علی و غیرعلی!
آنچه در مقام زمامداری، علی را از غیرعلی و پیرو او را از غیرپیرو او جدا و منفک میسازد، همانا خطبهٔ 216 نهجالبلاغه است.
هر کس علی را با این خطبه معرفی کند و معیار حکمرانی خوب را عمل به مضامین آن بداند، میتوان امیدوار بود که در اظهار وفاداریش به علی صادق است، در مقابل، آن کسانی که دائم دم از علی میزنند اما حتی یک بار ذکری از این خطبه نمیکنند، در ادعای پیروی از علی یا ناآگاهند و یا آنکه غرضی نامشروع را دنبال میکنند. از نگاه من این موضوع، مهمترین ملاک و معیار تشخیص صادقان و ناصادقان در پیروی از سیرهٔ سیاسی مولاعلی است.
بخشی از آن خطبه که پس درازگویی یکی از اصحاب علی ایراد شد، چنین است:
"از زشتترين حالات حکمرانان در نزد افراد نیکوکار، اين است كه مردم تصور کنند آنان دوستدار فخرفروشی و مباهاتند و بناى كار خود را بر كبر و غرور نهادهاند.
من از اینکه شما بپندارید خواهان مدح و ستايشم، بیزارم. سپاس خدا را كه من اهل خوشامدن از مدح و ثنا نیستم، اما اگر هم بودم آن را به سبب خاکساری در برابر پروردگارم ترک میکردم، زیرا فقط خداست که سزاوار عظمت و کبریاست.
بسيار پیش میآید كه افراد پس از انجام كار مهمى، دوست دارند مورد ستایش قرار گیرند، اما مرا به دلیل انجام فرمان خدا و رفتار نیکویم، مستایید زیرا هنوز حقوق و فرایضی بر گردن من است که ادا نکردهام و به جا نیاوردهام.
با زبانی که با حاکمان ستمگر سخن مىگویند، با من سخن مگوييد! آنچه را از افراد خشمگين به هنگام خشمشان پنهان مىدارند از من پنهان مدارید. به زبان چاپلوسى و تملق با من حرف نزنید و تصور نکنید كه گفتن حرف حق بر من گران مىآيد. نمیخواهم که مرا بزرگ پندارید زیرا کسی که شنیدن حرف حق بر او گران آید یا نتواند اندرز کسی را در باب رعايت عدالت بشنود، عمل به حق و عدالت برای او سختتر است.
پس با من از گفتن حرف حق يا توصیه به عدل سر باز نزنید زيرا من در نظر خود بزرگتر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم. باشد که خداوند مرا در آنچه مربوط به نفس من است، ایمن دارد، زيرا او تواناتر از من به من است."
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
چماق ترامپ علیه نتانیاهو!
اعلام آتشبس بین اسرائیل و حماس در نوار غزه بسیار نزدیک به نظر میرسد.
ترامپ به شدتِ تمام نتانیاهو را تحت فشار گذاشته است تا به طرح آتشبس تن در دهد.
ظاهراً آن جهنمی که ترامپ در صورت عدم آتشبس تا روز تحلیف خود وعدهٔ برپاییاش را میداد، متوجه دولت فراافراطی نتانیاهو شده است!
بعد از اعلام آتشبس، امیدوارم برخی محافل در کشور ما بار دیگر برای شادی و پخش شیرینی به خیابانها نریزند و اعلام پیروزی برای خود نکنند، چون طرح آتشبس جایی برای تداوم حکومت حماس بر نوارغزه باقی نگذاشته است.
از آن مهمتر، اصرار ترامپ و اپوزیسیون اسرائیل و برخی کشورهای عربی و اروپایی برای آتشبس در نوارغزه به انگیزهٔ تمرکز فشارها بر جمهوریاسلامی صورت میگیرد، بنابراین، به نظر نمیرسد این هم جای خوشحالی و پخش کردن شیرینی داشته باشد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
به یاد شادروان ابراهیم نبوی؛
شادیآفرین ناشاد
کسی که با قلم و بیان خود در جهت شادی مردمان میکوشد، چه بسا در درون خود ناشادترین آدمیان باشد.
زندهیاد ابراهیم نبوی که در بین دوستانش به داور معروف بود، در زمرهٔ اینگونه کسان به حساب میآید.
