eitaa logo
قرآن و حدیث
19.9هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
2.5هزار فایل
💠 نشر عکس نوشته ها در کانال ها و گروه ها بلامانع است. 🔸کانال عربی قرآن و حدیث https://t.me/ahlolbait_pic 🔸کانال انگلیسی https://t.me/ahlolbait14_pic سایت: https://ahlolbait.com/ ارتباط با ما : @ahlolbait_14
مشاهده در ایتا
دانلود
story-zo.jpg
665.4K
🏴 استوری تصویر بالا @ahlolbait
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴موشن گرافیک زهیر بن قین @ahlolbait
🏴معلم شهید عاشورا: بُرَیر بن حضیر ▪️سیدالقراء کوفه‌اش می گفتند. کودکان و جوانان کوفه در مسجد به طنین دلنشین قرآنش گوش می سپردند. بُریر با شنیدن خبر حرکت امام حسین (علیه السلام) خود را به مکه رساند و تا کربلا همسفر امام خویش شد. هنگامی که سپاه حر با کاروان امام روبه رو شد، امام در جمع اصحاب فرمودند: « یاران من! آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.» ▪️بریر با صدای گیرایی گفت : «فرزند شایستۀ رسول! این منت خداست بر ما که نگاه تو باشد و جان سپردن ما، کدام شکوه و شوکت از این فراتر که بدن هایمان قطعه قطعه بر خاک اُفتد , و شفاعت جد تو در قیامت پناهمان باشد!.» ▪️شب عاشورا بریر در جمع اصحاب شوخی و مزاح می کرد. گفتند: « بریر، هیچگاه این گونه ندیده بودیمت!» بریر گفت: «میان ما و دوست،شمشیری فاصله است. ای کاش این فاصله زودتر برخیزد. در این حال مگر جز شادی رسم دیگری می شناسید؟!» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص878 تا 885 @ahlolbait
story-bo.jpg
606.1K
🏴 استوری تصویر بالا @ahlolbait
🏴 امام حسين عليه السلام ▪️ إنَّمَا يُبْتَلَى اَلصَّالِحُونَ ▪️صالحان با بلا مورد آزمایش قرار می گیرند 📗بحار الأنوار ج75ص117 @ahlolbait
🏴خوش بوتر از گل ها: جُون بن خوی ▪️امام حسین (ع) در کنارۀ میدان نبرد ایستاده بود. جون بن خوی، غلام حضرت جلو رفت و گفت: « مولای من، اذن میدان می دهی؟» امام مهربانانه فرمودند: «ای جون، خدا پاداش خیرت دهد! تو با آمدی، رنج سفر را پذیرفتی. در حق ما خاندان نیکی کردی؛ اما اکنون رخصت بازگشت می دهم. برگرد . اینجا زخم است و مرگ. مبادا آسیب ببینی!» جون در خود شکست. سر بر پای امام نهاد و ملتمسانه گفت : « مولای من، عزیز پیامبر، در شادی ها و فراخی ها با شما بودم و اکنون در سختی ها تنهایتان بگذارم! هرگز، می دانم سیاهی پیر و بی نسبم. می دانم بوی تنم خوش نیست؛ اما بگذارید خون سیاه من با خون پاک شما در آمیزد.» ▪️سید الشهدا (ع) لبخندی زدند و اجازۀ میدان فرمودند. ▪️هنگامی که جون در نبرد با دشمن بر زمین افتاد. امام سر او را بر زانوی خود گذاشتند و فرمودند: «خدایا رویش را سفید و بویَش را دلاویز فرما و با نیکان محشورش گردان و میان او و آل محمد، آشنایی و همنشینی برقرار کن!» ▪️ده روز بعد از عاشورا، بنی اسد در عبور دوباره از کنار مدفن شهیدان، بویی خوش و غریب حس می کردند. این رایحۀ خوش پیکر جون بود 📗محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص719 تا 721 @ahlolbait
story-jo.jpg
640K
🏴 استوری تصویر بالا @ahlolbait
💠إنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَٰكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ 🔹خدا هرگز به مردم ستم نمی‌کند ولی مردم خود در حق خویش ستم می‌کنند. 📗 آیه 44 @ahlolbait
🏴مدافعان حرم ▪️نافع بن هلال مشغول پاسبانی از خیمه ها بود. حوالی خیمه امام گفت و گویی به گوشش رسید. آوای صدای زینب (سلام الله علیها) بود: «برادرم حسین! یاران را آزموده ای تا در رزمگاه فردا رهایت نکنند؟ برادرم! آیا از حرم رسول خدا دفاع خواهند کرد؟» ▪️نافع تاب نیاورد و به سمت خیمه حبیب دوید : «حبیب! برخیز که دختر علی نگرانِ فرداست.. باید به او آرامش داد.» ▪️لحظاتی بعد، اصحاب، پشت خیمۀ، زینب (سلام الله علیها) بودند: «سلام ای دختر پیامبر، سلام ای یادگار عزیزامیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا! ما با جانمان آماده ایم. اگر نبود فرمان مولایمان حسین، هم اکنون شمشیرهایمان نیام را رها می کردند و جان هایمان عاشقانه تقدیم می شدند. ای دختر پیامبر، عهد می بندیم که جان خویش را قربانیِ مولایمان حسین کنیم.» ▪️زینب (سلام الله علیها) سپاسشان گفتند و فرموند: « ای بزرگواران، ای پاکانِ پاک باز، فردا از حریم پیامبر دفاع کنید.» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص747، 748. @ahlolbait