eitaa logo
کانال اشعار و فعالیت‌های ادبی احمد شهریار
228 دنبال‌کننده
66 عکس
22 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
Nowadays A poem by: Ahmed Shehryar . Nowadays everything around me has changed a lot The streets knock on my door To take me to my destiny The trees call me in the desert To offer me their shadows free of cost The air whispers in my ears Asking me to fly Above the sky Nowadays everyone is so kind to me Yesterday someone from thousands of years ago Made a phone call To wish me my upcoming birthday And today someone from tomorrow Promised to warmly welcome me to the new world Nowadays I am over the moon And the heavens are down to earth
تقدیم به مولا علی ع در آسمان ندرخشید و آفتاب نشد بدا به حالتِ لفظی که انتخاب نشد . و قبل و بعد تو هم آدمی هزاران سال به روی خاک نشست و ابوتراب نشد . به اشتیاق دو دستِ تو خوشه‌ی انگور چگونه در رگِ این تاک‌ها شراب نشد . هزار شکر که روزی دگر به ذکر علی گذشت و باز هم از عمرِ ما حساب نشد . رسید اگرچه خلافت به دیگران اما کسی به‌غیرِ تو چون "بابِ علم" باب نشد . صریح باش و بگو آسمانِ روزِ غدیر، در آفتاب تو چندین جگر کباب نشد؟ . بگو به چشمه‌ و دریا و رود و برکه و حوض که هیچ قطره‌ بجز اشکِ من گلاب نشد . احمد شهریار
این نیست که گاه گاه تنها بوده‌ست یا اینکه کنارِ چاه تنها بوده‌ست در کوفه و در کعبه و پیش از خلقت آیینه همیشه آه! تنها بوده‌ست . باز از دلِ تنهایی شب آمد ماه با آمدنش ستاره باران شد چاه آنِ مردِ غدیر و این همه تنهایی لاحول ولاقوة الا بالله . احمد شهریار
ای خرمنِ آفتابِ کاهی آتش بزنم تو را به آهی . فواره‌ شود اگر بگویم غم‌های تو را دمی به چاهی . خاکی نرسد به بامِ افلاک من ماهی‌ام و تو قرصِ ماهی . من هستم و حسرتِ همیشه تو هستی و گاه یک نگاهی . حق دارم اگر نمی‌شناسم در لشکر تو سر از کلاهی . در عشق، برای زار مردن کافی‌ست گناهِ بی‌گناهی . داریم در این سرای غربت نه مونسی و نه خیرخواهی . مردیم که باز هم بروید از خونِ سیاوشی، گیاهی . ناحق به تو اعتماد کردیم گفتند تو آبِ زیرِ کاهی! . احمد شهریار
اضطراب تو را جواب منم گفت: آتش تویی و آب منم . گفت: باید بسوزمت در عشق برگ خشکی و آفتاب منم . گفتمش: بینِ ما حجابی... گفت: از چه می‌گویی؟ آن حجاب منم . گفت: باز آمدی تو از درِ لطف؟ باز لطف تو را عتاب منم! . آنکه را دیده‌ای به میخانه من نه آن مست، کآن شراب منم . ای که دنبالِ یار می‌گردی به کجا می‌روی جواب منم . احمد شهریار
مستند از تبار اقبال در باره احمد شهریار، شاعر و نویسنده پاکستانی با کارگردانی محمد رضا کمیلی سه شنبه ساعت ۱۷ از شبکه مستند سیما میهمان نگاه‌های شما خواهد بود، ان شاءالله
https://aparat.com/v/CWdFO لینک مستند از تبار اقبال به کارگردانی آقای محمد رضا کمیلی
امشب ساعت ۲۲ از شبکه نسیم پخش خواهد شد
تاریخِ تکه تکه‌ی دورانم من نقشه‌ی بزرگِ خراسانم . هر قطره‌خون که از مژه‌ام افتاد فریاد زد که لعلِ بدخشانم . در بلخ‌ام و مسافرِ تبریزم در زابل و اسیرِ سمنگانم . چون باد می‌وزد به هوای تو تبریز و بلخ و قونیه در جانم . من همصدای نغمه‌ی داوودم آهنگِ رودخانه‌ی پغمانم . خاکم اگرکه، خاکِ سمرقندم تقدیمِ خالِ هندوی ترکانم . هرجا که عشق می‌دمد از خاک‌اش آنجاست سرزمینِ نیاکانم . من از دیارِ دهلی‌ام و لاهور از کوچه‌های کابل و تهرانم . احمد شهریار
استاد علی معلم دامغانی شعری را همراه متن ذیل نوشتند و بنده را حسابی شرمنده فرمودند. واقعا لایق این محبت استاد نبودم و نیستم. خدا ایشان را حفظ کند. متن استاد: به جناب شهریار هزاره بلوچ پاکستانی ایرانی مشرق زمینی یادگار واقعی عصر بیدل و خلاق المعانی. خدای محمد (ص) توفیقات حسانی را نصیب فرماید. محمد علی معلم . . شعری که برای بنده سرودند: چون معبدی و مزگت ایندوس و آریا را راهی به شهرِ یار است شعرِ تو شهریارا . از کوهسارِ کوچی، بالای قله قوچی بلوانیا بلوچی، سالاری و کیا را . نظم‌ست تخنه، رخنه‌ست شعر تو چون دریچه چشم از دریچه بیند در حبسِ تن، ضیا را . مفتی و مجتهد کیست در ملکِ هند و ایران آن کو به سر سپارد، درگاهِ اولیا را . بعد از فِ و خِ و حِ* بیدل امام شعر است تو تالی تمامی آن پیرِ مقتدا را . من بنده کیستم تا بر شهریار بندم راهی که برگشاده است یزدان شه و گدا را . ای برکشیده ایوان با ماه و مهر و انجم سر بر زن از مشارق روشن کن این سرا را . زی کوی ما سفر کن، ما را از آن خبر کن جماز را به زین کش، چاپار کن درا را . از صوت و صورت غیر کور و کریم چندیست روزی کند خداوند، دیدار آشنا را . استاد علی معلم دامغانی پ.ن1: فردوسی و خیام و حافظ پ.ن2: استاد این شعر را در اواخر سال 1400 سرودند.