نگاه داور به روابط آدمها بخصوص در دنیای سیاست سخت نافذ و عینی و زیرکانه بود، نگاهی که در بیان نوشتاری و گفتاری، جز به صورت طنزی لطیف و دلنشین قابل بازتاب نبود.
با یک نگاه، به ژرفای آدمها نفوذ میکرد و با یک جمله، انگیزه و استعداد دیگران بر او مکشوف میشد. همین استعداد خدادادی بود که طنز او را شیرین و طبیعی و بدون تصنع میکرد.
روشن است که در مواضع سیاسی خود نوسان داشت و گاه به سختی دستخوش هیجان میشد، اما همان نگاه نافذ او را از فرو افتادن در ورطهٔ خودفریبی و اوهام باز میداشت.
در منش داور، نوعی لوتیگری و آزادگی دیده میشد. از این رو، نه فقط مرزهای انسانیت را پاس میداشت، بلکه در دفاع از ستمدیدگان و زمینخوردگان معمولاً پیشگام بود. گرچه خالی از لجاج نبود، اما زمینافتاده را، از هر قماش که بود لگد نمیزد و جانب بزرگواری را رها نمیکرد.
او استعدادی بسیار درخشان در طنزنویسی و صاحب سبک و ابتکار فراوان در این زمینه بود. یک تنه کل جامعهٔ سیاسی ایران را در فصل زودگذر "بهار مطبوعات" خنداند و شاد کرد. روحش شاد که شادیآفرین بود و خود ناشاد زیست.
خبر فوت او آن هم به انتخاب خویش، به راستی که تکاندهنده و بینهایت غمانگیز است. نشانهٔ زخمی کشنده بر پیکر اجتماع ایرانی است که راه درمانش را بستهاند.
مهاجرت کسانی چون او در حقیقت ستم است و در تلهٔ غربت گرفتار شدن و امکان سفر به وطن نداشتن تا لحظهٔ مرگ، بدون تردید از جنس جنایت است و خداوند عاملان و مسببان آن را نخواهد بخشید.
باری من تجربههای زیستهٔ خود با ابراهیم نبوی را در جلد چهارم خاطراتم با عنوان "بندیخانهٔ رنج و رهایی" آوردهام. آثار بسیار او خود گواه استعداد و سختکوشی و دلسوزی او برای جامعه و کشوری است که دوری از آن را تاب نیاورد و به تدریج پژمرده و افسرده شد تا آنجا که صبر و تحملش از دست رفت و به حیات خود پایان داد.
مرگ تراژیک او را به خانواده و دوستان و مخاطبان و تمام جامعهٔ فرهنگی و هنری و سیاسی ایران تسلیت میگویم و از خداوند برایش آرامش و آسایش ابدی مسئلت دارم.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
لزوم آمادگی قبلی!
با این خلاقیتهای بکر و بیمانندی که مسئولان صدا و سیما به زعم خودشان به قصد توجه مخاطب به "مرگاندیشی" به خرج میدهند، از این به بعد چه بسا به جای اهدای کفن و آگاهی ترحیم به مهمانان، مجریان آن خود را به هیئت "نکیرین" در آورند و با گرزی در دست در برنامه ظاهر شوند و زهرهٔ مخاطب را بترکانند! بنابراین، هر کس از طرف صدا و سیما برای حضور در شبکهها دعوت میشود، لازم است از قبل آمادگی ذهنی رویارویی با نکیرین را پیدا کند تا خدای نخواسته با مشاهدهٔ آنان زهرهترک نشود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
تقبیح ترور
گرچه برای روشن شدن ابعاد ماجرای ترور قضات دیوان عالی و عوامل و انگیزههای آن باید منتظر ماند، اما ترور فینفسه اقدامی مذموم است و معمولاً پیامدهای مخرب و ناگواری برای جامعه به دنبال دارد.
ترور از سوی هر کسی، علیه هر کسی و با هر انگیزهای، لازم است به طور یکپارچه محکوم شود بخصوص در این شرایط ایران که بینهایت خطیر است.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
عوارض مخرب ترور
در سالهای نخست پس از انقلاب، بهرغم فضای داغ و پرتنش سیاسی، دسترسی به مسئولان بلندپایۀ رسمی امری ساده بود. اغلب چهرههای رسمی در میان مردم کوچه و بازار حضور پیدا میکردند و گفتوگو و حتی انتقاد رو در رو از آنها، امری معمول بود. واضح است که حضور بدونِ تشریفاتِ تصمیمگیران در متن جامعه، به طور طبیعی آنان را نسبت به مشکلات و مطالبات تودۀ مردم آگاه میکند و این آگاهی خواهناخواه در رفتار و تصمیم آنان اثر میگذارد.
