استاد علی معلم دامغانی شعری را همراه متن ذیل نوشتند و بنده را حسابی شرمنده فرمودند. واقعا لایق این محبت استاد نبودم و نیستم. خدا ایشان را حفظ کند.
متن استاد:
به جناب شهریار هزاره بلوچ پاکستانی ایرانی مشرق زمینی یادگار واقعی عصر بیدل و خلاق المعانی.
خدای محمد (ص) توفیقات حسانی را نصیب فرماید.
محمد علی معلم
.
.
شعری که برای بنده سرودند:
چون معبدی و مزگت ایندوس و آریا را
راهی به شهرِ یار است شعرِ تو شهریارا
.
از کوهسارِ کوچی، بالای قله قوچی
بلوانیا بلوچی، سالاری و کیا را
.
نظمست تخنه، رخنهست شعر تو چون دریچه
چشم از دریچه بیند در حبسِ تن، ضیا را
.
مفتی و مجتهد کیست در ملکِ هند و ایران
آن کو به سر سپارد، درگاهِ اولیا را
.
بعد از فِ و خِ و حِ* بیدل امام شعر است
تو تالی تمامی آن پیرِ مقتدا را
.
من بنده کیستم تا بر شهریار بندم
راهی که برگشاده است یزدان شه و گدا را
.
ای برکشیده ایوان با ماه و مهر و انجم
سر بر زن از مشارق روشن کن این سرا را
.
زی کوی ما سفر کن، ما را از آن خبر کن
جماز را به زین کش، چاپار کن درا را
.
از صوت و صورت غیر کور و کریم چندیست
روزی کند خداوند، دیدار آشنا را
.
استاد علی معلم دامغانی
پ.ن1: فردوسی و خیام و حافظ
پ.ن2: استاد این شعر را در اواخر سال 1400 سرودند.
شعرخوانی در محضر مقام معظم رهبری، شب ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام، ۱۴۰۲
ما ممکن الخطاییم، یا غافر الخطایا
افتاده در بلاییم، یا کاشف البلایا
.
شایستهی غباریم یا مستحقِ داریم
چشمِ امید داریم یا منتهی الرجایا
.
ما را ز ما جدا کن، با خویش آشنا کن
آیینهای عطا کن، یا مجزِل العطایا
.
هم زور و زر ببخشای، هم باغ و بر ببخشای
هم بیشتر ببخشای، یا واهب الهدایا
.
ما دستِ زیرِ سنگیم، مفهومِ پای لنگیم
دربندِ رزقِ تنگیم، یا رازق البرایا
.
مصروفِ هایوهوها، سرگرمِ جستوجوها
ماییم و آرزوها، یا قاضی المنایا
.
این راهِ بیهدایت، این عزمِ بیکفایت
داریم صد شکایت یا سامع الشکایا
.
در جستوجوی آبیم، ما در پیِ سرابیم
عمریست خوابِ خوابیم، یا باعث البرایا
.
ما ماهی و تو ماهی، ما سالک و تو راهی
ما را ببین الهی! ما را بخوان خدایا!
.
.
.
.
.
#دعای_جوشن_کبیر
#فراز_هفتم
#التماس_دعا
#احمد_شهریار
#احمدشهریار
تقدیم به شهید والامقام حمید رضا الداغی
.
ای مانده عالمی به تمنای غیرتت
خالی مباد در صفِ ما جای غیرتت
.
بر سینهی اراذل و اوباش، پای تو
داغِ ندامتی شد و انشای غیرتت
.
جاریست رودخانهای از خون ز هر رگت
از بس به جوش آمده دریای غیرتت
.
تو شیرِ در نبردی و از پشتِ پنجره
دنیا نشسته پای تماشای غیرتت
.
دست تو را دگر که بگیرد به جز خدا
سر دادهای به لطفِ خدا پای غیرتت
.
تأیید روزگار به دردت نمیخورد
کافیست خونِ پاکِ تو امضای غیرتت
.
این صحنه باز بعدِ تو تکرار میشود
پیش از تو نیز آمده همتای غیرتت
.
داغِ تو بر دلِ همهعالم نشسته است
خورشید چیست؟ داغِ دلآرای غیرتت
.