شعرخوانی در محضر مقام معظم رهبری، شب ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام، ۱۴۰۲
ما ممکن الخطاییم، یا غافر الخطایا افتاده در بلاییم، یا کاشف البلایا . شایسته‌ی غباریم یا مستحقِ داریم چشمِ امید داریم یا منتهی الرجایا . ما را ز ما جدا کن، با خویش آشنا کن آیینه‌ای عطا کن، یا مجزِل العطایا . هم زور و زر ببخشای، هم باغ و بر ببخشای هم بیشتر ببخشای، یا واهب الهدایا . ما دستِ زیرِ سنگیم، مفهومِ پای لنگیم دربندِ رزقِ تنگیم، یا رازق البرایا . مصروفِ های‌وهوها، سرگرمِ جست‌وجوها ماییم و آرزوها، یا قاضی المنایا . این راهِ بی‌هدایت، این عزمِ بی‌کفایت داریم صد شکایت یا سامع الشکایا . در جست‌وجوی آبیم، ما در پیِ سرابیم عمری‌ست خوابِ خوابیم، یا باعث البرایا . ما ماهی‌ و تو ماهی، ما سالک و تو راهی ما را ببین الهی! ما را بخوان خدایا! . . . . .
تقدیم به شهید والامقام حمید رضا الداغی . ای مانده عالمی به تمنای غیرتت خالی مباد در صفِ‌ ما جای غیرتت . بر سینه‌ی اراذل و اوباش، پای تو داغِ ندامتی شد و انشای غیرتت . جاری‌ست رودخانه‌ای از خون ز هر رگت از بس به جوش آمده دریای غیرتت . تو شیرِ در نبردی و از پشتِ پنجره دنیا نشسته پای تماشای غیرتت . دست تو را دگر که بگیرد به جز خدا سر داده‌ای به لطفِ خدا پای غیرتت . تأیید روزگار به دردت نمی‌خورد کافی‌ست خونِ پاکِ تو امضای غیرتت . این صحنه باز بعدِ تو تکرار می‌شود پیش از تو نیز آمده همتای غیرتت . داغِ تو بر دلِ همه‌عالم نشسته است خورشید چیست؟ داغِ دل‌آرای غیرتت . احمد شهریار #
🔺 شب شعر شیراز به مناسبت هفته نکوداشت شیراز با حضور شاعران نام‌آشنای شیراز و سراسر کشور: محمدحسین بهرامیان غلامعلی خوشبخت احد ده بزرگی احمد شهریار میلاد عرفان پور محمدکاظم کاظمی غلامرضا کافی عبدالجبار کاکایی لیلا کردبچه محمد مرادی طیبه نیکو با اجرای سیدحسین متولیان پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ساعت ۱۹:۳۰ باغ جهان نما سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری شیراز و حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آسمان از رحمتش نو کرد دنیای مرا بی‌خبر از این‌که کفشش می‌زند پای مرا . شش‌جهت از خود دویدن اینقدر آسان نبود مرگ اگر از هم نمی‌پاشید اجزای مرا . بی‌سبب هم نیست من زندانیِ حالم اگر دیده‌اند آواره‌ی دیروز، فردای مرا . من زمانی بوده‌ام مجنون که با دستِ خودش عشق در هر ذره می‌کارید صحرای مرا . شمعِ در بزمِ نشاطم، آرزو دارم که یار از وفورِ عیش نشناسد سر از پای مرا . یک نفر ایکاش برگردد در این شهرِ وجود تاکه در ملکِ عدم خالی کند جای مرا . سال‌ها مفتِ نگاهش بودم اما بعد از این سال‌ها در خواب خواهد دید سیمای مرا . احمد شهریار . . 20 فروردین 1402