متأسفانه موج تروری که بعد از 30 خرداد سال 1360 سرتاسر کشور را فرا گرفت، حفاظت امنیتی از مسئولان کشور را چندان تشدید کرد که دسترسی مردم عادی به تصمیمگیران بسیار سخت و دشوار شد. تشدید حفاظت گرچه پیامد بلافصل و گریزناپذیر ناامنی و ترور است اما دو خطر نیز در بطن خود دارد.
خطر اول همان منزوی شدن تصمیمگیران و قطع رابطۀ عادی و طبیعی آنان با جامعه است. شرایط انزوا، واقعبینی را تضعیف و به تدریج مضمحل میکند و بین نگاه مسئولان و نیازهای عینی مردم فاصله میاندازد و این به نوبۀ خود، مسبب ناکارآمدی و بیاعتمادی متقابل میشود.
در عین حال، «حفاظت» که در ابتدای امر بنا به ضرورتِ حفظ جان افراد در برابر ترور، خود را عملاً «تحمیل» میکند، با گذشت زمان، به صورت پدیدهای سخت تشریفاتی درمیآید و به رغم امن شدن فضا همچنان استمرار مییابد و به یکی از ارکانِ بوروکراسی و فضاسازیهای کاذب پیرامون چهرههای دولتی تبدیل میشود و بالطبع «اقتصاد» و «منفعترسانی» خاص خود را هم به دنبال میآورد.
از همین رو، افرادی که بنا به شعارها و ضرورتِ حرفۀ خود، باید در دسترس آحاد مردم قرار داشته باشند، خواسته یا ناخواسته برج عاجنشین و در میان تدابیر شدید حفاظتی و امنیتی، دسترسناپذیر میشوند؛ بهطوریکه مردم عادی از نزدیک شدن به آنان میهراسند. در واقع دود این وضعیت به طور کامل به چشم افراد جامعه میرود و این دومین خطر نهفته در وضعیت ترور است.
گاه ورود به یک نهاد و سازمان و یا دیدار با یک مسئول و مقام رسمی، متضمن چنان شرایط سخت و بعضاً تحقیرآمیزی از انواع بازرسیهای بدنی و غیربدنی است که یک شهروند صاحب کرامت، عطای آن را به لقایش میبخشد!
شهروندی که از مراجعه به دوایر دولتی و یا دیدار با مسئولان امور برای طرح یک مشکل میپرهیزد و یا برای انجام کار خود متحمل حس حقارت و رفتاری وهنآلود میشود، طبیعی است که از شرایط حاکم کینه به دل بگیرد و به مرور زمان، امید خود را به بهبود و اصلاح وضعیت از دست بدهد.
با این اوصاف، تروریسم برای یک جامعه سرشار از آفت است و سر از افزایش رنج و فلاکت در میآورد.
در بین نهادهای حاکم، دستگاه قضا بنا به سرشت و ماهیت خود جایی است که باید از هر لحاظ امن و دسترسی به قضات و کارکنان دادگاهها از هر جهت آسان باشد. اینک در کشور ما در محل دیوان عالی کشور، عملیات مسلحانهای انجام گرفته است که دو قاضی دیوان بر اثر آن جان خود را از دست دادهاند.
گرچه هنوز ابعاد این حادثه روشن نشده است و نمیتوان به سیاسی یا شخصی بودن انگیزۀ ضارب مطمئن بود، اما کاملاً قابل پیشبینی است که برخی محافل، آن را دستمایۀ تشدید سختگیری برای ورود شهروندان به نهادهای قضایی و دسترسی به قضات قرار دهند و زمینهساز افزایش نارضایتی مردم از دستگاه قضایی شوند. در این میان، کشف سیاسی یا شخصی بودن انگیزۀ ضارب هم بسیار مهم است. اگر انگیزۀ ترور سیاسی بوده باشد، علاوه بر چالشِ نحوۀ نفوذ او به دیوان عالی، جای این پرسش مطرح است که او چرا دو قاضی کم و بیش متفاوت را هدف قرار داده است؟
چگونگی برخورد قاضی مقیسه با متهمان اعتقادی و امنیتی خود، زبانزد خاص و عام است، اما واقعیت این است که شیخ علی رازینی در سالهای اخیر رویکردی به نسبت ملایم در پیش گرفته بود.....(بقیۀ یادداشت در لینک زیر)
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-31405
حماسه کجا بود؟
یکی از مخاطبان کانال انتقاد کرده است که چرا ترور دو قاضی دیوان عالی را تقبیح میکنم در حالی که قبلاً از عملیات مسلحانۀ چریکهای فدایی خلق در دوران پهلوی حمایت و فرار اشرف دهقانی از زندان را "حماسه" توصیف کردهام!
أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ رَبِّي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ! در آن مطلب کذایی من نه فقط از عملیات فدائیان حمایت نکرده بودم، بلکه فرار اشرف دهقانی را به تمسخر "حماسه" نامیده بودم!
ظاهراً طنز وقتی بیش از اندازه رقیق شود، مخاطب آن را جدی فرض میکند. این درسی است که باید بیاموزم و از این پس در نوشتههایم به کار گیرم.
راستش گمان میکردم همین که حماسه را در گیومه بگذارم، مخاطب منظورم را متوجه میشود حال آنکه باید یک گوشتکوب هم به علامت تعجب جلو آن اضافه میکردم.
فرار اشرف دهقانی یک عملیات بسیار ساده و ابتدایی و پیش پا افتاده بود که از یک طرف عدهای زن و مرد بیگناه را به زیر تیغ ساواک داد و در عین حال تمام امکانات و تسهیلات زندانیان سیاسی را از آنها گرفت و از طرف دیگر، یک فضای کاذب تبلیغاتی و هیجانی برای سازمان فدائیان خلق فراهم کرد. من هنوز این مقدار عقل برایم باقی مانده است که چنان ماجرایی را "حماسه" ندانم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
آتشبس در غزه؛ جزئیات روشن، کلیات مبهم!
نهایتاً قرار است چه طرفی نوار غره را اداره کند؟
https://www.youtube.com/watch?v=mJdl03I3hcI
@ahmadzeidabad
آنچه برای خود میپسندی...
لازم نیست دشمنتان را تبرئه یا جرم و جنایتش را توجیه کنید، آنچه لازم است این است که هر نوع برخوردی را که در صورت نشستن بر صندلی اتهام، نسبت به خود میپسندی در بارۀ او هم رعایت کنی.
آنکه در برخورد با دشمن خود مرز نمیشناسد و هر نوع رفتاری را نسبت به آن روا میدارد، پایههای عدالت را در هم میشکند. افراد بشر را بر مبنای نوع برخورد آنها با دوستانشان قضاوت نمیکنند، بر مبنای نوع برخورد با دشمنانشان قضاوت میکنند!
به قول مسیح، راهزنان هم به دوستان خود محبت دارند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
سوگی سوزناک
خانم فریدۀ جمشیدی همسر زندهیاد هدی صابر در دیار غربت چشم از جهان فروبست.
خدایش رحمت کند و به حنیف و شریف دو فرزند برومندش و همۀ اعضای خانواده و دوستان و آشنایان صبر و اجر دهد.
شادروان فریدۀ جمشیدی چندان درگیر سیاست نبود، اما از رنج و عذاب آن در امان نماند.
در ماجرای بازداشت هدی در سال 1379 علاوه بر خودش، اعضای خانوادهاش نیز به شدت تحت فشار قرار گرفتند. به راستی که چه روزهای سخت و ننگی بود.
حدود ده سال پس از آن داستان، هدی بر اثر اعتصاب غذا در زندان جان داد و همسر و فرزندانش دیگر این سرزمین را جای زندگی برای خود ندیدند و به خیل مهاجران از وطن پیوستند.
مهاجرت هم به نوبۀ خود گویا آرامش و آسایشی به دنبال ندارد. نوستالژیِ دوری از عزیزان و آب و خاکی که از آن برخاستهای، درد و رنجش کمتر از فشار و محرومیت و تبعیض در وطن نیست.
وطن باید وطن و جای ماندن شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
خناق!
از سال 1366 که نوشتن در بارۀ منازعۀ فلسطین و اسرائیل را آغار و نگاه انتقادی خود را نسبت به سیاست رسمی در برابر این منازعه مطرح کردم، در هیچ مقطعی، تأکید می کنم در هیچ مقطعی، به اندازۀ این 15 ماهۀ پس از عملیات 7 اکتبر برای گفتن و نوشتن در این باره، احساس خناق و خفگی نکرده بودم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad