فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«عیدشما مبارک!» 😍😍
اینجوری شنیدن و دیدنش، یهصفای دیگهای داره! قند تو دل آدم آب میکنه...
ایجانم... 🌹
سایهتون همیشه بالا سرمون انشاءالله 🤲😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #نماهنگ | بابای قهرمان من
🌟 بخشهای جذاب و دیدنی دیدار فرزندان شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب
#روزتمبارڪپدرایرانزمین❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷😭سلام علیکم... به امام علی (ع ) قسمتون می دهم... تا پایان بشنوید... انشاالله علوی باشیم... علوی زندگی کنیم... و علوی به سوی خدا برویم😭🌷
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
رجبیون کیانند؟
🖌 ار حضرت #امام_صادق (ع) شنیدم که می فرمود: در روز قیامت منادی از دل عرش ندا می دهد کجایند اهل رجب! آنگاه کسانی می ایستند که صورتشان در بین جمع می درخشد... حضرت فرمودند این درباره کسانی ست که ماه رجب روزه گرفته باشند و لو یک روز از اول وسط یا آخر آن.
🖌 سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَقُولُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَیْنَ الرَّجَبِیُّونَ فَیَقُومُ أُنَاسٌ یُضِی ءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ ... ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع هَذَا لِمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ شَیْئاً وَ لَوْ یَوْماً وَاحِداً فِی [مِنْ] أَوَّلِهِ أَوْ وَسَطِهِ أَوْ آخِرِهِ.
📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۱۳.
#حدیث #ماه_رجب
@hadith_daily
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏ما میتوانیم .. (۱۲)
برطبق گزارش های بین المللی:
❌ ایران رتبه دوم شاخص توسعه انرژی در حهان را دارد.
#ایران_۲۰
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت شصت و چهارم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/536
فصل ششم
برادران خوشزخم (۲)
یکی از بسیجیهای محل را دیدم
یک ترکش به سرش خورده بود
خیلی خونسرد و عادی توی سنگر نشسته بود
به اصرار مسئول تپه که میگفت برو عقب توجهی نمیکرد
همان جا ماندیم
در تپهای که فقط توپ و خمپاره رد و بدل می شد پاس بخش شدیم
شبها به سنگرها سرکشی میکردیم و نگهبان ها را تعویض
روزها هم از خستگی تا نزدیک ظهر میخوابیدیم
بعد از سه چهار روز بادپا و خوشخاضع گفتند؛ "برمیگردیم عقب پیش بچههای همدان"
من هم راضی شدم
تا قصرشیرین پیاده رفتیم
جای پای نیروهای همدان را در مقری نزدیک شهر پیدا کردیم
آماده عملیات بودند
غلغله نیرو بود
هرچه سر چرخاندم آشنایی ندیدم
یکی که بیشتر جنب و جوش داشت، پرسید: "شما از کجا آمدهاید؟!"
گفتم: "از بسیجیان همدان هستیم."
تحویلم نگرفت و رفت
تویوتاها داشتند نیروها را سوار میکردند و آماده حرکت بودند
و ما درمانده و نگران که حتی یک چوب دستی نداشتیم
داخل یک چادر رفتم که پیدا بود خالی از نیرو شده
چشمم به سه قبضه کلاش افتاد با جیب خشاب و نارنجک
اسلحهها را برداشتم
گفتم خدا که بخواهد همه چیز راست و ریس میشود
خندهمان گرفت و دور از چشم همان کسی که تحویلم نگرفت داخل ستون تویوتاها رفتیم
نیروهای بسیجی کیپ تا کیپ با تجهیزات پشت ماشینها نشسته بودند
خوشخاضع و بادپا با زحمت خودشان را جا کردند
من با یک ژست ستادی و مسئولانه جلو رفتم و نشستم کنار راننده و نفر کناری او که تا حدی آشنا آمد
شب بود و هوا تاریک
هی فکر و فکر که این آقا را کجا دیدهام
جوری نگاه میکرد که انگار مرا میشناسد
پرسیدم: "اخوی! شما را کجا زیارت کردهام؟"
خندید و گفت: "انشاالله امام رضا را زیارت کنید. من شما را قبلاً در تنگه کورک، وقتی شهدا را پیدا میکردیم دیدم."
مشتاقانه پرسیدم: "من علی خوشلفظم. شما؟"
گفت: "مصیب مجیدی"
به ذهنم فشار آوردم
قیافه او را وقت پیدا کردن شهدا در تنگه کورک به خاطر آوردم
از قیافهاش جالبتر لهجهاش بود که برایم جذاب مینمود
گفتم: "ما توی دره مرادبیک باغ داریم" و از اوصاف باغ آجیجان گفتم.