احمد شهریار
#شهید
#شهید_ناموس
##حمید_رضا_الداغی
#غیرت
#ناموس
#جوانمرد
#احمد_شهریار
#احمدشهریار
🔺 شب شعر شیراز
به مناسبت هفته نکوداشت شیراز
با حضور شاعران نامآشنای شیراز و سراسر کشور:
محمدحسین بهرامیان
غلامعلی خوشبخت
احد ده بزرگی
احمد شهریار
میلاد عرفان پور
محمدکاظم کاظمی
غلامرضا کافی
عبدالجبار کاکایی
لیلا کردبچه
محمد مرادی
طیبه نیکو
با اجرای
سیدحسین متولیان
پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ساعت ۱۹:۳۰
باغ جهان نما
سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری شیراز و حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فارس
#غزل_جدید
.
آسمان از رحمتش نو کرد دنیای مرا
بیخبر از اینکه کفشش میزند پای مرا
.
ششجهت از خود دویدن اینقدر آسان نبود
مرگ اگر از هم نمیپاشید اجزای مرا
.
بیسبب هم نیست من زندانیِ حالم اگر
دیدهاند آوارهی دیروز، فردای مرا
.
من زمانی بودهام مجنون که با دستِ خودش
عشق در هر ذره میکارید صحرای مرا
.
شمعِ در بزمِ نشاطم، آرزو دارم که یار
از وفورِ عیش نشناسد سر از پای مرا
.
یک نفر ایکاش برگردد در این شهرِ وجود
تاکه در ملکِ عدم خالی کند جای مرا
.
سالها مفتِ نگاهش بودم اما بعد از این
سالها در خواب خواهد دید سیمای مرا
.
احمد شهریار
.
.
#احمد_شهریار
#احمدشهریار
#غزل_کفش
#نقاشی
#سیاه_قلم
20 فروردین 1402
برای دخترهای گلم الهام و هستی سادات
.
تو مصرعی و تو بیتی، نه، بهترین غزلی
و تا ابد، نفسِ صبحِ روشنِ ازلی
.
میانِ سبکِ خراسانی و عراقی و هند
اسیر هندیام از بسکه مدعا مثلی
.
تو هستی منی، الهامِ شعر تازهی من
زرِ تمام عیاری، طلای بیبدلی
.
تو نظمِ باغِ بهشتی، شکوهِ یزدانی
تو شعرِ حافظِ شیراز و خالی از خللی
.
چنان منزهی از نحس، آنقدر سعدی
که زهرهای و از آغاز دشمنِ زحلی
.
بریده بودم از این زندگی، از این دنیا
تو دستِ ردِ من اما به سینهی اجلی
.
احمد شهریار
.
پ.ن: ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک 🌹
دیگر منم و از پی صیاد دویدن
کافیست از این شاخه به آن شاخه پریدن
.
افتادگیام نردهی بامِ فلکم بود
چون اشک، سرافکنده شدم از نچکیدن
.
گر کوه به دریا نرسد، باز غمی نیست
چون میوه رسید از نرسیدن به رسیدن
.
از دستِ تو این آینه باید که بیفتد
تا نشکند این دل، نمیارزد به تپیدن
.
با پای خودت میروی آخر سوی دنیا
از این سفر آسان نبود دست کشیدن
.
عشاقِ جهان را هوس است ای لبِ چون لعل
شرحِ دلِ خونینِ مرا از تو شنیدن
.
احمد شهریار
جوشید مشکِ مصرعِ موزونِ تازهای
از بندِ نافِ آهوی مضمونِ تازهای
.
آتش گرفت قلب و از این شهرِ سوخته
گل کرد زابلِ نو و هامونِ تازهای
.
آیینِ ما همیشه همین بوده از قدیم
ما باز میرسیم به قانونِ تازهای
.
داغیم، داغِ جمله کسانی که دیدهاند
تاریخ را در آینهی خونِ تازهای
.
تکرارِ داستانِ نظامی دگر بس است
باید نوشت قصهی مجنون تازهای
.
