eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥💠رهبر انقلاب: در شناخت حرکت و تاکتیک دشمن باید به روز باشیم 🔰به 🇮🇷 بپیوندید ↙️ 🆔 @gharargahcayberi
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥💠رهبر انقلاب: دشمن مخالف اتحاد مردم است 🔰به 🇮🇷 بپیوندید ↙️ 🆔 @gharargahcayberi
نادعلی سیاوشی شهید متولد سال 1334 روستای دوچشمه ی شهر نهاوند از توابع استان همدان در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود . چهار سال بیشتر نداشت که از داشتن پدر محروم شد ، از همان سالها مسئولیت زندگی را در کنار دیگر اعضای خانواده برعهده گرفت و دوشادوش بزرگترها در حین تحصیل مشغول به کار شد تا نان آور خانواده باشد. با پایان مقطع ابتدایی در روستا مسئولیت او در برابر خانواده سنگین تر شد لذا برای امرار معاش از ادامه تحصیل بازماند . دوران نوجوانی و جوانی را در روستای دوچشمه سپری کرد تا در سن هیجده سالگی در حالیکه مخالف سرسخت رژیم ستم شاهی بود عازم خدمت وظیفه( سربازی ) شد . با پایان دوره سربازی در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی شرکت فعال داشت . در سال ۱۳۵۶ تشکیل خانواده داد . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی در لباس رزم بعنوان یک بسیجی عازم جبهه های حق علیه باطل شد همزمان با حوزه علمیه شهرستان نهاوندنیز همکاری داشتند و از درس و محضر روحانیون بزرگوار شهرستان کسب علم می نمودند . با شدت گرفتن جنگ و حمله های ناجوانمردانه بعثیون در اقصی نقاط کشور عزیزمان ایران ، برای لحظه ای آرام ننشست و در عملیاتهای مختلفی حضور فعال داشت .
منطقه چنگوله رشادت و جانفشانی های زیادی از ایشان و دیگر رزمندگان را بخاطر دارد . با اینکه در سال ۱۳۶۴ عضو رسمی سپاه شده بود اما همیشه خود را یک بسیجی میدید ، در اسفندماه سال ۱۳۶۴ پسر عمو و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ برادر و دامادشان به درجه رفیع شهادت نائل گشتند. شهادت برادر گامهای او را در جنگ با دشمن استوارتر کرد و با این باور که نباید سلاح برادرش بر زمین بماند لحظه ای از میدان نبرد فاصله نگرفت تا اینکه در مردادماه سال ۱۳۶۵ در حالیکه مسئولیت دسته گردان انصارالحسین علیه السلام را بر عهده داشت در درگیری تن به تن با غواصان عراقی شهد شیرین شهادت را نوشید و به فیض شهادت نائل گشت . ✅ از خصوصیات اخلاقی شهید میتوان به دائم الوضو بودن و اقامه نماز اول وقت ، اطاعت از فرامین ولی امر ، احترام به والدین و خانواده و اقوام و اهتمام به وجوهات شرعی و تقوای مالی و اینکه گفته ها با عملش یکی بود اشاره نمود . خاطره ای از شهید که الگوی خوبی برای همگان میتواند باشد و توسط داماد بزرگ شهید بیان شد این بود که شهید در دوره ی خدمتش هر بار که حقوق می گرفت مقداری از آن را بعنوان وجوهات شرعی کنار می گذاشت و معتقد بود که این امر سبب برکت در مال و زندگی می شود و بعد به حساب و کتاب و دخل و خرج خانه می رسید به پرداخت خمس بسیار مقید بود حتی زمانیکه در جبهه بود لحظه ای از این امر غافل نبود و امروز فرزندان نیز همین سیره شهید را الگوی خود قرار داده اند. 📜 فرازی از وصیت نامه ؛ وصیت شهید به ملت قهرمان ایران این بود که همیشه گوش به فرمان امام امت باشند و اینکه وحدت قلبی در بین همه مسلمین جهان بخصوص مسلمانان ایران برقرار باشد . همچنین به همسر گرامیشان وصیت می کند که خود را برای پذیرفتن مسئولیت بزرگ و سخت و رنج آور و تربیت فرزندان خردسال و مقابله با سایر مشکلات آماده و حضرت زینب علیها سلام را سرمشق و الگو قراردهد و و صبر پیشه کند . نثار ارواح شهداء و امام شهداء و اموات⚘ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 آهنگ فوق العاده زیبای سلام یا زهرا به سبک سلام فرمانده 🌸 عهد می بندم که حافظ دین وچادرت باشم 🇮🇷@GowshaneMoghaavemat
ترجمه صفحه ۳۱۴
314.mp3
3.13M
ترجمه صفحه ۳۱۴
گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب 👇👇👇 بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟ گفت: آره ! خیلی دوسش دارم گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره! گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟ گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد گفت: چرا؟ براش یه مثال زدم: گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله… دیدم حالتش عوض شده بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟ گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه گفتم: پس حجابت…. اشک تو چشاش جمع شده بود روسری اش رو کشید جلو با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره از فردا دیدم با چادر اومده گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد! خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه. حالا اگه خوشت اومد بازنشر کن..... آجرکم الله یا صاحب الزمان عج 🥀🥀‌ - تا جایی که میتونید ارسال کنید برا گروهایی ک هستین برا دوستان برا همه اجرتون با قرآن و صاحب الزمان عج💐-
شهید علی علیزاده موحد در سال 1342/1/23 مصادف با عید بزرگ غدیر خم در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود . دوران کودکی و جوانی را همچون دیگر هم سن و سالان خود در شور و هیجان اتفاقات سیاسی و مبارزات و راهپیمایی ها سپری کرد . برای شرکت فعالانه در راهپیمایی ها گاه شب و روز نمی شناخت و تنها مادر بود که نگران و مضطرب چشم هایش را به در می دوخت تا جوان رعنایش برگردد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان ولی امر مسلمین حضرت امام خمینی (ره) در مهر ماه سال 1359 بصورت یک گروه بیست نفره در قالب بسیج مردمی عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در جنگ های نامنظم شرکت کرد . بعد از گذشت یکسال و نیم جنگ تن به تن با آزاد سازی حمیدیه عضو رسمی سپاه پاسداران شد و در حمیدیه فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه با دیگر همرزمانش سپاه سوسنگرد را تشکیل دادند . شهید بزرگوار در هورالعظیم و در پایگاه امام حسین علیه السلام که مربوط به قرارگاه سرّی نصرت بود مستقر شد . در این مقر سرّی انواع تجهیزات نطامی بر روی قایق ها بسته می شد و شهید چون آموزش های فنی دیده بود با همه ی توانش خدمت میکرد. هر بار که مشغول کار می شد دعا میکرد که قبل از تمام شدن جنگ شهید شود . هر وقت فرمانده به او مرخصی میداد روز شماری میکرد که هرچه زودتر به جبهه برگردد به همین خاطر هیچوقت نشد که مرخصی هایش را کامل به پایان برساند . رنگ و بوی جبهه او را به خود وابسته کرده بود. همسر و فرزند هم نتوانسته بودند او را خانه نشین کنند .