربی قرآن و حدیث https://t.me/ahlolbait_pic 🔸کانال انگلیسی https://t.me/ahlolbait14_pic سایت: https://ahlolbait.com/ ارتباط با ما : @ahlolbait_14
مشاهده در ایتا
دانلود
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قرائت زیبای شعر معروف آمده ام ای شاه پناهم بده 🔸مداح خوزستانی سید مرتضی طالقانی 🔸 اجراشده ‌در ‌برنامه ‌وجیها بالحسین (ع) در کربلای معلی @ahlolbait
🏴رسته از تردید: زهیر بن قِین بجلی ▪️روزی که از مکه بیرون آمد، سر همراهی امام حسین (ع) نداشت و می گفت :« من بر دین عثمانم و مرا با حسین و علی کاری نیست.» کاروان زهیر و کاروان سیدالشهدا (ع) هم زمان از مکه به سمت کوفه راه افتادند. زهیر در طول مسیر از رویارویی با اباعبدالله اِبا داشت. زهیر در منزل زَرود، خیمه افراشته بود که کاروان امام رسید. امام پرسیدند:« اینجا خیمه گاه کیست؟» گفتند: «زهیربن قین بجلی.» امام حسین (ع) فرمودند: «سلام مرا به او برسانید و بگویید فرزند فاطمه به همراهی ات می خوانَد.» ▪️همسر زهیر سفره انداخته بود که از پشت خیمه صدای پیک امام برخاست.: «سلام ای زهیر. مولایم حسین تو را دعوت کرده است.» دست زهیر لرزید. مانده بود که بر سر دو راهی یقین و تردید و رفتن و ماندن، کدام را برگزیند! همسرش نهیب زد: « برخیز مرد! فرزند فاطمه تو را دعوت کرده است!» ▪️زهیر برخاست و نزد امام رفت. مولا به اشتیاق کسی که مسافرش را پس از سالها هجران زیات می کند، از او استقبال کردند. حرفهایی رد و بدل شد و از خیمه امام که بیرون آمد، دیگر خبری از تردید در چهرۀ زهیر نبود. اینک او فرماندۀ جناح راست سپاه فرزند فاطمه (س) بود. 📗 منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص 966 تا 968 @ahlolbait
story-zo.jpg
665.4K
🏴 استوری تصویر بالا @ahlolbait
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴موشن گرافیک زهیر بن قین @ahlolbait
🏴معلم شهید عاشورا: بُرَیر بن حضیر ▪️سیدالقراء کوفه‌اش می گفتند. کودکان و جوانان کوفه در مسجد به طنین دلنشین قرآنش گوش می سپردند. بُریر با شنیدن خبر حرکت امام حسین (علیه السلام) خود را به مکه رساند و تا کربلا همسفر امام خویش شد. هنگامی که سپاه حر با کاروان امام روبه رو شد، امام در جمع اصحاب فرمودند: « یاران من! آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.» ▪️بریر با صدای گیرایی گفت : «فرزند شایستۀ رسول! این منت خداست بر ما که نگاه تو باشد و جان سپردن ما، کدام شکوه و شوکت از این فراتر که بدن هایمان قطعه قطعه بر خاک اُفتد , و شفاعت جد تو در قیامت پناهمان باشد!.» ▪️شب عاشورا بریر در جمع اصحاب شوخی و مزاح می کرد. گفتند: « بریر، هیچگاه این گونه ندیده بودیمت!» بریر گفت: «میان ما و دوست،شمشیری فاصله است. ای کاش این فاصله زودتر برخیزد. در این حال مگر جز شادی رسم دیگری می شناسید؟!» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص878 تا 885 @ahlolbait
story-bo.jpg
606.1K
🏴 استوری تصویر بالا @ahlolbait
🏴 امام حسين عليه السلام ▪️ إنَّمَا يُبْتَلَى اَلصَّالِحُونَ ▪️صالحان با بلا مورد آزمایش قرار می گیرند 📗بحار الأنوار ج75ص117 @ahlolbait
🏴خوش بوتر از گل ها: جُون بن خوی ▪️امام حسین (ع) در کنارۀ میدان نبرد ایستاده بود. جون بن خوی، غلام حضرت جلو رفت و گفت: « مولای من، اذن میدان می دهی؟» امام مهربانانه فرمودند: «ای جون، خدا پاداش خیرت دهد! تو با آمدی، رنج سفر را پذیرفتی. در حق ما خاندان نیکی کردی؛ اما اکنون رخصت بازگشت می دهم. برگرد . اینجا زخم است و مرگ. مبادا آسیب ببینی!» جون در خود شکست. سر بر پای امام نهاد و ملتمسانه گفت : « مولای من، عزیز پیامبر، در شادی ها و فراخی ها با شما بودم و اکنون در سختی ها تنهایتان بگذارم! هرگز، می دانم سیاهی پیر و بی نسبم. می دانم بوی تنم خوش نیست؛ اما بگذارید خون سیاه من با خون پاک شما در آمیزد.» ▪️سید الشهدا (ع) لبخندی زدند و اجازۀ میدان فرمودند. ▪️هنگامی که جون در نبرد با دشمن بر زمین افتاد. امام سر او را بر زانوی خود گذاشتند و فرمودند: «خدایا رویش را سفید و بویَش را دلاویز فرما و با نیکان محشورش گردان و میان او و آل محمد، آشنایی و همنشینی برقرار کن!» ▪️ده روز بعد از عاشورا، بنی اسد در عبور دوباره از کنار مدفن شهیدان، بویی خوش و غریب حس می کردند. این رایحۀ خوش پیکر جون بود 📗محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص719 تا 721 @ahlolbait
story-jo.jpg
640K
🏴 استوری تصویر بالا @ahlolbait