احمد شهریار
عینِ حباب، از دلم آهی کشیدهام
همرنگِ خواب، از سرِ دنیا پریدهام
.
در این جهان که هیجکسی نیست با کسی
تنهایی بزرگتر از خود ندیدهام
.
آیا هنوز چشمنواز است رنگِ من؟
یاقوت نیستم، دلِ در خون تپیدهام
.
مانندِ شمع آب شدم از کمالِ خویش
چون هیچسو نرفته به مقصد رسیدهام
.
هربار یوسف است و ترنج و زنانِ مصر
من همچنان حکایتِ دستِ بریدهام
.
احمد شهریار
چنان شمع اگر هم هنر کرده باشد
از آتش به خاکش سفر کرده باشد
.
مگو دشت پر گشت از خوف، شاید
مسافر در آخر خطر کرده باشد
.
در این دشت شاید سواری، غباری
از این سو، به آن سو گذر کرده باشد
.
و شاید در این دشت رودی، وجودی
چه سودی که اصلا ضرر کرده باشد
.
در این ظلمتِ شب مگر شهریارا
دعایی خدا را خبر کرده باشد
.
رسیده است حتما دعایی به جایی
اگر آه را بال و پر کرده باشد
.
احمد شهریار
هفدهم فروردین ماه
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)
.
خطایی را که میخواهد یزید، اصلا نخواهد کرد
حسین (ع) - این مردِ میدان - بیعتی با زن نخواهد کرد
.
حسین (ع) آمد، چراغ خیمه را گل کرد و میدانست
که شمعی خانهی خورشید را روشن نخواهد کرد
.
علمدارِ حسین (ع) آری به ذلت تن نخواهد داد
اماننامه اگر جوشن شود، بر تن نخواهد کرد
.
جنابِ حر برونِ خیمهی مولا (ع) رسید و گفت
که او - من آنچه با او کردهام - با من نخواهد کرد
.
حسینا کهنهپیراهن به تن کن در مصاف امروز
که دشمن رحم بر جامه سرِ سوزن نخواهد کرد
.
در آخر بد قماری کرد آن میخوارِ میمونباز
که او را تا ابد از خشمِ حق ایمن نخواهد کرد
.
خداوندا بمیرانش که فردی چون یزید اینجا
بهغیر از زار مردن کار مستحسن نخواهد کرد
.
و زینب (س) چون علی (ع) در قصرِ باطل خطبه میخواند
و کارِ خطبهاش را کوهی از آهن نخواهد کرد
.
دوباره خاکِ ما در سر هوای کربلا دارد
ولی اینبار از آنجا فکرِ برگشتن نخواهد کرد
.
مریضت یا حسین ابن علی (ع) در کربلای تو
دو چشمش را بهجز سوی نجف روزن نخواهد کرد
.
احمد شهریار
به استقبال از غزل معروف شهید سید اسماعیل بلخی
(شاعر آزادیخواه و انقلابی کشور افغانستان)
.
.
.
چون به دریا برسی، قطرهی شبنم مطلب
جانِ من، عشق کریم است، از او کم مطلب
.
بهرِ هرآنچه نیاز است، خدا کافی نیست؟
حاجتت را دگر از عالم و آدم مطلب
.
از خدا عشق بخواه و هوسِ رزق مکن
آنچه از قبل تو را گشته فراهم، مطلب
.
ای که در کعبهی دل آمدهای، سرخوش باش
و در این بادیه جز چشمهی زمزم مطلب
.
حیف آن مردِ دلیری که پسرکُش باشد
قدرتِ خویشتن از بازوی رستم مطلب
.
هر کسی معجزهی خاص خودش را دارد
آنچه موسی کند از عیسی مریم مطلب
.
تو به آنچه طلبیدی، نرسیدی یک عمر
مگر ای دل به تو صدبار نگفتم، مطلب
.
این جواب غزلِ سیدِ بلخی که سرود:
زین جهانی که در آنیم، بهجز غم مطلب
.
شهریار، اشکِ تو بنیادِ تو را خواهد برد
شوقِ تعمیر، از این سیلِ دمادم مطلب
.
احمد شهریار
۲۷مرداد۱۴۰۲