ماشین پشت یک تپه بزرگ ایستاد
نیروها آرام پیاده شدند و حرکت از آنجا آغاز شد
منورهای عراقی که بالا رفت نمای کلی چند تپه از دور پیدا شد
ستون ایستاد و بعد از خاموشی منور حرکت دوباره آغاز شد
یکی دو بار مسیر ستون را به عادت شبهای عملیات رفتم و برگشتم
به خوشخاضع گفتم: "بابا ما را سر کار گذاشتهاند! عملیات که اینجوری نمیشود! این به مانور شبیهتر است تا به یک عملیات جدی!"
دوباره برگشتم سرستون
۲-۳ نفر از من جلوتر بودند
یکی گفت: "همین جا میایستیم!"
همانجا از خستگی خوابم برد.
نمیدانم چقدر خوابیدم.
دوباره مسیری را بی صدا رفتیم و نشستیم.
باز تردیدمان دوچندان شد
آهسته از نفر جلویی پرسیدم: "معلوم است چه خبر است؟!"
انگشتش را جلوی دهان برد:
"هیسس! یک دسته جلوتر رفتهاند داخل میدان مین و مشغول خنثی سازی هستند."
جلوتر چیزی پیدا نبود جز یک تپه بزرگ
و یک آدم هیکلی که داشت جست و خیز میکرد.
یکباره فریاد زد: "جیشالایرانی!، جیشالایرانی!"
و رگبار تیربار به سمت ما روانه شد
هر کس به سمتی میرفت
حدس زدم که مقابلم میدان مین باشد
به راست دویدم
چند نفر هم دنبال من آمدند
از زیر تپه همان تیربارچی را زدم و غلتید و پایین آمد...
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سلیمانی، خطرناکتر از سردار سلیمانی برای دشمنان!
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
راه رسیدن به ملکوت اعلی
🖌 حضرت #امام_رضا (ع) فرمودند: هر که هفت روز از ماه رجب را روزه بدارد، هنگام مرگ دروازه آسمان های هفتگانه بر روحش گشوده می شود، تا به ملکوت اعلی می رسد.
🖌 قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع ...وَ مَنْ صَامَ سَبْعَةَ أَیَّامٍ مِنْ رَجَبٍ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ بِرُوحِهِ إِذَا مَاتَ حَتَّی یَصِلَ إِلَی الْمَلَکُوتِ الْأَعْلَی.
📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۱۸.
#حدیث #ماه_رجب
@hadith_daily
هدایت شده از ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقان حضرت امیر المؤمنین لذت ببرند
قسم به وعده ی شیرین من یمت یرنی
که ایستاده بمیرم به احترام علی
یا امیر المؤمنین ارواحنا لک الفداء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تشکر از صحبت های عالی حاج آقای عالی
پخش زنده حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها
🗓 ۲۷ بهمن، شبکه قرآن
❌مسئولین وزارت ارشاد باید بزنن تو دهن
اون خانمی که حرف از ازدواج سفید زده!
☎️ تماس با 162
سامانه پیامکی 3000025 ، 30000162
پست الکترونیکی pr@irib.ir
شورای نظارت 64040
پیامک 200064040
تارنما http://www.64040.ir
پست الکترونیکی info@64040.ir
گویای بازرسی 021 22164343
#مطالبه_اثر_دارد
#پیش_به_سوی_لشکر_مطالبه_گری
#رهبرم_عَلَم_مطالبه_گری_بالاست
✅ کانال #مطالبه_تلفنی در سروش، ایتا و بله
@phonemotalebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خشونت و ظلم علیه زنان مسلمان محجبه در هند !
🔹 چقدر ناراحت کننده است که از فلان مفتی فلان کشور تا فلان ستاره ی فوتبال به این اتفاقات هند واکنش نشون دادن ولی صدایی از ایران بلند نشد😭
❌اقدام ما👈تماس با افراد و ارگانهای زیر و درخواست دفاع از بانوان محجبه و مظلوم هند
☎️ مجلس
تلفن
39931
با کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و دفتر نمایندگان این کمیسیون ارتباط بگیرید.
☎️ وزارت امور خارجه
021 61151
☎️ دفاتر آیات عظام
مظاهری
025 37739026
وحید خراسانی
025 37740611
مکارم شیرازی
025 371020
سامانه پیامکی
10000100
نوری همدانی
025 37748218
صافی گلپایگانی
025 37479
سامانه پیامکی
30007479
شبیری زنجانی
025 37740322
علوی گرگانی
025 37741132
جوادی آملی
025 37744769
سبحانی
025 37743151
☎️مرکز مدیریت حوزه های علمیه مراکز برخی از استانها👇
♦️یزد : 035-36287250
♦️شیراز :
۰۷۱۳۲۲۳۲۲۸۰
شماره پیامک ۵۰۰۰۲۹۳۱۰۳۴
♦️تهران : ۰۲۱۷۷۴۸۸۹۰۰
♦️اصفهان :
03133944
ایمیل
info@esfhozeh.ir/
♦️مشهد :
🍃قسمت پیشنهاد و انتقاد👇
https://hozehkh.com/CommentsWhite
🍃روابط عمومی حوزه های علمیه خراسان رضوی :
ارتباط با مدیر کانال:
@news_howzehkh_admin
♦️مرکز حوزه های علمیه سطوح و دروس خارج فقه :
02637740971_4
داخلی6
♦️سایت حوزه علمیه قم(بخش ارتباط با ما):
hawzahqom.ir ›
#مطالبه_اثر_دارد
#پیش_به_سوی_لشکر_مطالبه_گری
#رهبرم_عَلَم_مطالبه_گری_بالاست
✅ کانال #مطالبه_تلفنی در سروش، ایتا و بله
@phonemotalebe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تیم_رسانه
#تولید_محتوا
#پایگاه_شهید_قلی_زاده
رحلت شهادت گونه حضرت زینب سلام الله علیها بر عموم شیعیان تسلیت باد
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت شصت و پنجم
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/539
فصل ششم
برادران خوشزخم (۳)
تپه را بالا رفتیم
از هر طرف تیر میآمد حتی از پشت سر خودمان
به یک کانال رسیدیم
آنقدر عمیق بود که باید با نردبان از آن بالا میرفتیم
از کانال به سمت مقابل دویدم
یکباره در اوج ناباوری برادرم جعفر را دیدم که مقابلم سبز شد
فکر میکردم هنوز در خوابم
آموزش درست و حسابی ندیده بود
اصلاً دیدن او در آغاز عملیات، داخل کانال، زیر پای عراقیها بهت زدهام کرد
یک لحظه هر دو به هم نگاه کردیم
حرفی نزدیم
دویدیم
او به یک طرف و من به سمت مقابل او
به هر مشقتی بود از کانال بالا رفتم و رسیدم به خط الراس تپه
شروع کردم به انداختن نارنجک
از چند طرف بچهها شروع به پاکسازی کردند
در کمتر از نیم ساعت، تپه سقوط کرد
دنبال جعفر بودم که پلکهایم مجدداً سنگین شد
از تپههای دیگر صدای تیر میآمد ولی اراده حرکت نداشتم
کنار یک سنگر عراقی نشستم و همانجا خوابم برد
وقتی آفتاب به صورتم زد بیدار شدم
شوکه شدم
بیشتر به علت اینکه خودم را تک و تنها میدیدم
دور و برم کسی نبود جز چند تا جنازه عراقی
داشتم بچهها را پیدا میکردم که صدای شنی تانکها حقیقت ماجرا را معلوم کرد
تانکها با روشن شدن هوا تیر مستقیم میزدند و برای بازپسگیری تپه جلو میآمدند
تا خواستم حرکت کنم توپی کنارم منفجر شد
موج انفجار مرا میان زمین و هوا چرخاند و محکم به زمین کوبید
تمام تنم مورمور شد
به سختی خودم را به داخل کانال کشیدم
هنوز لب کانال بودم که تیر تانک نشست توی شکم کانال
با انفجاری بدتر از قبلی، زمین و آسمان دور سرم چرخید
ضربه گلوله تانک، دو سه متر زیر پایم را خالی کرده بود
تمام خاکها شاید به اندازه یک بار کمپرسی روی تنم ریخته بود
فقط چشم و دهانم از خاک بیرون بود
شده بودم مثل آدمهای زنده به گور
چشمهایم به چپ و راست میچرخید
اما از نوک پا تا بالای گردنم زیر خاک بود
نمیتوانستم حتی دستهایم را زیر خاک جابجا کنم
به سختی سرم را تکان دادم
صدایی شنیدم
یکی داشت خرخر میکرد و جان می داد
ترکش یا موج همان تیر تانک، او را از ناحیه سر و گردن مجروح کرده بود
داشت دست و پا میزد
بعد از نیم ساعت سه نفر به سمت کانال آمدند
مرا دیدند
باورم نمیشد
با مژههایی که از سنگینی خاک بالا نمیآمد، تصویر محو جعفر در چشمانم نشست
بالای سرم ایستاد
داد کشید: "داداشم شهید شده! داداشم شهید شده!"
مثل مردهها با چشمان باز به او خیره مانده بودم
صدای گریهاش دلم را همان زیر خاک لرزاند...
◀️ ادامه دارد ...
هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوشلفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308